بریدههای کتاب محیا داناپور محیا داناپور 1404/5/1 کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی محمدهادی اصفهانی 4.7 210 صفحۀ 124 هر محبتی که بازگشت به محبت خدا نکند، ارزشی ندارد. 0 1 محیا داناپور 1404/5/1 کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی محمدهادی اصفهانی 4.7 210 صفحۀ 123 بی شک چون دقت در مراقبت نکرده ای، نمی دانی که از جوارح سبعه یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج چه معصیت ها می کنی و چه آتش ها روشن می نمایی و چه فساد ها در دین خودت برپا می کنی و چه زخم های مکروه به سیف و سنان زبانت به قلب می زنی؛ اگر نکُشته باشی، بسیار خوب است! 0 1 محیا داناپور 1403/10/18 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 238 صفحۀ 9 گویی نقاش می خواسته بگوید که صاحب صورت دیگر در عالم خارج وجود ندارد و فقط چشم ها در خاطره ی او اثری ماندنی گذاشته اند... 0 54 محیا داناپور 1403/10/4 علمدار: زندگینامه و خاطراتی از سردار شهید سید مجتبی علمدار گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.5 10 صفحۀ 201 او از آنچه تصور میکنیم بالاتر بود ؛چون هرچه کرد فقط خدا را در نظر گرفت . او در یک کلام عبد بود ،بنده شایسته برای خدا... 0 2 محیا داناپور 1403/9/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 46 ((نگران نباش. من یه چیز رو مطمئنم. وقتی یه بحرانی به وجود میاد، خدا توی اون بحران یه پیروزی عجیب قرار داده!)) 0 4 محیا داناپور 1403/9/12 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 246 صفحۀ 419 فقط یک لبخند بود و بس. همه چیز را درست نکرد. اصلا هیچ چیز را درست نکرد. فقط یک لبخند بود. یک چیز ناچیز. برگی از یک درختزار که با پرواز پرنده ای هراسان تکان می خورد. ولی من می پذیرمش. با آغوش باز. چون بهار که می رسد، دانه های برف یکی یکی آب می شوند، و شاید من شاهد آب شدن اولین دانه بودم... 0 3 محیا داناپور 1403/8/27 کیمیاگر پائولو کوئیلو 3.8 246 صفحۀ 130 عشق هرگز مانع دست یافتن انسان به افسانه ی شخصی اش نمی شود. اگر این طور شود به خاطر آن است که عشق تو عشقی حقیقی نبوده است؛عشقی که به زبان جهان هستی سخن می گوید. 0 1 محیا داناپور 1403/5/4 از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم هاروکی موراکامی 3.8 73 صفحۀ 20 خاطراتی پیش پا افتاده و حقیرند اما تک تک شان برای من ارزشمند و معنا دار هستند. تا یکی از آن ها به یادم می افتد ناخودآگاه لبخندی بر لبانم مینشیند و یا اخم می کنم. شاید شبیه خاطرات دیگران باشند ولی از برآیند آن ها یک نتیجه حاصل می شود: من؛ من در اینجا و اکنون... 0 28 محیا داناپور 1403/1/9 شور زندگی اروینگ استون 4.5 39 صفحۀ 612 _چرا این اتاق... این قدر برهوته؟ -واسه امنیت شخصی خودت گفتم اینجا رو خالی کنن تا هیچ خطری تهدیدت نکنه. -امنیت در قبال چی؟ _در قبال خودت. 0 13 محیا داناپور 1403/1/8 شور زندگی اروینگ استون 4.5 39 صفحۀ 561 _پس ، از نقاشی من خوشتون اومده؟ _نمی دونم خوشم اومده یا نه ولی این نقاشی باعث می شه احساس کنم یه چیزی در اینجا هست و دستش را روی سینه اش حرکت داد. 0 3 محیا داناپور 1403/1/5 نکته ها از گفته ها 2 (2 جلدی) عبدالله فاطمی نیا 5.0 2 صفحۀ 60 کوچکی و بزرگی در میان مردم اهمیت چندانی ندارد، زیرا غالباً بدون ملاک و بر مبنای تخیلات و احساسات واهی میباشد . ممکن است شخصی واقعاً بزرگ باشد اما او را کوچک به شمارند ، و شخصی واقعاً کوچک و بیمقدار باشد ولی او را بزرگ بشمارند. آنچه اهمیت دارد، کوچکی و بزرگی در نزد خداست ؛چه بسا شخصی که مردم برای او هیچ ارزش و اهمیتی قائل نیستند و به او اعتنا نمیکنند اما در نزد خداوند دارای مقام وجیهی بوده و از اولیاء الله باشد. 0 1 محیا داناپور 1403/1/2 نکته ها از گفته ها 2 (2 جلدی) عبدالله فاطمی نیا 5.0 2 صفحۀ 31 مراد از امتحان خدا چیست؟ خداوند که به تمام اسرار آفرینش و رموز و مخفیات هستی اطلاع دارد و بر همه رازهای بواطن و افعال مخلوقاتش آگاهی دارد؛ پس امتحان خدا برای چیست؟ امتحان خدا برای این است که "بنده ، خودش را بشناسد" . گاهی شخص خیال میکند که دارای فلان مزیت و صفت نیکوست اما امتحان که پیش میآید میفهمد که نه، او آن صفت را ندارد و یا دارای فلان صفت زشت است. 0 1 محیا داناپور 1402/12/28 جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند دیلیا اوئنز 3.9 66 صفحۀ 305 با مصائب زندگی چهره ها تغییر می کنند اما چشم ها همان پنجره های همیشگی هستند که به درون باز می شوند. 0 0 محیا داناپور 1402/12/27 شور زندگی اروینگ استون 4.5 39 صفحۀ 63 برای اون فرق نمیکرد که مردم چی فکر میکنند. رمبرانت باید نقاشی میکرد خوب و بد بودن کارش هم براش اهمیتی نداشت. نقاشی برای اون مهارتی بود که از اون یک انسان میساخت. ونسان، ارزش واقعی هنر به قدرت بیانیه که به هنرمند می ده. رمبرانت راهی رو رفت که میدونست هدف اصلی زندگیشه و همین بود که باعث توفیقش شد. حتی اگر نقاشیهای بیارزشی هم ارائه میداد ولی باز هزاران بار موفقتر از وقتی میشد که خواستههای قلبیش رو کنار بذاره و مثلاً ثروتمندترین تاجر آمستردام بشه. 0 19
بریدههای کتاب محیا داناپور محیا داناپور 1404/5/1 کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی محمدهادی اصفهانی 4.7 210 صفحۀ 124 هر محبتی که بازگشت به محبت خدا نکند، ارزشی ندارد. 0 1 محیا داناپور 1404/5/1 کهکشان نیستی: داستانی بر اساس زندگی آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی محمدهادی اصفهانی 4.7 210 صفحۀ 123 بی شک چون دقت در مراقبت نکرده ای، نمی دانی که از جوارح سبعه یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج چه معصیت ها می کنی و چه آتش ها روشن می نمایی و چه فساد ها در دین خودت برپا می کنی و چه زخم های مکروه به سیف و سنان زبانت به قلب می زنی؛ اگر نکُشته باشی، بسیار خوب است! 0 1 محیا داناپور 1403/10/18 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 238 صفحۀ 9 گویی نقاش می خواسته بگوید که صاحب صورت دیگر در عالم خارج وجود ندارد و فقط چشم ها در خاطره ی او اثری ماندنی گذاشته اند... 0 54 محیا داناپور 1403/10/4 علمدار: زندگینامه و خاطراتی از سردار شهید سید مجتبی علمدار گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.5 10 صفحۀ 201 او از آنچه تصور میکنیم بالاتر بود ؛چون هرچه کرد فقط خدا را در نظر گرفت . او در یک کلام عبد بود ،بنده شایسته برای خدا... 0 2 محیا داناپور 1403/9/14 عزیز زیبای من زینب مولایی 4.5 24 صفحۀ 46 ((نگران نباش. من یه چیز رو مطمئنم. وقتی یه بحرانی به وجود میاد، خدا توی اون بحران یه پیروزی عجیب قرار داده!)) 0 4 محیا داناپور 1403/9/12 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 246 صفحۀ 419 فقط یک لبخند بود و بس. همه چیز را درست نکرد. اصلا هیچ چیز را درست نکرد. فقط