بریده‌ای از کتاب دیوان آتشکده نیر اثر محمدتقی نیرتبریزی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 70

زینب آن شمع بستان حرم خویشتن می‌زد بر آتش دم به دم گفت مردی ای عجب زین حرص رفت کس ز حرص مال اندر آتش نرفت الله او را خود چه در آتش در است نه سمندر نه خلیل آذر است ناگهان آن طایر پرسوخته شد برون زان آتش افروخته برکشیده تنگ بیماری علیل در کنار آن بانوی آل خلیل بوی آن قومی که با عشقش خوش‌اند ماهیانند و مرغ آتش‌اند نیست پروانه سزاوار ملام کاندر آتش پخته گردد عشق خام

زینب آن شمع بستان حرم خویشتن می‌زد بر آتش دم به دم گفت مردی ای عجب زین حرص رفت کس ز حرص مال اندر آتش نرفت الله او را خود چه در آتش در است نه سمندر نه خلیل آذر است ناگهان آن طایر پرسوخته شد برون زان آتش افروخته برکشیده تنگ بیماری علیل در کنار آن بانوی آل خلیل بوی آن قومی که با عشقش خوش‌اند ماهیانند و مرغ آتش‌اند نیست پروانه سزاوار ملام کاندر آتش پخته گردد عشق خام

4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.