بریدههای کتاب Zeinab Zeinab 1404/1/21 شب شکن هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس 0.0 صفحۀ 55 انبوهی از پشهها به پادشاه جبار بابل حمله کردند. نمرود به سپاهیان فرمان داد تا پشهها را بکشند. روزی سههزار پشه میکشتند ولی پشهها بیشتر میشدند. سرانجام درمانده شدند، پس نمرود فرمان داد تا خانهای مسین ساختند و دری بر آن تعبیه کردند که چون بسته میشد هیچ شکاف و رخنهای نمیماند مگر سوراخی کوچک به مقدار دم و بازدم، آنگاه خداوند پشهای را فرمان داد تا بدان شکاف درآید. از تنگی سوراخ یک بال پشه شکست و با همان یک بال روی بینی نمرود نشست. نمرود خواست پشه را بزند اما پشه درون بینی او رفت و آنقدر او را آزرد که مأموران نمرودی برای آنکه جنبش پشه را در مغز نمرود ساکت کنند مجبور شدند تازیانه و گرز بر سر او بکوبند. سرانجام نمرود با ضربت گرزی هلاک شد و آن پشه بیرون آمد و پرواز کرد . 0 0 Zeinab 1404/1/20 شب شکن هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس 0.0 صفحۀ 29 «ابراهیم را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید.» این رأی نهایی دادگاهی است که ابراهیم به جرم بت شکنی در آن محاکمه شد. لبخند رضایت بر لبان بسیاری شکوفا میشود و شاید عدهای هم که در دادگاه، احتجاجات ابراهیم را شنیدهاند و حرفهای او شکافی در قلب هایشان ایجاد کرده سرشان را با شرم پایین میاندازند... 0 1 Zeinab 1404/1/9 شب شکن هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس 0.0 صفحۀ 19 خروش انسانها به اندازۀ وسعت روحشان است و طوفانهای عظیم در گسترهٔ روحهای عظیم از خود چه اثری باقی میگذارند؟ هیچ ... هیچ ... هیچ ... برای ابراهیم که تندیس اخلاص است چه تفاوت که آزر بر سرش فریاد بکشد و یا تمام شهر او را مسخره کنند. او چه جریان عظیمی است که میتواند یک تنه برخلاف رود شنا کند و لحظهای بیتاب نشود. از بیاعتنایی نمیترسد، از آزارها فرار نمیکند، به باد تحقیرش میگیرند، نمیلرزد. تمسخرش میکنند، نمیشکند. عظمت او را نبین، بلکه عظمت پناهگاهش را بشناس که هر که خود را به او سپرد مستغنی از تمام عالم است، تمام عالم ... 0 1 Zeinab 1403/12/16 مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت الیور ساکس 3.9 5 صفحۀ 8 او بیمار را به شکل ماشینی که عیب پیدا کرده باشد نمیدید. نزد او انسانیت بیمار لحظه به لحظه حضور دارد. 0 3 Zeinab 1403/12/12 نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی جرالد کوری 4.3 0 صفحۀ 22 ... انسان و متخصص بالینی جنبههای درهم تنیدهای هستند که در واقع، نمیتوان آنها را جدا کرد. 0 0 Zeinab 1403/12/3 نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی جرالد کوری 4.3 0 صفحۀ 7 اگر درمانگران قبول کنند که درمانجویان آنها به جای بیماریها از شایستگیها برخوردارند، آنها را به صورت کاملا متفاوتی در نظر خواهند گرفت. 0 1 Zeinab 1402/12/7 دید و بازدید جلال آل احمد 3.5 20 صفحۀ 53 راستی چه سعادتمندند این مرده ها... خیلی دلم میخواهد من هم وقتی مردم همین رفتار را با من بکنند. راستی به این صورت دیگر انسان هرگز از مرگ نخواهد ترسید.مرده ای را طواف میدهند؛ با احترام و ابهت تمام، چند بار او را دور حرم میگردانند و خارج میشوند. بوی کافور زیادی که به او زده اند در فضا به جا میماند و مرا در فکر فرو میبرد. گرچه اندوهگینم که چرا دیگر نمیگذارند مردگان را در خود حرم دفن کنند؛ ولی خوب یادم است از یک روضه خوان شنیدم که شصت فرسخ در شصت فرسخ حریم است و نکیر و منکر جرأت دخول در آن را ندارند. آری گرچه یقین دارم وقتی مردم جسدم را، گرچه وصیت هم کرده باشم، نمیتوانند در حرم مطهر دفن کنند؛ ولی اقلاً در قبرستان که میگذارند. راستی دیگر از مرگ نمیترسم. کاش هم الان میمردم و...ولی نه، یادم نبود.هنوز وصیت نکرده ام که مرا کجا دفن کنند و به علاوه چقدر بیفکر بودم که هنوز خلعت برای خودم فراهم نکرده ام. پس بروم اول یک دست خلعت برد یمانی تهیه کنم و آن را طواف هم بدهم و بعد وصیت کنم که مرا کجا دفن کنند و بعد هم بروم بمیرم! 0 10
