بریدههای کتاب ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 202 0 1 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 148 0 1 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 161 حقیقت این است که خدا پیر و جوان نمیشناسد. مکافات کبر را سر پیری هم میدهد 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 201 میگویند که نباید بخت خود را دوبار پشتسر هم سر یک میز آزمود 0 0 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 238 این یک واقعیت است. گاهی آخرین گولدن چه کارها میکند! اگر شکستم را پذیرفته بودم، اگر جرئت تصمیم نمیداشتم چه شده بود؟... 0 0 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/12/8 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 28 « اگر حاضر نیستم برای دیگران بازی کنم برای این نیست که میل ندارم، بلکه برای این است که اگر بکنم خواهم باخت!» 0 5 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/12/8 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 23 « دربارهی برد و سودورزی حقیقت این است که مردم نه فقط دور میز رولت و بساط قمار، بلکه همهجا همیشه سعی میکنند که چیزی از چنگ حریف بیرون آورند و در جیب خود بگذارند.» 0 4 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/12/8 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 8 « آخر با جیب خالی که نمیشود قمار کرد. آدم باید پولی داشته باشد که ببازد!» 0 8 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 331 《آدم تا داستان نخواند معنی زندگی را نمیفهمد》 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 278 جنگ، جنگ است دیگر. یک مشت میزنی دو تا مشت میخوری. یکی بیشتر. این قانون طبیعت است. 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 251 《 به یاد داشته باش، که روزها و لحظهها هیچگاه باز نمیگردند. به زمان بیندیش، و شبیخون ظالمانهی زمان: زمستانی طولانی و سخت در پیش خواهیم داشت. زمستانی که از یاد نخواهد رفت. دیگر چه میتوانم گفت، جز اینکه لباسهای زمستانیات را فراموش نکن!》 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 248 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 233 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 228 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 224 0 4 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 210 آیدین با آرامش خاصی گفت:《عشق شما در من کهنه شده، خانم》 سورمه گفت:《لابد مانند شراب!》 0 1 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/8 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 15 نه میشناختشان و نه احتیاجی به شناختنشان داشت. مثل باد از بیخ گوش آدم میگذشتند 0 1 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/8 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 108 وقتی که سلاح به میان میآید، زبان قانون بسته میشود 0 71 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/8 به امید دل بستم لان کالی 4.2 100 صفحۀ 404 هر انسانی در نهایت چیزی بیش از این نیست، درست است؟ استخوان و خون و زیبایی که به خاطرات پیوند خوردند 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/8 به امید دل بستم لان کالی 4.2 100 صفحۀ 419 داستانها برای من راه فراری بودند، روزنهای در تار و پود زندگی. 1 61
بریدههای کتاب ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 202 0 1 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 148 0 1 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 161 حقیقت این است که خدا پیر و جوان نمیشناسد. مکافات کبر را سر پیری هم میدهد 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 201 میگویند که نباید بخت خود را دوبار پشتسر هم سر یک میز آزمود 0 0 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 2 روز پیش قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 238 این یک واقعیت است. گاهی آخرین گولدن چه کارها میکند! اگر شکستم را پذیرفته بودم، اگر جرئت تصمیم نمیداشتم چه شده بود؟... 0 0 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/12/8 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 28 « اگر حاضر نیستم برای دیگران بازی کنم برای این نیست که میل ندارم، بلکه برای این است که اگر بکنم خواهم باخت!» 0 5 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/12/8 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 23 « دربارهی برد و سودورزی حقیقت این است که مردم نه فقط دور میز رولت و بساط قمار، بلکه همهجا همیشه سعی میکنند که چیزی از چنگ حریف بیرون آورند و در جیب خود بگذارند.» 0 4 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/12/8 قمارباز فیودور داستایفسکی 3.9 158 صفحۀ 8 « آخر با جیب خالی که نمیشود قمار کرد. آدم باید پولی داشته باشد که ببازد!» 0 8 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 331 《آدم تا داستان نخواند معنی زندگی را نمیفهمد》 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 278 جنگ، جنگ است دیگر. یک مشت میزنی دو تا مشت میخوری. یکی بیشتر. این قانون طبیعت است. 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 251 《 به یاد داشته باش، که روزها و لحظهها هیچگاه باز نمیگردند. به زمان بیندیش، و شبیخون ظالمانهی زمان: زمستانی طولانی و سخت در پیش خواهیم داشت. زمستانی که از یاد نخواهد رفت. دیگر چه میتوانم گفت، جز اینکه لباسهای زمستانیات را فراموش نکن!》 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 248 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 233 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 228 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 224 0 4 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/20 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 210 آیدین با آرامش خاصی گفت:《عشق شما در من کهنه شده، خانم》 سورمه گفت:《لابد مانند شراب!》 0 1 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/8 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 15 نه میشناختشان و نه احتیاجی به شناختنشان داشت. مثل باد از بیخ گوش آدم میگذشتند 0 1 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/8 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 325 صفحۀ 108 وقتی که سلاح به میان میآید، زبان قانون بسته میشود 0 71 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/8 به امید دل بستم لان کالی 4.2 100 صفحۀ 404 هر انسانی در نهایت چیزی بیش از این نیست، درست است؟ استخوان و خون و زیبایی که به خاطرات پیوند خوردند 0 2 ℛℯ𝒹 𝒲𝒾𝓉𝒸ℎ 1403/11/8 به امید دل بستم لان کالی 4.2 100 صفحۀ 419 داستانها برای من راه فراری بودند، روزنهای در تار و پود زندگی. 1 61