بریدههای کتاب gharneshin gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 221 میخواستند از این بنبستی که آنجا زندانیام کرده بودند تبعیدم کنند، اما آن بیرون هم دوباره همهی درها به رویم بسته بود و راه فراری نداشتم، چه آن داخل و چه این بیرون، انگشتهای چغر و بازوهای زمختی صبورانه انتظارم را میکشیدند تا حسابم را برسند و خفهام کنند. 0 2 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 219 خوب فهمیده بودم که حتی در حیاتیترین لحظه هم کسی به کمکم نخواهد آمد. 0 2 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 171 پرسید: ((خب؟ چرا ساکتین؟ اگه شکست بخوریم احساس حقارت نمیکنین؟)) با بیخیالی گفتم: ((آدمهایی که اون بیرون تفنگ دستشون گرفتن و راهمون رو بستن احساس حقارت میکنن. شکست چه دخلی به ما داره؟)) 0 1 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 114 با آنهمه جنگی که در جهان وجود داشت، قرار بود چند انسان جانشان را از دست بدهند؟ و چند انسان دیگر لازم بود تا گودالهایی بکنند و دفنشان کنند؟ به نظرم آمد همان قبر واحدی که کنده بودیم تا ابد در سراسر جهان گسترش پیدا خواهد کرد. 0 1 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 108 در منجلاب راکد زمان جای ثابتی داشتیم. بیکار بودیم، اما هیچچیز آزاردهندهتر و زهرآگینتر از این نیست که محبوست کنند و کاری نداشته باشی؛ خستگیاش را تا اعماق وجود حس میکنی. 0 7 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 104 مرگ برایم مثل این بود که در صد سال و در چند صد سال آینده وجود نداشته باشم. غیابی که تا آیندهای دور و بیکران ادامه پیدا میکرد. تازه در آن آیندهی دوردست هم باز جنگ میشد، باز بچهها را به دارالتادیب میفرستادند، باز بعضی برای دگرباشها تنفروشی میکردند و بعضی هم زندگی جنسی نسبتا سالمی را پشت سر میگذاشتند، اما من دیگر نمیتوانستم آنجا باشم. 0 1 gharneshin 2 روز پیش آیشمن در اورشلیم هانا آرنت 3.7 33 صفحۀ 54 نظر آنها مبتنی بر این فرض بود که متهم، مثل همهی اشخاص نرمال، باید از ماهیت مجرمانهی اعمالش آگاه بوده باشد، و البته آیشمن هم به واقع نرمال بود چون در رژیم نازی استثنا محسوب نمیشد. اما، در شرایط رایش سوم، فقط از استثناها میشد انتضار واکنش نرمال داشت. این حقیقت ساده، دوراهی ناخوشایندی برای قضات ایجاد کرده بود که نه میتوانستند حلش کنند و نه راه فراری از آن داشتند. 0 1 gharneshin 3 روز پیش آیشمن در اورشلیم هانا آرنت 3.7 33 صفحۀ 35 شرط پیروزی اساس در این است که قربانیِ شکنجه شده در حق خود روا بداند که بدون اعتراض به سوی طناب دار برده شود، که خویشتن خود را چنان انکار و رها کند که تا نقطهی دست کشیدن از تایید هویش پیش برود. و این کار بیجهت نیست. بیهوده و از سر سادیسم محض نیست که سربازان اساس شکست قربانی را میخواهند. آنها میدانند نظامی که موفق میشود قربانی خود را حتی قبل از به دار آویختن نابود کند... با فرسنگها فاصله... بهترین نظام برای نگهداشتن کل ملت در یوغ بردگی و در بند تسلیم است. هیچچیز هولناکتر از صفوف منظم انسانهایی نیست که، بهسان آدمکهایی، روانهی مسلخ خود میشوند. 0 31 gharneshin 4 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 158 حکمی که دربارهی دیگران دادهاید سرانجام مستقیما بازمیگردد و به چهرهی شما میخورد و در آنجا ضایعاتی بار میآورد. 0 1 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 136 میتوان در این جهان جنگ کرد، ادای عشق را دراورد، همنوع خود را شکنجه داد، در روزنامهها خودی نمود، یا سادهتر از اینها در حال بافتن از همسایهی خود بد گفت. اما، در پارهای موارد، ادامه دادن، فقط ادامه دادن، مافوق قدرت بشر است. 0 10 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 136 سانسور همان چیزی را که نهی میکند به فریاد بلند اعلام میدارد. نظام جهان نیز متناقض است. 0 7 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 134 برای کشتن انسان همیشه دلایلی وجود دارد. اما، بهعکس، توجیه زندگی او غیرممکن است. 0 10 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 132 ما نمیتوانیم بیگناهی هیچکس را تایید کنیم، در صورتی که میتوانیم به طور قطع مجرمیت همه کس را مسلم بدانیم. 0 7 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 105 مردم برای اینکه خود محاکمه نشوند در محاکمه کردن شتاب میکنند. 