بریدههای کتاب maryam maryam 3 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 124 "داشتن خانواده خیلی خوبه داداش کوچولو، مثل این سال هایی که نبودم مراقب خانواده باش" 0 1 maryam 3 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 124 شاید خودش را مقصر این اتفاق می دانست. شاید هم واقعا امید داشت فردا جور دیگری پیش برود. ولی اشک هایش و نگاه چرخاندند به سمت دیگر جاده حکایت از حرف دیگری بود... 0 0 maryam 4 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 105 مامان بزرگ زیور برای ما نوه ها "عزیز" بود،یک "عزیز" واقعی که همیشه بلد بود چه جوری نوه های قد و نیم قدش را خوشحال کند... 0 0 maryam 4 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 87 واقعا چه کسی میخواهد ما در خلوت خودمان فکر کنیم چقدر زشتیم؟؟؟ 0 0 maryam 5 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 72 بیچاره برادرم... چه چشم های بی رضایتی گفت. و چه زخم هایی بر نداشت! نمیدانم. فقط این را می دانم که یک نفر در این گوشه شهر از چیزی که میخواهد اجتناب می کند... 0 20 maryam 6 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 59 اگر به دو سال پیش برگردم، حتما نامه ای برای خودم جایی جاساز می کنم و به خودم هشدار میدهم که از آدم های سمی دوری کن! از آدم های خودشیفته دوری کن! کمی خودت را دوست داشته باش... فقط کمی! 0 0 maryam 1404/6/24 - 22:38 سیندر ماریسا مییر 4.3 13 صفحۀ 251 شاهزاده دستور داده بود راه پله را قیراندود کنند و وقتی سیندرلا کوشید پا به فرار بگذارد، کفش چپش به زمین چسبید. 0 1 maryam 1404/6/16 - 23:31 سیندر ماریسا مییر 4.3 13 صفحۀ 81 در خانه تختی از آن خود نداشت و شب که خرد و خسته کار ها را به پایان می رساند، مجبور بود روی خاکستر های شومینه بخوابد... 0 1
بریدههای کتاب maryam maryam 3 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 124 "داشتن خانواده خیلی خوبه داداش کوچولو، مثل این سال هایی که نبودم مراقب خانواده باش" 0 1 maryam 3 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 124 شاید خودش را مقصر این اتفاق می دانست. شاید هم واقعا امید داشت فردا جور دیگری پیش برود. ولی اشک هایش و نگاه چرخاندند به سمت دیگر جاده حکایت از حرف دیگری بود... 0 0 maryam 4 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 105 مامان بزرگ زیور برای ما نوه ها "عزیز" بود،یک "عزیز" واقعی که همیشه بلد بود چه جوری نوه های قد و نیم قدش را خوشحال کند... 0 0 maryam 4 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 87 واقعا چه کسی میخواهد ما در خلوت خودمان فکر کنیم چقدر زشتیم؟؟؟ 0 0 maryam 5 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 72 بیچاره برادرم... چه چشم های بی رضایتی گفت. و چه زخم هایی بر نداشت! نمیدانم. فقط این را می دانم که یک نفر در این گوشه شهر از چیزی که میخواهد اجتناب می کند... 0 20 maryam 6 روز پیش قصه تراپی شاهین شرافتی 4.3 6 صفحۀ 59 اگر به دو سال پیش برگردم، حتما نامه ای برای خودم جایی جاساز می کنم و به خودم هشدار میدهم که از آدم های سمی دوری کن! از آدم های خودشیفته دوری کن! کمی خودت را دوست داشته باش... فقط کمی! 0 0 maryam 1404/6/24 - 22:38 سیندر ماریسا مییر 4.3 13 صفحۀ 251 شاهزاده دستور داده بود راه پله را قیراندود کنند و وقتی سیندرلا کوشید پا به فرار بگذارد، کفش چپش به زمین چسبید. 0 1 maryam 1404/6/16 - 23:31 سیندر ماریسا مییر 4.3 13 صفحۀ 81 در خانه تختی از آن خود نداشت و شب که خرد و خسته کار ها را به پایان می رساند، مجبور بود روی خاکستر های شومینه بخوابد... 0 1