بریده‌های کتاب کاهوی سبز ؛

ـ تو نمیتونی درباره گذشته کاری کنی ، آینده هم قابل پیش‌بینی نیست .. + اشتباه تو همینجاست ! من میتوانم از گذشته درس بگیرم و مطمئن شوم که دیگر اتفاق نیفتد .

بعضی چیز ها فقط برای زمان کوتاهی در زندگی ما وجود دارند و ما باید آنها را رها کنیم تا آسمان دیگری را روشن کنند .

پس از پدیدار شدن رنج ها رنج‌های بسیار بزرگ و شدید وقتی آثار و تکان‌های اولیه آنها گذشت معمولاً انسان تمایل دارد بخوابد، میگویند محکومین به مرگ هم در شب آخر به خواب عمیقی فرو میروند .

من تعمد داشتم که در نظر او معما باشم، و اصولاً تمام این حماقت هارا کردم تا او تلاشی برای حل این معما بکند ؛

جوردی: برادر حرص ممکنه مطیع تو باشه ولی مرگ به هیچکس خدمت نمیکنه !

او مظهر واقعی یک تصمیم بد است . ترکیبی از خطر و آرزو. مرز باریک کشنده و ملکوتی بودن ، و من حس میکنم که دارم «غرق» میشوم ! -کای ، مراسم رقص قبل از شروع مسابقات

سیگنا : اگه دوستش نداشتی چرا انجامش دادی ؟ مرگ :چون من یه ابدیت رو به انتظار تو پشت سر گذاشتم سیگنا ،

تو‌ نباید توی مرگ غرق شی ، زندگی کردن خودخواهانه نیست سیگنا !

هیچکس : احوال پرسی های مرگ و سیگنا : - سلام پرنده کوچولو ، دوباره اومدی به قلبم چاقو بزنی ؟

مرگ « فقط » برای مرده ها موهبته آقای ثورلی ، هیچ اهمیتی به کسی که بعد از اون زنده میمونه نمی‌ده !