بریده‌های کتاب Ramina

اما هیولاها هیولا زاده نمی‌شن، به مرور زمان به یک هیولا تبدیل می‌شن.

این که می‌دانی ممکن است فردا را نبینی باعث می‌شود کارهایی انجام بدهی که وقتی نجات پیدا می‌کنی از آنها پشیمان می‌شوی.

جنگ‌ها اغلب به خاطر باورهای انسان‌ها شروع نمی‌شوند، به خاطر این شروع می‌شوند که می‌خواهیم باورهای خودمان را به دیگران تحمیل کنیم.

ای کاش که مرگ مراعات عهد و پیمان‌ها را می‌کرد.

بزرگ‌سالی می‌تواند بدترین بلاها را سر بهترین ادم‌ها بیاورد.

فقط چون نوری در انتهای تونل می‌درخشد، دلیل نمی‌شود که چیز مطلوبی آنجا باشد. بهشت شاید روشن باشد ولی آتش جهنم هم روشن است.

در جهانی که که خاطره‌ها با گذر زمان رنگ می‌بازند، شایعه‌ها از واقعیت بیشتر اهمیت می‌یابند.

از دست دادن هیچ‌وقت پذیرفتنی نیست. ولی گاهی اوقات چاره‌ای نداریم جز اینکه اون رو قبول کنیم.

ما نمی‌تونیم انتخاب کنیم چه چیزهایی‌رو فراموش کنیم. هرچی بیشتر تلاش کنیم چیزی رو از یاد ببریم، بیشتر توی خاطرمون ثبت می‌شه.

شامپاین چه کارها که نمی‌کند.

وقتی کسی در یاد و خاطره آدم زنده باشد، چه فرقی می‌کند مرده است یا زنده؟

آدم وقتی عاشق می‌شود چه حرف‌های مسخره‌ای می‌زند! وقتی آن حرف‌ها را می‌زد به نظرش مسخره نبود، ولی حالا دوست نداشت آنها را بشنود.

چیزای دوروبرمون تغییر می‌کنن، حتی اگه ما بخوایم اونا همون‌طور ثابت باقی بمونن. در عین حال ما سعی می‌کنیم تغییر کنیم، اما بازم ثابت باقی می‌مونیم.

از اتفاقات بزرگ گرفته تا کوچک، ما توانایی برنامه‌ریزی برای هیچ‌کدامشان را نداریم. هرچقدر هم که سخت تلاش کنیم، باز هم نمی‌توانیم با قاطعیت خودمان را برای چیزی آماده کنیم.

رئیس شرکت به تاگوچی اعتماد داشت تاگوچی هم به من. درواقع، اعتماد است که دنیا را سرپا نگه داشته است.

وقتی همه در موردش حرف بزنن، تبدیل به یه واقعیت می‌شه.

هر انسانی اگر به اندازه کافی تحت فشار قرار بگیرد قادر به انجام دادن کارهای وحشتناک است.

-حالت چطوره؟ حالت چطوره؟ بی‌مصرف‌ترین عبارت دو‌کلمه‌ای در دنیای ارتباطات. هیچ‌کدام از کسانی که این را می‌پرسند نمی‌خواهند جوابش را بدانند و هیچ‌کدام از کسانی که جوابش را ‌می‌دهند حقیقت را نمی‌گویند.