بریدههای کتاب مجید وحدتی مجید وحدتی 6 روز پیش صفحۀ 176 منت خدای را که به دونان نبست دل تا دیده برگشاد دل شه پرست ما شاه جهانگشای علی آن که در جهان نام و نشان زهستی او یافت هست ما 0 1 مجید وحدتی 1404/4/19 صفحۀ 138 بر مخزن غیب باب مفتوح علی است گیتی همه کشتی و در او نوح علیست آنروح که مبدء حیات همه اوست بر قالب آفرینش آنروح علیست 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 76 سر برآر از خواب و این غوغا نگر محشری در کربلا برپا نگر سر برآر از خواب ای ایوبصبر دختران خویش بین گریان چو ابر سر برآر از خواب بنگر سرنگون خرگهی کان بدتر از جای سکون سر برآر و بنگر ای میر حجاز بانوان و اشتران بیجهاز سر برآر از خواب لختی سیر بین گردن بیمار در زنجیر بین سر برآر از خواب و بنگر معجرم چون به یغما برده دونان از سرم سر برآر ای قافلهسالار من بست عشق است سوی کوفه یار من من برم این همرهان تا نزد باب گر تو از رفتن ملولی خوش بخواب خوش بخواب ای خستهی تیر جفا من تو را خواهم به سر بردن وفا چون تویی سهل است این آزارها زینب و زین پس سر بازارها 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 72 دید عریان پیکری بر آفتاب چون ستاره زخم بیرون از حساب خاک بر سر کرد چون نی ناله کرد گرد او خود شعلهی جواله کرد گفت یا رب این حسین تشنه است کاینچنین مجروح تیر و دشنه است یا سلیمانی است خفته بر سریر سایبانش شهپر مرغان تیر یا بود آن یوسف دور از وطن خار و خس بر وی تنیده پیرهن 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 71 یوسف آل نبی را دردمن خیل گرگان شست در خون پیرهن بعد کشتن با تن صد پارهاش تاختن خواهند بر تن بارهاش جسمی از خون سرخ چون لعل بدخش سوده خواهد شد به زیر نعل رخش 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 70 فرقهی نمرودیان بیحیا سوختند آن بارگاه کبریا شد زدود دودهی آل خلیل دیدهی جبریل خونپالا چو نیل آتشی که شد به یثرب شعلهور دود آن از نینوا بر گرد سر 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 70 زینب آن شمع بستان حرم خویشتن میزد بر آتش دم به دم گفت مردی ای عجب زین حرص رفت کس ز حرص مال اندر آتش نرفت الله او را خود چه در آتش در است نه سمندر نه خلیل آذر است ناگهان آن طایر پرسوخته شد برون زان آتش افروخته برکشیده تنگ بیماری علیل در کنار آن بانوی آل خلیل بوی آن قومی که با عشقش خوشاند ماهیانند و مرغ آتشاند نیست پروانه سزاوار ملام کاندر آتش پخته گردد عشق خام 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 64 چون نشست از پا خدیو مستطاب کرد با کافردلان روی عتاب کای گروه کفرکیش و بدنهاد گر شما را نیست بیمی از معاد هین بیاد آرید از احساب خویش رسم احرار عرب گیرید پیش خون من گر بر شما آمد مباح نیست این مشت عقایل را جناح بازگردید ای گروه عهدسست هین فروریزید خون من نخست 0 1
بریدههای کتاب مجید وحدتی مجید وحدتی 6 روز پیش صفحۀ 176 منت خدای را که به دونان نبست دل تا دیده برگشاد دل شه پرست ما شاه جهانگشای علی آن که در جهان نام و نشان زهستی او یافت هست ما 0 1 مجید وحدتی 1404/4/19 صفحۀ 138 بر مخزن غیب باب مفتوح علی است گیتی همه کشتی و در او نوح علیست آنروح که مبدء حیات همه اوست بر قالب آفرینش آنروح علیست 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 76 سر برآر از خواب و این غوغا نگر محشری در کربلا برپا نگر سر برآر از خواب ای ایوبصبر دختران خویش بین گریان چو ابر سر برآر از خواب بنگر سرنگون خرگهی کان بدتر از جای سکون سر برآر و بنگر ای میر حجاز بانوان و اشتران بیجهاز سر برآر از خواب لختی سیر بین گردن بیمار در زنجیر بین سر برآر از خواب و بنگر معجرم چون به یغما برده دونان از سرم سر برآر ای قافلهسالار من بست عشق است سوی کوفه یار من من برم این همرهان تا نزد باب گر تو از رفتن ملولی خوش بخواب خوش بخواب ای خستهی تیر جفا من تو را خواهم به سر بردن وفا چون تویی سهل است این آزارها زینب و زین پس سر بازارها 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 72 دید عریان پیکری بر آفتاب چون ستاره زخم بیرون از حساب خاک بر سر کرد چون نی ناله کرد گرد او خود شعلهی جواله کرد گفت یا رب این حسین تشنه است کاینچنین مجروح تیر و دشنه است یا سلیمانی است خفته بر سریر سایبانش شهپر مرغان تیر یا بود آن یوسف دور از وطن خار و خس بر وی تنیده پیرهن 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 71 یوسف آل نبی را دردمن خیل گرگان شست در خون پیرهن بعد کشتن با تن صد پارهاش تاختن خواهند بر تن بارهاش جسمی از خون سرخ چون لعل بدخش سوده خواهد شد به زیر نعل رخش 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 70 فرقهی نمرودیان بیحیا سوختند آن بارگاه کبریا شد زدود دودهی آل خلیل دیدهی جبریل خونپالا چو نیل آتشی که شد به یثرب شعلهور دود آن از نینوا بر گرد سر 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 70 زینب آن شمع بستان حرم خویشتن میزد بر آتش دم به دم گفت مردی ای عجب زین حرص رفت کس ز حرص مال اندر آتش نرفت الله او را خود چه در آتش در است نه سمندر نه خلیل آذر است ناگهان آن طایر پرسوخته شد برون زان آتش افروخته برکشیده تنگ بیماری علیل در کنار آن بانوی آل خلیل بوی آن قومی که با عشقش خوشاند ماهیانند و مرغ آتشاند نیست پروانه سزاوار ملام کاندر آتش پخته گردد عشق خام 0 1 مجید وحدتی 1404/4/15 صفحۀ 64 چون نشست از پا خدیو مستطاب کرد با کافردلان روی عتاب کای گروه کفرکیش و بدنهاد گر شما را نیست بیمی از معاد هین بیاد آرید از احساب خویش رسم احرار عرب گیرید پیش خون من گر بر شما آمد مباح نیست این مشت عقایل را جناح بازگردید ای گروه عهدسست هین فروریزید خون من نخست 0 1