بریدههای کتاب Hanisa Hanisa 1404/1/5 بوف کور صادق هدایت 3.7 228 صفحۀ 11 فقط می ترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم 0 59 Hanisa 1403/12/29 ویرانم کن طاهره مافی 3.9 35 صفحۀ 62 به این باور رسیده ام خطرناک ترین آدم دنیا کسی است که حس پشیمانی ندارد . کسی که هرگز عذرخواهی نمیکند و درنتیجه در صدد طلب بخشش بر نمی آید . چون در نهایت احساساتمان است که تضعیفمان میکند ، نه اعمالمان . 0 30 Hanisa 1403/12/1 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 10 گفت :(( مرا یادت هست ؟ )). دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است ؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچ کس نیستم ؟ 0 41 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 93 میبینید ، اشکم جاری است ، ناستنکا ، بگذارید جاری باشد . بگذارید اشکم بیاید . به کسب کاری ندارد . خودش خشک میشود . 0 32 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 75 احساس انسان نابود نمیشود ، پرعیار تر میشود . 1 16 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 75 ما در عین درماندگی شوربختی دیگران را شدید تر احساس میکنیم 0 12 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 42 اتاقش تاریک و جانش خالی و دلش افسرده . 0 9 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 15 انگاری همه فراموشم کرده بودند ، مثل این بود که همهشان مرا حقیقتا مرا بیگانه میشمردند . 0 4 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 15 انگاری همه فراموشم کرده بودند . 0 6 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 9 آسمان به قدری پر ستاره و روشن بود که وقتی به آن نگاه میکردی بی اختیار میپرسیدی آیا ممکن است چنین آسمانی این همه آدم های بدخلق و بوالهوس زیر چادر خود داشته باشد ؟ 0 94 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 7 و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه ای از عمرش را باتو همدل باشد . 0 16 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 73 0 50 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 32 چه تنهایی عجیبی! پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد ، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد . 0 32 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 211 آیدین گفت : (( من دنبال خودم در گذشته ها میگردم. ما چیز هایی در گذشته داشته ایم که حالا نداریم .)) 0 28 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 203 عاشقش شده بود اما حتی به خود هم نمیتوانست بگوید که عاشق اوست. 0 7 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 55 و به راستی روح شیطان اگر میسوخت آن همه صدا و دود نداشت. 0 7 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 78 اما ایکاش زنده میماند و می دید که من چه می کِشم.اگر میدید که من از دست این بشر چنان به ستوه می آمدم که ناچار میشدم اورا به نرده های ایوان بالا زنجیر کنم ، به حال من گریه میکرد . 0 27 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 35 بودنش یه مصیبت بود و نبودنش هزار مصیبت. 0 10 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 24 آن مادر مهربان که همه محبتش را شش دانگ به اسم آیدین انگشت زده بود ، یک بار هم نگفت :(( اورهـانِ مَـن .)) 0 11 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 248 تنهایی را بیش تر از همه چیز دوست داشت. 0 8
بریدههای کتاب Hanisa Hanisa 1404/1/5 بوف کور صادق هدایت 3.7 228 صفحۀ 11 فقط می ترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم 0 59 Hanisa 1403/12/29 ویرانم کن طاهره مافی 3.9 35 صفحۀ 62 به این باور رسیده ام خطرناک ترین آدم دنیا کسی است که حس پشیمانی ندارد . کسی که هرگز عذرخواهی نمیکند و درنتیجه در صدد طلب بخشش بر نمی آید . چون در نهایت احساساتمان است که تضعیفمان میکند ، نه اعمالمان . 0 30 Hanisa 1403/12/1 سال بلوا عباس معروفی 4.2 182 صفحۀ 10 گفت :(( مرا یادت هست ؟ )). دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است ؟ و چرا آدم ها در یاد من زندگی میکنند و من در یاد هیچ کس نیستم ؟ 0 41 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 93 میبینید ، اشکم جاری است ، ناستنکا ، بگذارید جاری باشد . بگذارید اشکم بیاید . به کسب کاری ندارد . خودش خشک میشود . 0 32 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 75 احساس انسان نابود نمیشود ، پرعیار تر میشود . 1 16 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 75 ما در عین درماندگی شوربختی دیگران را شدید تر احساس میکنیم 0 12 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 42 اتاقش تاریک و جانش خالی و دلش افسرده . 0 9 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 15 انگاری همه فراموشم کرده بودند ، مثل این بود که همهشان مرا حقیقتا مرا بیگانه میشمردند . 0 4 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 15 انگاری همه فراموشم کرده بودند . 0 6 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 9 آسمان به قدری پر ستاره و روشن بود که وقتی به آن نگاه میکردی بی اختیار میپرسیدی آیا ممکن است چنین آسمانی این همه آدم های بدخلق و بوالهوس زیر چادر خود داشته باشد ؟ 0 94 Hanisa 1403/10/19 شب های روشن فیودور داستایفسکی 4.1 512 صفحۀ 7 و شاید تقدیرش چنین بود که لحظه ای از عمرش را باتو همدل باشد . 0 16 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 73 0 50 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 32 چه تنهایی عجیبی! پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد ، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی می شود حس کرد . 0 32 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 211 آیدین گفت : (( من دنبال خودم در گذشته ها میگردم. ما چیز هایی در گذشته داشته ایم که حالا نداریم .)) 0 28 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 203 عاشقش شده بود اما حتی به خود هم نمیتوانست بگوید که عاشق اوست. 0 7 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 55 و به راستی روح شیطان اگر میسوخت آن همه صدا و دود نداشت. 0 7 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 78 اما ایکاش زنده میماند و می دید که من چه می کِشم.اگر میدید که من از دست این بشر چنان به ستوه می آمدم که ناچار میشدم اورا به نرده های ایوان بالا زنجیر کنم ، به حال من گریه میکرد . 0 27 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 35 بودنش یه مصیبت بود و نبودنش هزار مصیبت. 0 10 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 24 آن مادر مهربان که همه محبتش را شش دانگ به اسم آیدین انگشت زده بود ، یک بار هم نگفت :(( اورهـانِ مَـن .)) 0 11 Hanisa 1403/6/28 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 435 صفحۀ 248 تنهایی را بیش تر از همه چیز دوست داشت. 0 8