بریدههای کتاب ـ روشنا. ـ روشنا. 1404/4/25 پادشاهی های نایکسیا: خاکستر و پادشاه نفرین شده جلد 2 کریسا برودبنت 4.5 1 صفحۀ 93 سینهام تیر کشید، شبح زخمی که وجود نداشت. 0 8 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 368 قبل از اینکه باران ببارد، صورتم خیس است. 0 8 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 356 چطور بقیه این کار را میکنند؟ نوشتن خاطرات غیرممکن است. 0 11 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 333 ـ تو قوی هستی، پسر عزیزم. خیلی قوی. وقتی گاهی شادی پیدا میکنی، لیاقت این رو داری که ازشون لذت ببری. و تنها چیزی که من میخوام، بیشتر از هر چیزی، بیشتر از یه تاج یا یه کشور، اینه که تو زندگی کنی. 0 4 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 325 من تقریباً نوزده سالم است. چیزی که زیاد دارم زمان است. تا انتخاب کنم، تا التیام بیابم. تا زندگی کنم. 0 5 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 252 عجیب است، باارزشترین افراد اغلب گمنامترند. 0 15 ـ روشنا. 1403/12/22 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 533 خودِ صیاد صید میشود. 0 10 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 343 سعی میکنم جای دیگری عبادت کنم یا حداقل حضور خدایانم را بیشتر حس کنم، اما هر چه از خانه بیشتر دور میمانم، سختتر میشود. اگر نتوانم صدایشان را بشنوم آنها هم صدای من را نمیشنوند؟ آیا من تنها هستم؟ 0 7 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 342 عبادت کردن در کشوری که مردمانش کافرند، سختتر است. 0 7 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 320 نمیدانم چه حسی دارد که جنگها را در کتابها بخوانی، نابودی شهرها را از زبان دیگران بشنوی و بدانی که خودت در آن درگیریها هیچ نقشی نداری. هیچ تاثیر و هیچ قدرتی نداری که جنگ را تا پشت در خانهات بکشاند. اما جنگ میآید. 0 4 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 319 سعی دارم به کال بفهمانم که وزن قلب یک انسان چقدر است و چقدر از یک تاج سنگینتر است. 0 6 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 168 اگه؛ از این کلمه متنفرم. 0 4 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 152 هیچ نقرهای بینوا یا بیآزاری وجود ندارد. آنها از قدرتشان برای کشتن استفاده میکنند، اما کمی بعد، متوجه میشوم که ما هم اینگونه هستیم. تمام انسانهای روی زمین اینگونه هستند. 0 3 ـ روشنا. 1403/11/22 من او رضا امیرخانی 4.2 201 صفحۀ 150 من از خدای جاهای ساده و زیبا خیلی خوشم میآید. از خدای مسجدها، حسینیهها، کلیساها، کوهها و حتا مغازههای ساده. برعکس از خدای جاهای پر زرق و برق و از آن خداهای دهاتی خر کن لجم میگیرد. به نظرم آنها اصلاً خدا نیستند. فقط کارشان این است که غریبها را هاج و واج کنند و سرشان را با دو تا آجرِ ابلق و کاشیِ فیروزهای شیره بمالند. این خدا چه توفیر میکند با کسبه شاهعبدالعظیم و دریانیِ دونبش؟ 0 15 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 263 0 11 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 261 0 9 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 250 هنوز هم برای بچههای خودم، برای جوانهای فامیل، برای مردمی که به دیدنم میآیند، از حضرت حسین علیه السلام حرف میزنم. قصهی شال و شهیدِ من بهانه است. حرف اصلی، قصهی کربلاست؛ به این تقدیر خوبم میبالم. 0 8 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 249 در این دنیا از هر کسی، کاری بر میآید؛ از من هم اینها. 0 10 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 249 از خودم میپرسم خاک که با خاک فرق ندارد. پس چه سِرّی در این گردوغبار هست که با بقیه توفیر دارد؟ یاد روضههای عاشورا میافتم و قلبم درد میگیرد. جواب خودم را میفهمم. این خونه قلب سیدالشهدا علیه السلام بوده که خاک را تغییر داده است و حالا شده تربت. 0 9 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 229 من اشرف سادات منتظریام، متولد دی ماه سال ۱۳۳۰؛ حالا که فکر میکنم، دوبار به دنیا آمدهام؛ هر دوبار در یک ماه؛ یکبار از مادرم متولد شدم، یکبار هم وقتی مادر شهید شدم. 0 4
