بریدههای کتاب داجر>> داجر>> 1403/6/3 دونده ی هزارتو؛ قصر کرنگ جلد 6 جیمز دشنر 4.6 5 صفحۀ 176 شاید روزی ژورنالش خوانده شود؛ او می خواست آیندگان بدانند که او خوشحالی رو تجربه کرده! نه فقط به خاطر کیشا و خانواده اش، او با دوستانی آشنا شده بود، با آنها خندیده بود و خاطرات مشترکی داشت! انها به او عشق می ورزیدند و او از برگرداندن عشق به آنها لذت می برد،دیگر یک انسان از زندگی اش چه می خواهد؟ 0 7 داجر>> 1403/5/8 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 80 صفحۀ 134 زیبا بود و در عین حال مرگبار! 0 6 داجر>> 1403/5/8 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 80 صفحۀ 137 طوفان سخن می گفت و آدم فقط وقتی به قلب طوفان می رسید، می توانست سخنش را بشنود. تنها آن زمان می شد به اصل وجود طوفان پی برد! 0 2 داجر>> 1403/5/8 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 80 صفحۀ 294 دلم می خواست زمان را همین جا نگه دارم تا صدای آواز خواندن همیش و تصویر لبخند ولا تا ابد با من بماند! 0 2 داجر>> 1403/4/28 دونده ی هزارتو؛ فرمان کشتار جلد 4 جیمز دشنر 4.3 12 صفحۀ 319 ترس.اینکه خوبه.یه سرباز خوب همیشه میترسه.این طبیعیه. اینکه چطور به این ترس واکنش نشون میدی، تورو می سازه یا از پا در میاره! 0 3 داجر>> 1403/4/26 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 252 صفحۀ 77 جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتی ها برای آن ساخته شده باشند! 0 1 داجر>> 1403/4/26 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 252 صفحۀ 1 زندگی کردن نادر ترین اتفاق جهان است؛بیشتر مردم فقط وجود دارن، همین! 1 70
بریدههای کتاب داجر>> داجر>> 1403/6/3 دونده ی هزارتو؛ قصر کرنگ جلد 6 جیمز دشنر 4.6 5 صفحۀ 176 شاید روزی ژورنالش خوانده شود؛ او می خواست آیندگان بدانند که او خوشحالی رو تجربه کرده! نه فقط به خاطر کیشا و خانواده اش، او با دوستانی آشنا شده بود، با آنها خندیده بود و خاطرات مشترکی داشت! انها به او عشق می ورزیدند و او از برگرداندن عشق به آنها لذت می برد،دیگر یک انسان از زندگی اش چه می خواهد؟ 0 7 داجر>> 1403/5/8 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 80 صفحۀ 134 زیبا بود و در عین حال مرگبار! 0 6 داجر>> 1403/5/8 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 80 صفحۀ 137 طوفان سخن می گفت و آدم فقط وقتی به قلب طوفان می رسید، می توانست سخنش را بشنود. تنها آن زمان می شد به اصل وجود طوفان پی برد! 0 2 داجر>> 1403/5/8 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 80 صفحۀ 294 دلم می خواست زمان را همین جا نگه دارم تا صدای آواز خواندن همیش و تصویر لبخند ولا تا ابد با من بماند! 0 2 داجر>> 1403/4/28 دونده ی هزارتو؛ فرمان کشتار جلد 4 جیمز دشنر 4.3 12 صفحۀ 319 ترس.اینکه خوبه.یه سرباز خوب همیشه میترسه.این طبیعیه. اینکه چطور به این ترس واکنش نشون میدی، تورو می سازه یا از پا در میاره! 0 3 داجر>> 1403/4/26 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 252 صفحۀ 77 جای کشتی در بندرگاه امن است، اما این آن چیزی نیست که کشتی ها برای آن ساخته شده باشند! 0 1 داجر>> 1403/4/26 هر دو در نهایت می میرند آدام سیلورا 4.1 252 صفحۀ 1 زندگی کردن نادر ترین اتفاق جهان است؛بیشتر مردم فقط وجود دارن، همین! 1 70