بریده‌ کتاب‌های سپیده

«کسایی که مدتی رو توی تاریکی گذرونده باشن، هرکاری از دستشون بیاد انجام میدن که توی روشنایی باقی بمونن».

فرار کردن از افکاری که واقعا علاقه ای به فکر کردن به آنها نداری، کار سختی‌ست.

«فکر کردن به چیزهایی که قابل تغییر نیستند، بی فایده‌ست».

خانه آنجایی نیست که به دنیا آمده‌ایم. خانه جایی‌ست که خانواده‌ام در آن ایمن باشند.

هیولاها وقتی بترسند، از همیشه خطرناک تر می‌شوند.

بدست آوردن قدرت خیلی آسون تر نگه داشتنشه.

هرکسی ارزشی داره.

سخته، ولی درد قوی‌ت میکنه.

اگه بهم آسیب برسونی، گریه نمی‌کنم، مقابله به مثل می‌کنم. بهت آسیب می‌زنم.

همه ما چیزهای احمقانه ای در سر داریم، اما این دلیل نمی‌شود که انجام‌شان بدهیم.

اگر نمی‌توانم از آنها بهتر باشم، خیلی بدتر می‌شوم.

فقط احمق ها از چیزی که ترسناکه، نمی‌ترسن.

مهم نیست چند نفر رو برای ارتشت به خدمت می‌گیری، مهم اینه که چه کسایی رو به خدمت می‌گیری.

احساسات هیچ قلبی هرگز کاملا قابل درک نیستند.

«ما کسی که عاشقش می‌شیم رو انتخاب نمی‌کنیم. بیشتر از هرچیزی توی این دنیا آرزو می‌کنم که این انتخاب با خودمون بود».

با وجود اینکه تعصب ها و وفاداری اش من را خشمگین می‌کند، نمی‌توانم کاری که باید را انجام دهم. نمی‌توانم رهایش کنم. تا این حد اشتباه می‌کند و باز هم نمی‌توانم رهایش کنم.

مثل برادرم من هم یک عصا دارم. اما عصای من از فلز ساخته نشده، بلکه از گوشت و خون و آتش و چشمانی برنزی درست شده است.

پول باعث می‌شود هرکسی ناامید شود. تجار می‌خواهند آن را بدست بیاورند، خریداران می‌خواهند آن را حفظ کنند، و این باعث می‌شود همه‌شان کور شوند.

«حتی موش ها هم می‌خوان از فاضلاب خارج بشن».

«من فقط یه چیزی که بخوای پشتش مخفی بشی نیستم، من دوست تو هستم، و می‌خوام توی هرچیزی که لازم داشته باشی، و به هر نحوی که بتونم کمکت کنم. لطفا بهم اعتماد کن». "کیلورن"