بریدههای کتاب نرگس نرگس 1404/2/3 همسایه ها احمد محمود 4.1 83 صفحۀ 283 کتاب، برایم دنیای تازهایست. حرفهای تازه و کارهای تازه. همچین جذب نوشتههای کتاب میشوم که اگر بیخ گوشم توپ بترکانند، حالیام نمیشود. مثل آدم تشنه که به آب رسیده باشد، هر جمله برایم شده است یک جرعه آب گوارا. آب خنک، صاف و زلال که بهم جان میدهد. 0 0 نرگس 1404/1/27 همسایه ها احمد محمود 4.1 83 صفحۀ 126 از آدم تو دنیا فقط یه بدی میمونه و یه خوبی... همه باید سرشونو بذارن رو سنگ لحد. هیچکسم از یه کفن بیشتر نمیبره. اگه ما آدمای یهلاقبا به همدیگه کمک نکنیم کی به دادمون میرسه؟ ماها خودمون باید به فکر خودمون باشیم... باید متحد بشیم، جدا جدا هیچ کاری از دستمون برنمیاد. خرد میشیم، نابود میشیم، باید به همدیگه جوش بخوریم، مثه آهن، مثه فولاد... 0 0 نرگس 1403/11/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 151 صفحۀ 48 شما طردم کرده بودید، شما آدمها. با آن سکوت تحقیرآمیزتان من را راندید. درست در برههای که پرشورترین احساساتم را نثارشان میکردم، جواب اشتیاقم را با آزار دادید و تا آخر عمر رنجیده خاطرم کردید. حالا من مسلماً حق دارم بین شما و خودم دیوار بکشم. 0 51 نرگس 1403/11/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 151 صفحۀ 48 اگر شما فکرتان را به زبان بیاورید، با کلمات بیانش کنید، آن وقت بسیار احمقانه به نظر میرسد؛ آدم حتی شرمنده میشود. اما چرا؟ دلیل خاصی ندارد، چون همهمان آدمهای مزخرفی هستیم و تحمل حقیقت را نداریم. 0 6 نرگس 1403/11/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 151 صفحۀ 47 آخ، زن عاشق معایب و حتی بدجنسیهای مرد محبوبش را توجیه میکند، طوری که خود مرد تا به حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدیهایش بیاورد. 0 3 نرگس 1403/11/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 151 صفحۀ 43 بزرگواریِ جوانی خیلی جذاب و دلفریب است، اما به یک جو نمیارزد. حالا چرا نمیارزد؟ چون ارزان به دست آمده، برای به دست آوردنش تجربهای کسب نشده. اینطور بگویم که از مظاهر اولیهی زندگی است. بگذار سختی بکشی، آن وقت بزرگواریات را میبینم! بزرگواری ای که حاصل تجربه نیست، ارزان است و حتی اگر جانت را در راهش قربانی کنی باز هم ارزشی ندارد چون فقط از سر جوشش جوانی و سرریز نیرو و انرژی است، از روی اشتیاق شدید به زیبایی! 0 1 نرگس 1403/11/19 بچه های خون و استخوان (مجموعه اوریشا 1) تامی آدیمی 4.5 7 صفحۀ 526 دنیا بدون او، خاطرهای زنده است. سیاههای از همه چیزهایی که دیگر هرگز از آنها لذت نخواهم برد. 0 2
بریدههای کتاب نرگس نرگس 1404/2/3 همسایه ها احمد محمود 4.1 83 صفحۀ 283 کتاب، برایم دنیای تازهایست. حرفهای تازه و کارهای تازه. همچین جذب نوشتههای کتاب میشوم که اگر بیخ گوشم توپ بترکانند، حالیام نمیشود. مثل آدم تشنه که به آب رسیده باشد، هر جمله برایم شده است یک جرعه آب گوارا. آب خنک، صاف و زلال که بهم جان میدهد. 0 0 نرگس 1404/1/27 همسایه ها احمد محمود 4.1 83 صفحۀ 126 از آدم تو دنیا فقط یه بدی میمونه و یه خوبی... همه باید سرشونو بذارن رو سنگ لحد. هیچکسم از یه کفن بیشتر نمیبره. اگه ما آدمای یهلاقبا به همدیگه کمک نکنیم کی به دادمون میرسه؟ ماها خودمون باید به فکر خودمون باشیم... باید متحد بشیم، جدا جدا هیچ کاری از دستمون برنمیاد. خرد میشیم، نابود میشیم، باید به همدیگه جوش بخوریم، مثه آهن، مثه فولاد... 0 0 نرگس 1403/11/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 151 صفحۀ 48 شما طردم کرده بودید، شما آدمها. با آن سکوت تحقیرآمیزتان من را راندید. درست در برههای که پرشورترین احساساتم را نثارشان میکردم، جواب اشتیاقم را با آزار دادید و تا آخر عمر رنجیده خاطرم کردید. حالا من مسلماً حق دارم بین شما و خودم دیوار بکشم. 0 51 نرگس 1403/11/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 151 صفحۀ 48 اگر شما فکرتان را به زبان بیاورید، با کلمات بیانش کنید، آن وقت بسیار احمقانه به نظر میرسد؛ آدم حتی شرمنده میشود. اما چرا؟ دلیل خاصی ندارد، چون همهمان آدمهای مزخرفی هستیم و تحمل حقیقت را نداریم. 0 6 نرگس 1403/11/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 151 صفحۀ 47 آخ، زن عاشق معایب و حتی بدجنسیهای مرد محبوبش را توجیه میکند، طوری که خود مرد تا به حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدیهایش بیاورد. 0 3 نرگس 1403/11/30 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 151 صفحۀ 43 بزرگواریِ جوانی خیلی جذاب و دلفریب است، اما به یک جو نمیارزد. حالا چرا نمیارزد؟ چون ارزان به دست آمده، برای به دست آوردنش تجربهای کسب نشده. اینطور بگویم که از مظاهر اولیهی زندگی است. بگذار سختی بکشی، آن وقت بزرگواریات را میبینم! بزرگواری ای که حاصل تجربه نیست، ارزان است و حتی اگر جانت را در راهش قربانی کنی باز هم ارزشی ندارد چون فقط از سر جوشش جوانی و سرریز نیرو و انرژی است، از روی اشتیاق شدید به زیبایی! 0 1 نرگس 1403/11/19 بچه های خون و استخوان (مجموعه اوریشا 1) تامی آدیمی 4.5 7 صفحۀ 526 دنیا بدون او، خاطرهای زنده است. سیاههای از همه چیزهایی که دیگر هرگز از آنها لذت نخواهم برد. 0 2