بریده‌های کتاب مبینا

<< آدم می تواند تقریباً به هرچیزی عادت کند ، جز مرگ فرزند >>

<< آن که با هیولا دست و پنجه نرم می کند باید بپاید که خود در این میانه هیولا نشود .>>

<< In the Country of the Blind , the man with one eye is King >>

<< ما ساکنانِ کره ی زمین یک ایراد مشترک در کارمان هست : هر چیزی را به مان تعارف کنند قبول می کنیم؛ چه احتیاجش داشته باشیم، چه نه. >>

<< می خواهم از مرز بودن بگذرم و در افق های پاک قدم بگذارم >>

<< هدایت نه چیزی است که بتوان در مردم دمید ، که هدایت موهبتی است خدائی و آنان که در راه خدا بکوشند ، خدایشان هدایت می کند .>>

<<به تصویری از مسیح می مانست با آن نگاه تنها و غریب>>

<< ناپلئون میگه : خودپرستی بالاترین عشق هاست ! >>

<همه روزی خواهند شکست.مسئله فقط زمان بود.>

< فرار کردن از ترس آسون تر از رو به رو شدن باهاشه . >

<< من فقط احساساتم رو مخفی می کردم و هیچوقت بهشون اعتراف نمی کردم . اما الان برام مهم نیست ، یه مرده ی متحرک نیاز به پنهان کردن احساساتش نداره . >>

<< چیزی که سرنوشتته برات اتفاق می افته ، نه اون چیزی که انتظارشو داری . >>

<< قدرت در چیزی است که انجام نمی دهیم ؛ نه در چیزی که انجام می دهیم . >>

<< فردی که آینده را از پیشگو می پرسد، ناخواسته درک عمیق اتفاقات آینده را از دست می دهد که این درک، صدها بار از چیزهایی که پیشگوها می گویند، دقیق تر است >>

<< کار خوبی کرد که فرار کرد؛ چون می دانست یکی را دارد که دنبالش بگردد . کاش من هم فرار می کردم . آن وقت کسی دنبال من می آمد ؟ >>

<< این روزهای سخت بالاخره تمام می شوند. اما روزهای سخت همیشه طولانی تر از آن هستند که تمام شوند . >>

<< کسی که آن قدر جرئت ندارد دیگران از عشقش آگاه شوند ، ترسوست ، نه عاشق .>>