0 6 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 104 مردم خوشبختی و موفقیت را تنها در صورتی به شما میبخشایند که با تمام سخاوت رضا دهید که آنها را با دیگران قسمت کنید. اما برای اینکه خوشبخت شوید نباید زیاده از حد به دیگران بپردازید. بدین طریق راهی برای خلاصی نیست. خوشبخت بودن و محاکمه شدن یا بدبخت بودن و تبرئه شدن. 0 2 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 99 مردم از انگیزههای شما و صداقت شما و اهمیت رنجهایتان جز با مرگ شما متقاعد نمیشوند. تا وقتی که زندهاید، وضع شما برایشان مشکوک است، فقط شایستهی تردید آنها هستید. 0 4 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 74 آن کسی که نمیتواند از داشتن بردگان چشم بپوشد، بهتر نیست آنها را مردمان آزاد بنامد؟ اولا برای رعایت اصول اخلاقی، ثانیا برای آنکه امید را در آنها از میان نبرد. و آنها حق توقع چنین جبرانی را از ما دارند، مگر نه؟ بدین ترتیب، آنها همچنان لبخند خواهند زد و ما آرامش و وجدانمان را حفظ خواهیم کرد. و الا ناگزیر خواهیم شد که دربارهی خود تجدید نظر کنیم، آنوقت از رنج دیوانه میشویم و یا فروتنی پیشه میکنیم، و از هردو باید ترسید. 0 4 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 72 من خوب میدانم که آدم نمیتواند از حکمرانی خود و خدمتگزاری دیگران صرف نظر کند. هر انسانی همانطور که به هوای پاک نیاز دارد، محتاج به وجود بردگان است. حکم راندن یعنی نفس کشیدن. و حتی محرومترین افراد از مواهب طبیعی میتوانند تنفس کنند. پستترین فرد در سلسله مراتب اجتماعی باز هم همسری و یا فرزندی و اگر مجرد باشد سگی دارد. رویهمرفته، مهم این است که شخص بتواند خشمگین شود بیآنکه دیگری حق جواب داشته باشد. 0 1 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 69 اگر فاسقان و سارقان همیشه و همهجا محکوم میشدند، مردم شریف همه و همیشه خود را بیگناه میپنداشتند و به گمان من مخصوصا از همین است که باید دوری کرد. و الا همهچیز شوخی میشد. 0 0 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 63 انسان چنین است، آقای عزیز، دو چهره دارد: نمیتواند بیآنکه به خود عشق بورزد دیگری را دوست بدارد. 0 0
بریدههای کتاب gharneshin gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 221 میخواستند از این بنبستی که آنجا زندانیام کرده بودند تبعیدم کنند، اما آن بیرون هم دوباره همهی درها به رویم بسته بود و راه فراری نداشتم، چه آن داخل و چه این بیرون، انگشتهای چغر و بازوهای زمختی صبورانه انتظارم را میکشیدند تا حسابم را برسند و خفهام کنند. 0 2 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 219 خوب فهمیده بودم که حتی در حیاتیترین لحظه هم کسی به کمکم نخواهد آمد. 0 2 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 171 پرسید: ((خب؟ چرا ساکتین؟ اگه شکست بخوریم احساس حقارت نمیکنین؟)) با بیخیالی گفتم: ((آدمهایی که اون بیرون تفنگ دستشون گرفتن و راهمون رو بستن احساس حقارت میکنن. شکست چه دخلی به ما داره؟)) 0 1 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 114 با آنهمه جنگی که در جهان وجود داشت، قرار بود چند انسان جانشان را از دست بدهند؟ و چند انسان دیگر لازم بود تا گودالهایی بکنند و دفنشان کنند؟ به نظرم آمد همان قبر واحدی که کنده بودیم تا ابد در سراسر جهان گسترش پیدا خواهد کرد. 0 1 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 108 در منجلاب راکد زمان جای ثابتی داشتیم. بیکار بودیم، اما هیچچیز آزاردهندهتر و زهرآگینتر از این نیست که محبوست کنند و کاری نداشته باشی؛ خستگیاش را تا اعماق وجود حس میکنی. 0 7 gharneshin دیروز غنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند کنزابورو اوئه 4.3 5 صفحۀ 104 مرگ برایم مثل این بود که در صد سال و در چند صد سال آینده وجود نداشته باشم. غیابی که تا آیندهای دور و بیکران ادامه پیدا میکرد. تازه در آن آیندهی دوردست هم باز جنگ میشد، باز بچهها را به دارالتادیب میفرستادند، باز بعضی برای دگرباشها تنفروشی میکردند و بعضی هم زندگی جنسی نسبتا سالمی را پشت سر میگذاشتند، اما من دیگر نمیتوانستم آنجا باشم. 0 1 gharneshin 2 روز پیش آیشمن در اورشلیم هانا آرنت 3.7 33 صفحۀ 54 نظر آنها مبتنی بر این فرض بود که متهم، مثل همهی اشخاص نرمال، باید از ماهیت مجرمانهی اعمالش آگاه بوده باشد، و البته آیشمن هم به واقع نرمال بود چون در رژیم نازی استثنا محسوب نمیشد. اما، در شرایط رایش سوم، فقط از استثناها میشد انتضار واکنش نرمال داشت. این حقیقت ساده، دوراهی ناخوشایندی برای قضات ایجاد کرده بود که نه میتوانستند حلش کنند و نه راه فراری از آن داشتند. 