بریده‌های کتاب mahyas

اگر دفترچه خاطرات دردهایش را نگه داشته بود،تنها چیزی که در آن می نوشت یک کلمه بود:خودم

به این باور رسیده ام خطرناک ترین آدم کسی است که حس پشیمانی ندارو.کسی که هرگز عذرخواهی نمی کند.

تماشایش کردم که شمرد.۴۵۷۲. پنج ساعت طول کشید.

کاش می توانستم مدتی از پوسته خودم خارج شوم.دلم می خواهد این جسم خسته را ترک کنم،اما زنجیرهایم بسیار،و وزنه هایم بی اندازه سنگین است.

آدم ها به ندرت متوجه میشوند که همیشه با لب هایشان دروغ و با چشم هایشان راست می گویند.

امروز بارانی است،آسمان هم به حالمان گریه می کند.

من چشمات رو هرجای دنیا باشن میشناسم.

تو مدت ها سعی کردی کسی باشی که نیستی و فرقی نمی کرد هرکاری می کردی اون حرومزاده ها هیچ وقت راضی نبودند.اون ها هیچ وقت قانع نمیشدند.اون ها هیچ وقت عین خیالشون نبود.

چانه ام را محکم میگیرد.:《وقتی عصبانی می شی خیلی بامزه می شی.》

نجوا می کند:《زندگی سرد و غم انگیزه.گاهی باید یاد بگیری اول شلیک کنی.》

من زندگی ام را لابه لای صفحات کتاب سپری کرده ام. در نبود ارتباط انسانی با شخصیت های کاغذی پیوندی نزدیک داشتم.در خلال داستان های بافته در تارو پود تاریخ عشق و شکست را زندگی کردم.با آن ها نوجوانی را تجربه کردم.دنیای من شبکه درهم تنیده ای از کلمات است،عضو را به عضو،استخوان را به زردپی،و افکار و تصاویر را بهم متصل کرده است.وجود من مشتکل از حروف است،شخصیتی که با جملات خلق شده،ساخته و پرداخته ی تخیلات داستانی است.

قطره های باران تنها به یاد می آورند که قلب ابرها می تپد.قلب من هم می تپد.

اگر بخواهی چیزی درباره خود واقعی کسی بدانی،پاسخ این سوال کمکت می کند:《کتاب مورد علاقه ات چیست؟》

چیزهایی که ما در بیست سالگی نسبت به آنها عکس العمل نشان می دهیم،لزوما چیزهایی نیست که در چهل سالگی به انها عکس العمل نشان می دهیم و برعکس. این درمورد کتاب ها و زندگی هم صدق میکند.

ما کتاب میخوانیم تا بدانیم که تنها نیستیم. ما کتاب می خوانیم،چون تنها هستیم‌. ما کتاب میخوانیم و دیگر تنها نیستیم.

ادامه می دهد:《تو باید با زمان پیش بری.》 《چرا؟ مگه چه چیز زمان فوق العادست؟》

یا باید چیزهای جدید امتحان کنی،یا اینکه بمیری.

جایی که کتابفروشی نداره،هویت هم نداره‌

چه می شود اگر در جهان،همیشه بین خوشبختی و بدبختی نسبتی مساوی وجود داشته باشد؟

می گوید:《اولین باری که دیدمت،فکر کردم شبیه گل قاصدکی.》 با خجالت دستی به موهایش می کشد و می گوید:《موهام همه س باعث دردسره.》 《قاصدک گل موردعلاقه ی منه.》