بریدههای کتاب هاجر بوداقی هاجر بوداقی 1404/3/7 من او رضا امیرخانی 4.2 182 صفحۀ 207 نخ تسبیح همان آدم خوب است،همان کار خوب.... 0 8 هاجر بوداقی 1404/3/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 1 دوستداشتن دل آدم را روشن میکند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند. اگر از حالا دلت بهمحبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آمادهٔ دوستداشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچهها را آب دادی باز میشوند، اگر نفرت ورزیدی غنچهها پلاسیدهمیشوند. 0 9 هاجر بوداقی 1404/3/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 1 آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق میورزم 0 8 هاجر بوداقی 1404/3/2 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 309 صفحۀ 35 تلخترین رنج ایوان ایلیچ آن بود که هیچکس آنجور که او میخواست غم او را نمیخورد. او گاهی بعد از رنجی طولانی بیش از همهچیز دلش میخواست که (گرچه از اقرار به این معنا شرم داشت) کسی برایش مثل طفل بیماری غمخواری کند. دلش میخواست مثل طفلی که ناز و نوازشش میکنند رویش را ببوسند یا برایش اشک بریزند و دلداریاش بدهند. 0 14 هاجر بوداقی 1404/3/2 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 309 صفحۀ 11 سیمایش سخت عوض شده بود و نسبت به آخرین دیدارشان لاغر، ولی مثل همهٔ مردگان زیباتر و خاصه گویاتر از زمان زندگیاش بود. حالت این چهره حکایت از آن میکرد که آنچه کردنی بوده کرده است و به شایستگی... 0 14 هاجر بوداقی 1404/2/1 بادبادکباز خالد حسینی 4.3 215 صفحۀ 1 دزدی تنها گناه نابخشودنی بود، نام مشترک تمام گناهان. وقتی مردی را میکشی، يک زندگی را میدزدی. حق زنی را از داشتن شوهر میدزدی. پدری را از بچهها میدزدی. وقتی دروغ میگويی، حق کسی را از دانستن حقيقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی. هيچ عملی پستتر از دزدی نيست. 0 18
بریدههای کتاب هاجر بوداقی هاجر بوداقی 1404/3/7 من او رضا امیرخانی 4.2 182 صفحۀ 207 نخ تسبیح همان آدم خوب است،همان کار خوب.... 0 8 هاجر بوداقی 1404/3/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 1 دوستداشتن دل آدم را روشن میکند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند. اگر از حالا دلت بهمحبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آمادهٔ دوستداشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچهها را آب دادی باز میشوند، اگر نفرت ورزیدی غنچهها پلاسیدهمیشوند. 0 9 هاجر بوداقی 1404/3/6 سووشون سیمین دانشور 4.1 214 صفحۀ 1 آدم باید در این دنیا یک کار بزرگتری از زندگی روزمره بکند. باید بتواند چیزی را تغییر بدهد. حالا که کاری نمانده بکنم پس عشق میورزم 0 8 هاجر بوداقی 1404/3/2 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 309 صفحۀ 35 تلخترین رنج ایوان ایلیچ آن بود که هیچکس آنجور که او میخواست غم او را نمیخورد. او گاهی بعد از رنجی طولانی بیش از همهچیز دلش میخواست که (گرچه از اقرار به این معنا شرم داشت) کسی برایش مثل طفل بیماری غمخواری کند. دلش میخواست مثل طفلی که ناز و نوازشش میکنند رویش را ببوسند یا برایش اشک بریزند و دلداریاش بدهند. 0 14 هاجر بوداقی 1404/3/2 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 309 صفحۀ 11 سیمایش سخت عوض شده بود و نسبت به آخرین دیدارشان لاغر، ولی مثل همهٔ مردگان زیباتر و خاصه گویاتر از زمان زندگیاش بود. حالت این چهره حکایت از آن میکرد که آنچه کردنی بوده کرده است و به شایستگی... 0 14 هاجر بوداقی 1404/2/1 بادبادکباز خالد حسینی 4.3 215 صفحۀ 1 دزدی تنها گناه نابخشودنی بود، نام مشترک تمام گناهان. وقتی مردی را میکشی، يک زندگی را میدزدی. حق زنی را از داشتن شوهر میدزدی. پدری را از بچهها میدزدی. وقتی دروغ میگويی، حق کسی را از دانستن حقيقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی. هيچ عملی پستتر از دزدی نيست. 0 18