بریدههای کتاب Zeinab Zeinab 1404/1/21 شب شکن هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس 0.0 صفحۀ 55 انبوهی از پشهها به پادشاه جبار بابل حمله کردند. نمرود به سپاهیان فرمان داد تا پشهها را بکشند. روزی سههزار پشه میکشتند ولی پشهها بیشتر میشدند. سرانجام درمانده شدند، پس نمرود فرمان داد تا خانهای مسین ساختند و دری بر آن تعبیه کردند که چون بسته میشد هیچ شکاف و رخنهای نمیماند مگر سوراخی کوچک به مقدار دم و بازدم، آنگاه خداوند پشهای را فرمان داد تا بدان شکاف درآید. از تنگی سوراخ یک بال پشه شکست و با همان یک بال روی بینی نمرود نشست. نمرود خواست پشه را بزند اما پشه درون بینی او رفت و آنقدر او را آزرد که مأموران نمرودی برای آنکه جنبش پشه را در مغز نمرود ساکت کنند مجبور شدند تازیانه و گرز بر سر او بکوبند. سرانجام نمرود با ضربت گرزی هلاک شد و آن پشه بیرون آمد و پرواز کرد . 0 0 Zeinab 1404/1/20 شب شکن هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس 0.0 صفحۀ 29 «ابراهیم را بسوزانید و خدایانتان را یاری کنید.» این رأی نهایی دادگاهی است که ابراهیم به جرم بت شکنی در آن محاکمه شد. لبخند رضایت بر لبان بسیاری شکوفا میشود و شاید عدهای هم که در دادگاه، احتجاجات ابراهیم را شنیدهاند و حرفهای او شکافی در قلب هایشان ایجاد کرده سرشان را با شرم پایین میاندازند... 0 1 Zeinab 1404/1/9 شب شکن هیات تحریریه موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس 0.0 صفحۀ 19 خروش انسانها به اندازۀ وسعت روحشان است و طوفانهای عظیم در گسترهٔ روحهای عظیم از خود چه اثری باقی میگذارند؟ هیچ ... هیچ ... هیچ ... برای ابراهیم که تندیس اخلاص است چه تفاوت که آزر بر سرش فریاد بکشد و یا تمام شهر او را مسخره کنند. او چه جریان عظیمی است که میتواند یک تنه برخلاف رود شنا کند و لحظهای بیتاب نشود. از بیاعتنایی نمیترسد، از آزارها فرار نمیکند، به باد تحقیرش میگیرند، نمیلرزد. تمسخرش میکنند، نمیشکند. عظمت او را نبین، بلکه عظمت پناهگاهش را بشناس که هر که خود را به او سپرد مستغنی از تمام عالم است، تمام عالم ... 0 1 Zeinab 1403/12/16 مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت الیور ساکس 3.9 5 صفحۀ 8 او بیمار را به شکل ماشینی که عیب پیدا کرده باشد نمیدید. نزد او انسانیت بیمار لحظه به لحظه حضور دارد. 0 3 Zeinab 1403/12/12 نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی جرالد کوری 4.3 0 صفحۀ 22 ... انسان و متخصص بالینی جنبههای درهم تنیدهای هستند که در واقع، نمیتوان آنها را جدا کرد. 0 0 Zeinab 1403/12/3 نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی جرالد کوری 4.3 0 صفحۀ 7 اگر درمانگران قبول کنند که درمانجویان آنها به جای بیماریها از شایستگیها برخوردارند، آنها را به صورت کاملا متفاوتی در نظر خواهند گرفت. 0 1 Zeinab 1402/12/7 دید و بازدید جلال آل احمد 3.5 20 صفحۀ 53 راستی چه سعادتمندند این مرده ها... خیلی دلم میخواهد من هم وقتی مردم همین رفتار را با من بکنند. راستی به این صورت دیگر انسان هرگز از مرگ نخواهد ترسید.مرده ای را طواف میدهند؛ با احترام و ابهت تمام، چند بار او را دور حرم میگردانند و خارج میشوند. بوی کافور زیادی که به او زده اند در فضا به جا میماند و مرا در فکر فرو میبرد. گرچه اندوهگینم که چرا دیگر نمیگذارند مردگان را در خود حرم دفن کنند؛ ولی خوب یادم است از یک روضه خوان شنیدم که شصت فرسخ در شصت فرسخ حریم است و نکیر و منکر جرأت دخول در آن را ندارند. آری گرچه یقین دارم وقتی مردم جسدم را، گرچه وصیت هم کرده باشم، نمیتوانند در حرم مطهر دفن کنند؛ ولی اقلاً در قبرستان که میگذارند. راستی دیگر از مرگ نمیترسم. کاش هم الان میمردم و...ولی نه، یادم نبود.هنوز وصیت نکرده ام که مرا کجا دفن کنند و به علاوه چقدر بیفکر بودم که هنوز خلعت برای خودم فراهم نکرده ام. پس بروم اول یک دست خلعت برد یمانی تهیه کنم و آن را طواف هم بدهم و بعد وصیت کنم که مرا کجا دفن کنند و بعد هم بروم بمیرم! 0 10