بریدهای از کتاب قصر کرنگ اثر جیمز دشنر
1403/6/3
صفحۀ 176
شاید روزی ژورنالش خوانده شود؛ او می خواست آیندگان بدانند که او خوشحالی رو تجربه کرده! نه فقط به خاطر کیشا و خانواده اش، او با دوستانی آشنا شده بود، با آنها خندیده بود و خاطرات مشترکی داشت! انها به او عشق می ورزیدند و او از برگرداندن عشق به آنها لذت می برد،دیگر یک انسان از زندگی اش چه می خواهد؟
شاید روزی ژورنالش خوانده شود؛ او می خواست آیندگان بدانند که او خوشحالی رو تجربه کرده! نه فقط به خاطر کیشا و خانواده اش، او با دوستانی آشنا شده بود، با آنها خندیده بود و خاطرات مشترکی داشت! انها به او عشق می ورزیدند و او از برگرداندن عشق به آنها لذت می برد،دیگر یک انسان از زندگی اش چه می خواهد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.