بریدههای کتاب ـ روشنا. ـ روشنا. 1404/4/25 پادشاهی های نایکسیا: خاکستر و پادشاه نفرین شده جلد 2 کریسا برودبنت 4.5 1 صفحۀ 93 سینهام تیر کشید، شبح زخمی که وجود نداشت. 0 8 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 368 قبل از اینکه باران ببارد، صورتم خیس است. 0 8 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 356 چطور بقیه این کار را میکنند؟ نوشتن خاطرات غیرممکن است. 0 11 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 333 ـ تو قوی هستی، پسر عزیزم. خیلی قوی. وقتی گاهی شادی پیدا میکنی، لیاقت این رو داری که ازشون لذت ببری. و تنها چیزی که من میخوام، بیشتر از هر چیزی، بیشتر از یه تاج یا یه کشور، اینه که تو زندگی کنی. 0 4 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 325 من تقریباً نوزده سالم است. چیزی که زیاد دارم زمان است. تا انتخاب کنم، تا التیام بیابم. تا زندگی کنم. 0 5 ـ روشنا. 1404/4/3 تاج شکسته ویکتوریا اویارد 3.4 0 صفحۀ 252 عجیب است، باارزشترین افراد اغلب گمنامترند. 0 15 ـ روشنا. 1403/12/22 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 533 خودِ صیاد صید میشود. 0 10 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 343 سعی میکنم جای دیگری عبادت کنم یا حداقل حضور خدایانم را بیشتر حس کنم، اما هر چه از خانه بیشتر دور میمانم، سختتر میشود. اگر نتوانم صدایشان را بشنوم آنها هم صدای من را نمیشنوند؟ آیا من تنها هستم؟ 0 7 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 342 عبادت کردن در کشوری که مردمانش کافرند، سختتر است. 0 7 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 320 نمیدانم چه حسی دارد که جنگها را در کتابها بخوانی، نابودی شهرها را از زبان دیگران بشنوی و بدانی که خودت در آن درگیریها هیچ نقشی نداری. هیچ تاثیر و هیچ قدرتی نداری که جنگ را تا پشت در خانهات بکشاند. اما جنگ میآید. 0 4 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 319 سعی دارم به کال بفهمانم که وزن قلب یک انسان چقدر است و چقدر از یک تاج سنگینتر است. 0 6 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 168 اگه؛ از این کلمه متنفرم. 0 4 ـ روشنا. 1403/12/20 طوفان جنگ ویکتوریا آویارد 4.7 2 صفحۀ 152 هیچ نقرهای بینوا یا بیآزاری وجود ندارد. آنها از قدرتشان برای کشتن استفاده میکنند، اما کمی بعد، متوجه میشوم که ما هم اینگونه هستیم. تمام انسانهای روی زمین اینگونه هستند. 0 3 ـ روشنا. 1403/11/22 من او رضا امیرخانی 4.2 201 صفحۀ 150 من از خدای جاهای ساده و زیبا خیلی خوشم میآید. از خدای مسجدها، حسینیهها، کلیساها، کوهها و حتا مغازههای ساده. برعکس از خدای جاهای پر زرق و برق و از آن خداهای دهاتی خر کن لجم میگیرد. به نظرم آنها اصلاً خدا نیستند. فقط کارشان این است که غریبها را هاج و واج کنند و سرشان را با دو تا آجرِ ابلق و کاشیِ فیروزهای شیره بمالند. این خدا چه توفیر میکند با کسبه شاهعبدالعظیم و دریانیِ دونبش؟ 0 15 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 263 0 11 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 261 0 9 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 250 هنوز هم برای بچههای خودم، برای جوانهای فامیل، برای مردمی که به دیدنم میآیند، از حضرت حسین علیه السلام حرف میزنم. قصهی شال و شهیدِ من بهانه است. حرف اصلی، قصهی کربلاست؛ به این تقدیر خوبم میبالم. 0 8 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 249 در این دنیا از هر کسی، کاری بر میآید؛ از من هم اینها. 0 10 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 249 از خودم میپرسم خاک که با خاک فرق ندارد. پس چه سِرّی در این گردوغبار هست که با بقیه توفیر دارد؟ یاد روضههای عاشورا میافتم و قلبم درد میگیرد. جواب خودم را میفهمم. این خونه قلب سیدالشهدا علیه السلام بوده که خاک را تغییر داده است و حالا شده تربت. 0 9 ـ روشنا. 1403/11/22 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 273 صفحۀ 229 من اشرف سادات منتظریام، متولد دی ماه سال ۱۳۳۰؛ حالا که فکر میکنم، دوبار به دنیا آمدهام؛ هر دوبار در یک ماه؛ یکبار از مادرم متولد شدم، یکبار هم وقتی مادر شهید شدم. 0 4