0 1 gharneshin 3 روز پیش آیشمن در اورشلیم هانا آرنت 3.7 33 صفحۀ 35 شرط پیروزی اساس در این است که قربانیِ شکنجه شده در حق خود روا بداند که بدون اعتراض به سوی طناب دار برده شود، که خویشتن خود را چنان انکار و رها کند که تا نقطهی دست کشیدن از تایید هویش پیش برود. و این کار بیجهت نیست. بیهوده و از سر سادیسم محض نیست که سربازان اساس شکست قربانی را میخواهند. آنها میدانند نظامی که موفق میشود قربانی خود را حتی قبل از به دار آویختن نابود کند... با فرسنگها فاصله... بهترین نظام برای نگهداشتن کل ملت در یوغ بردگی و در بند تسلیم است. هیچچیز هولناکتر از صفوف منظم انسانهایی نیست که، بهسان آدمکهایی، روانهی مسلخ خود میشوند. 0 31 gharneshin 4 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 158 حکمی که دربارهی دیگران دادهاید سرانجام مستقیما بازمیگردد و به چهرهی شما میخورد و در آنجا ضایعاتی بار میآورد. 0 1 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 136 میتوان در این جهان جنگ کرد، ادای عشق را دراورد، همنوع خود را شکنجه داد، در روزنامهها خودی نمود، یا سادهتر از اینها در حال بافتن از همسایهی خود بد گفت. اما، در پارهای موارد، ادامه دادن، فقط ادامه دادن، مافوق قدرت بشر است. 0 10 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 136 سانسور همان چیزی را که نهی میکند به فریاد بلند اعلام میدارد. نظام جهان نیز متناقض است. 0 7 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 134 برای کشتن انسان همیشه دلایلی وجود دارد. اما، بهعکس، توجیه زندگی او غیرممکن است. 0 10 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 132 ما نمیتوانیم بیگناهی هیچکس را تایید کنیم، در صورتی که میتوانیم به طور قطع مجرمیت همه کس را مسلم بدانیم. 0 7 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 105 مردم برای اینکه خود محاکمه نشوند در محاکمه کردن شتاب میکنند. 0 6 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 104 مردم خوشبختی و موفقیت را تنها در صورتی به شما میبخشایند که با تمام سخاوت رضا دهید که آنها را با دیگران قسمت کنید. اما برای اینکه خوشبخت شوید نباید زیاده از حد به دیگران بپردازید. بدین طریق راهی برای خلاصی نیست. خوشبخت بودن و محاکمه شدن یا بدبخت بودن و تبرئه شدن. 0 2 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 99 مردم از انگیزههای شما و صداقت شما و اهمیت رنجهایتان جز با مرگ شما متقاعد نمیشوند. تا وقتی که زندهاید، وضع شما برایشان مشکوک است، فقط شایستهی تردید آنها هستید. 0 4 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 74 آن کسی که نمیتواند از داشتن بردگان چشم بپوشد، بهتر نیست آنها را مردمان آزاد بنامد؟ اولا برای رعایت اصول اخلاقی، ثانیا برای آنکه امید را در آنها از میان نبرد. و آنها حق توقع چنین جبرانی را از ما دارند، مگر نه؟ بدین ترتیب، آنها همچنان لبخند خواهند زد و ما آرامش و وجدانمان را حفظ خواهیم کرد. و الا ناگزیر خواهیم شد که دربارهی خود تجدید نظر کنیم، آنوقت از رنج دیوانه میشویم و یا فروتنی پیشه میکنیم، و از هردو باید ترسید. 0 4 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 72 من خوب میدانم که آدم نمیتواند از حکمرانی خود و خدمتگزاری دیگران صرف نظر کند. هر انسانی همانطور که به هوای پاک نیاز دارد، محتاج به وجود بردگان است. حکم راندن یعنی نفس کشیدن. و حتی محرومترین افراد از مواهب طبیعی میتوانند تنفس کنند. پستترین فرد در سلسله مراتب اجتماعی باز هم همسری و یا فرزندی و اگر مجرد باشد سگی دارد. رویهمرفته، مهم این است که شخص بتواند خشمگین شود بیآنکه دیگری حق جواب داشته باشد. 0 1 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 69 اگر فاسقان و سارقان همیشه و همهجا محکوم میشدند، مردم شریف همه و همیشه خود را بیگناه میپنداشتند و به گمان من مخصوصا از همین است که باید دوری کرد. و الا همهچیز شوخی میشد. 0 0 gharneshin 5 روز پیش سقوط آلبر کامو 3.9 113 صفحۀ 63 انسان چنین است، آقای عزیز، دو چهره دارد: نمیتواند بیآنکه به خود عشق بورزد دیگری را دوست بدارد. 0 0