بریده‌ای از کتاب یک و بیست اثر حیدر حسنی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

نگاه دوباره ای به ساعتم می اندازم، خدای من چند ثانیه به ساعت هشت صبح مانده است. آنهایی که فرمانده را از قبل می شناختند مطمئن بودند که حتی ثانیه ای تاخیر در ورود به جلسه هایش ندارد و همیشه خدا سر وقت خودش را می رساند، او معتقد است که زمان افرادی که منتظر رسیدن او برای شروع جلسه هستند نیز جزئی از حق الناس محسوب میشود صدای باز شدن درب، نظر همه را به خود جلب میکند و میهمان عزیز ما یک یالله میگوید و بدون هیچ تشریفاتی وارد اتاق جلسه میشود به قدری ابهت و جاذبه دارد که اشک چند تن از اعضای حاضر در جلسه به محض دیدن چهره اش جاری میشود گمان میکنم تا به حال متوجه شده اید که جلسه امروز ما با چه کسی است. درست است جلسه امروز ما با فرمانده محبوب سپاه قدس، حاج قاسم سلیمانی تشکیل شده است

نگاه دوباره ای به ساعتم می اندازم، خدای من چند ثانیه به ساعت هشت صبح مانده است. آنهایی که فرمانده را از قبل می شناختند مطمئن بودند که حتی ثانیه ای تاخیر در ورود به جلسه هایش ندارد و همیشه خدا سر وقت خودش را می رساند، او معتقد است که زمان افرادی که منتظر رسیدن او برای شروع جلسه هستند نیز جزئی از حق الناس محسوب میشود صدای باز شدن درب، نظر همه را به خود جلب میکند و میهمان عزیز ما یک یالله میگوید و بدون هیچ تشریفاتی وارد اتاق جلسه میشود به قدری ابهت و جاذبه دارد که اشک چند تن از اعضای حاضر در جلسه به محض دیدن چهره اش جاری میشود گمان میکنم تا به حال متوجه شده اید که جلسه امروز ما با چه کسی است. درست است جلسه امروز ما با فرمانده محبوب سپاه قدس، حاج قاسم سلیمانی تشکیل شده است

23

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.