یک لبخند بود. یک چیز ناچیز. برگی از یک درختزار که با پرواز پرنده ای هراسان تکان می خورد. ولی من می پذیرمش. با آغوش باز. چون بهار که می رسد، دانه های برف یکی یکی آب می شوند، و شاید من شاهد آب شدن اولین دانه بودم... 0 3 محیا داناپور 1403/8/27 کیمیاگر پائولو کوئیلو 3.8 246 صفحۀ 130 عشق هرگز مانع دست یافتن انسان به افسانه ی شخصی اش نمی شود. اگر این طور شود به خاطر آن است که عشق تو عشقی حقیقی نبوده است؛عشقی که به زبان جهان هستی سخن می گوید. 0 1 محیا داناپور 1403/5/4 از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم هاروکی موراکامی 3.8 73 صفحۀ 20 خاطراتی پیش پا افتاده و حقیرند اما تک تک شان برای من ارزشمند و معنا دار هستند. تا یکی از آن ها به یادم می افتد ناخودآگاه لبخندی بر لبانم مینشیند و یا اخم می کنم. شاید شبیه خاطرات دیگران باشند ولی از برآیند آن ها یک نتیجه حاصل می شود: من؛ من در اینجا و اکنون... 0 28 محیا داناپور 1403/1/9 شور زندگی اروینگ استون 4.5 39 صفحۀ 612 _چرا این اتاق... این قدر برهوته؟ -واسه امنیت شخصی خودت گفتم اینجا رو خالی کنن تا هیچ خطری تهدیدت نکنه. -امنیت در قبال چی؟ _در قبال خودت. 0 13 محیا داناپور 1403/1/8 شور زندگی اروینگ استون 4.5 39 صفحۀ 561 _پس ، از نقاشی من خوشتون اومده؟ _نمی دونم خوشم اومده یا نه ولی این نقاشی باعث می شه احساس کنم یه چیزی در اینجا هست و دستش را روی سینه اش حرکت داد. 0 3 محیا داناپور 1403/1/5 نکته ها از گفته ها 2 (2 جلدی) عبدالله فاطمی نیا 5.0 2 صفحۀ 60 کوچکی و بزرگی در میان مردم اهمیت چندانی ندارد، زیرا غالباً بدون ملاک و بر مبنای تخیلات و احساسات واهی میباشد . ممکن است شخصی واقعاً بزرگ باشد اما او را کوچک به شمارند ، و شخصی واقعاً کوچک و بیمقدار باشد ولی او را بزرگ بشمارند. آنچه اهمیت دارد، کوچکی و بزرگی در نزد خداست ؛چه بسا شخصی که مردم برای او هیچ ارزش و اهمیتی قائل نیستند و به او اعتنا نمیکنند اما در نزد خداوند دارای مقام وجیهی بوده و از اولیاء الله باشد. 0 1 محیا داناپور 1403/1/2 نکته ها از گفته ها 2 (2 جلدی) عبدالله فاطمی نیا 5.0 2 صفحۀ 31 مراد از امتحان خدا چیست؟ خداوند که به تمام اسرار آفرینش و رموز و مخفیات هستی اطلاع دارد و بر همه رازهای بواطن و افعال مخلوقاتش آگاهی دارد؛ پس امتحان خدا برای چیست؟ امتحان خدا برای این است که "بنده ، خودش را بشناسد" . گاهی شخص خیال میکند که دارای فلان مزیت و صفت نیکوست اما امتحان که پیش میآید میفهمد که نه، او آن صفت را ندارد و یا دارای فلان صفت زشت است. 0 1 محیا داناپور 1402/12/28 جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند دیلیا اوئنز 3.9 66 صفحۀ 305 با مصائب زندگی چهره ها تغییر می کنند اما چشم ها همان پنجره های همیشگی هستند که به درون باز می شوند. 0 0 محیا داناپور 1402/12/27 شور زندگی اروینگ استون 4.5 39 صفحۀ 63 برای اون فرق نمیکرد که مردم چی فکر میکنند. رمبرانت باید نقاشی میکرد خوب و بد بودن کارش هم براش اهمیتی نداشت. نقاشی برای اون مهارتی بود که از اون یک انسان میساخت. ونسان، ارزش واقعی هنر به قدرت بیانیه که به هنرمند می ده. رمبرانت راهی رو رفت که میدونست هدف اصلی زندگیشه و همین بود که باعث توفیقش شد. حتی اگر نقاشیهای بیارزشی هم ارائه میداد ولی باز هزاران بار موفقتر از وقتی میشد که خواستههای قلبیش رو کنار بذاره و مثلاً ثروتمندترین تاجر آمستردام بشه. 0 19