معرفی کتاب مه زاد؛ آخرین امپراطوری اثر برندون سندرسون مترجم سمانه امین پور

مه زاد؛ آخرین امپراطوری

مه زاد؛ آخرین امپراطوری

برندون سندرسون و 2 نفر دیگر
4.6
38 نفر |
12 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

63

خواهم خواند

84

شابک
9786227314090
تعداد صفحات
835
تاریخ انتشار
1400/6/31

توضیحات

        در دنیایی که خاکستر از آسمان می‌بارد و مه بر شب غلبه دارد، اهریمنی آن سرزمین را فرا می‌گیرد و تمام زندگی را خفه می‌کند. آینده امپراطوری بر شانه‌های فردی دردسرساز و شاگرد جوانش سنگینی می‌کند. آیا آن‌ها در کنار یکدیگر می‌توانند بار دیگر به دنیا رنگ ببخشند؟
      

لیست‌های مرتبط به مه زاد؛ آخرین امپراطوری

نمایش همه
بی ابدتا ابدگریشا: سایه و استخوان

جادوهای تاریک

44 کتاب

این لیست مخصوص دلای قویه! توی این داستان‌ها جادو مثل زخم می‌مونه ، قهرمان‌ها بی‌نقص نیستن و هیچ‌کس واقعاً در امان نیست اگه دنبال فانتزی‌هایی هستی که هم تاریک باشن، هم دردناک، هم هیجان‌انگیز این لیست واسه توئه غم، جادو،خیانت، مرگ و گاهی یه عشق عجیب... ۱_بی ابد تگ ها :جادوی زمان، فانتزی غمگین، راز پنهان در دنیایی که گذشته و آینده با هم قاطی شدن، بعضی تصمیم‌ها بهای وحشتناکی دارن. ۲_ گریشا تگ ها: قهرمان خاکستری، جادوی تاریکی، دوگانگی قدرت نوری که می‌تونه دنیا رو نجات بده، اما وقتی سایه‌ها فریبنده‌ باشن چی می‌مونه؟ ۳_میراث اوریشا تگ‌ها: انتقام، جادو، سرکوب و شورش وقتی همه‌چیز ازت گرفته می‌شه، فقط جادوی توعه که می‌تونه برگردوندش… با بهای سنگین. ۴_کاراوال تگ‌ها: بازی خطرناک، فریب، عشق مبهم یه بازی که همه چی توش واقعی نیست… ولی زخمشون واقعی‌تر از هر چیزیه ۵_دربار خار و رز تگ:جادوی ممنوعه، انمیز تولاورز، فانتزی تاریک دختری که وارد دنیایی از طلسم و خون می‌شه… و می‌فهمه عشق، همیشه نجات‌بخش نیست ۶_مه زاده تگ‌ها: جنگ جادویی، قهرمان بی‌رحم، شورش در سایه قهرمانی که با تاریکی بزرگ شده، و حالا باید باهاش بجنگه — یا تسلیمش شه... ۷_سریر شیشه ای تگ‌ها: قاتل سلطنتی، توطئه‌های درباری، گذشته‌ی خونین یک قاتل حرفه‌ای، یک تاج و تخت، و رازهایی که قراره همه‌چی رو به هم بریزن.

115

پست‌های مرتبط به مه زاد؛ آخرین امپراطوری

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

مآلیس.

مآلیس.

6 ساعت پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

           کتاب به شدت فوق العاده بود😭. معرکه ترین کتاب بود بنظرم، تا الان کتاب مورد علاقم شد. به شدت زیبا بود و هرچیزی که آدم از یک کتاب عالی توقع داره رو داشت. یکی از دلایلی که دوستش داشتم این بود که تکراری نبود و کلیشه هایی که جدیدا توی همه ی کتاب ها هست رو نداشت؛ مثلا اینکه یه پسر جذاب باشه و یه دختری که به هم میخورن و اینا.کشش عالی ای داشت، چند تا غافلگیری فوق العاده داشت و محشر. کتابی بود که هم باهاش اشک ریختم هم خندیدم هم لبخند زدم. یکی از دلایلی که انقدر خوشم اومد ازش این بود که شخصیت اصلیش " وین " رو درک می کردم، و احساسش نسبت به زندگی و آدما و بی اعتمادیش رو درک میکردم؛ یه جوری بود که همه ولش کرده بودن و بهش خیانت کرده بودن و اون دیگه نسبت به همه بی اعتماد بود، آدمی که تنهایی رو دوست داره و بنظرش همه مشکوکن. تنها نقدی که به کتاب دارم این بود که میتونست یکم زودتر از هفتصد صفحه تمومش کنه، ولی اگه همه ی این صفحات نبودن یه چیزی کم داشت. جمله‌ی مورد علاقم توی این کتاب: "تنهایی را دوست داشت، وقتی تنها هستم هیچکس نمیتونه بهم خیانت کنه." از این کتاب یاد گرفتم آدم های مورد اعتماد هنوز هم پیدا میشن، خیلی کمن خیلی، ولی باز هم پیدا میشن(: 
        

1

شروع جالبی
          شروع جالبی داشت ولی روندش در کل کند بود، هر چند رفته رفته بهتر شد ولی گاهی اوقات هم کسل کننده میشد. با این‌حال داستان به قدری به مسائل جالب و مختلفی پرداخته بود که باعث می‌شد نتونم از کتاب کنده شم و دلم می‌خواست مدام بخونم و جلو برم. تا اینکه نویسنده از ص حدودا ۷۰۰ به بعد هیجان خیلی شدیدی وارد کرد که بخاطرش نمی‌تونستم رو پاهام بند شم و بعد هم داستان طوری جلو رفت و تموم شد که اصلا انتظارش رو نداشتم و خوشم اومد.
 
در کل باید بگم روند رو نپسندیدم چون تقریبا تا آخر کند بود و یهو تسمه تایم پاره کرد. بنظر من روندی خوبه که متعادل باشه و فراز و فرودها و نقاط عطفش تو داستان پخش شده باشه نه اینکه شبیه محتکرا کلی تو انبار نگه داره وقتی ملت سر شدن بریزه بیرون
 با وجود اینکه از روند داستان خوشم نیومد ولی از دنیاسازی، جزئیات و اتفاقات مختلفش خوشم میومد و برام خیلی جذاب بودن
با شخصیت ها هم ارتباط خوبی برقرار کردم و می‌تونستم درکشون کنم

مسئله دیگه ای که می‌خوام بگم در مورد قدرت قلم سندرسون تو انتقال هیجانات و احساساته
متاسفانه سندرسون تو انتقال حس اندوه افتضاح بود طوری که بجای اندوه و سوگواری بی حسی رو تجربه کردم. بنظرم سندرسون برای این مسئله باید زمینه سازی بیشتری می‌کرد 
ولی از اونور تو انتقال هیجان ترس عالی بود. مثل سگ از لرد فرمانروا و مفتش هاش می‌ترسیدم و این ترس تا آخرش حفظ شد

ترجمه و ویراستاری هم برخلاف دو کتاب دیگه ای که از آذرباد خوندم راضی کننده بود خدا رو شکر🤲
        

15