بریدههای کتاب bookworm:] bookworm:] 2 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 184 0 0 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 128 دیگر همهمان فهمیده بودیم که تمام آرزوها برآورده نمیشوند. 0 1 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 128 (گاهی انسان ها برای درک مسائل،کارهایی انجام میدهند که نمیشود ازشان سردرآورد.) 0 0 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 117 0 1 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 83 ایکاش همان موقع میدانستم. گاهی تا ابد خیلی کوتاهتر از آن میشود که فکرش را میکنیم. 0 0 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 10 میبینی نسل بشر چقدر عیب و ایراد دارد: استخوان ها ممکن است بشکنند.پوست ممکن است خراشیده شود.هرروز باید خودشان را تخلیه کنند. اما از همهی اینها بدتر این است که بزرگ میشوند. 0 0 bookworm:] 1404/2/30 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 71 صفحۀ 13 0 0 bookworm:] 1404/2/30 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 71 صفحۀ 6 0 1 bookworm:] 1403/12/29 گفت و گوی جادوگر بزرگ با ملکه ی جزیره ی رنگ ها جمشید خانیان 3.7 6 صفحۀ 83 کشف کردم ما وقتی داریم راه میرویم،در اصل داریم یک کاری میکنیم که نیفتیم. کشفم را برای مامان اشی هم توضیح دادم.او گفت پس با این حساب راه رفتن مثل زندگی کردن است،چون توی زندگی اگر پای عقبیمان را جلو نگذاریم با دماغ میخوریم زمین... 0 3 bookworm:] 1403/12/28 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 25 صفحۀ 260 "شاید بتونیم باهاشون بجنگیم؟" "اون عقل ناقصت رو از دست دادی؟فکر میکنی میتونی با دویست تا سرباز مبارزه کنی.میدونم من خیلی خوشتیپم،جی،اما بروسلی که نیستم. " "بروسلی دیگه کیه؟" کنجی متعجب میپرسد:"بروسلی کیه؟وای خدای من.ما دیگه نمیتونیم با هم دوست باشیم." "چرا؟یکی از دوستاته؟" "اصلا میدونی چیه.هیچی نگو.فقط...اصلا الان نمیتونم باهات حرف بزنم." 0 9 bookworm:] 1403/12/27 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 25 صفحۀ 206 "آرون؟" "بله،عزیزم." 2 9 bookworm:] 1403/12/26 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 25 صفحۀ 89 0 3 bookworm:] 1403/12/26 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 25 صفحۀ 65 0 1 bookworm:] 1403/11/29 کشفم کن طاهره مافی 4.3 55 صفحۀ 139 0 3 bookworm:] 1403/11/29 کشفم کن طاهره مافی 4.3 55 صفحۀ 92 0 3 bookworm:] 1403/11/17 همنام آدریان یانگ 4.4 30 صفحۀ 198 0 7 bookworm:] 1403/11/17 همنام آدریان یانگ 4.4 30 صفحۀ 336 0 5 bookworm:] 1403/9/26 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 73 صفحۀ 101 آتش هر بخشی از تو که تغییر کرده است که خراشیده شده است به دلیل مسخره شدن در حیاط مدرسه یا بازیچه دست بزرگترها شدن از یاد رفته اند و درد دوستانی که مردهاند او آن تکه های روی زمین ریخته را جمع کرد شبیه تراشه های چوب او از آنها برای سوخت استفاده کرد تبدیل به آتش شدند و سوختند نور کافی برای اینکه برای همیشه ببیند. 0 3 bookworm:] 1403/9/26 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 73 صفحۀ 91 نورا، چون برخی اوقات تنها راه برای یاد گرفتن، زندگی کردن است. 0 3 bookworm:] 1403/9/16 قصری در مه ایمی افرون 3.3 2 صفحۀ 41 بعضی وقتا بعضی چیزا از اول قراره که اتفاق بیوفتن. 0 3
بریدههای کتاب bookworm:] bookworm:] 2 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 184 0 0 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 128 دیگر همهمان فهمیده بودیم که تمام آرزوها برآورده نمیشوند. 0 1 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 128 (گاهی انسان ها برای درک مسائل،کارهایی انجام میدهند که نمیشود ازشان سردرآورد.) 0 0 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 117 0 1 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 83 ایکاش همان موقع میدانستم. گاهی تا ابد خیلی کوتاهتر از آن میشود که فکرش را میکنیم. 0 0 bookworm:] 4 روز پیش فکر کنم ماشین تحریر حرف زد الی میلینگتون 4.3 0 صفحۀ 10 میبینی نسل بشر چقدر عیب و ایراد دارد: استخوان ها ممکن است بشکنند.پوست ممکن است خراشیده شود.هرروز باید خودشان را تخلیه کنند. اما از همهی اینها بدتر این است که بزرگ میشوند. 0 0 bookworm:] 1404/2/30 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 71 صفحۀ 13 0 0 bookworm:] 1404/2/30 لاشه لطیف آگوستینا باستریکا 4.1 71 صفحۀ 6 0 1 bookworm:] 1403/12/29 گفت و گوی جادوگر بزرگ با ملکه ی جزیره ی رنگ ها جمشید خانیان 3.7 6 صفحۀ 83 کشف کردم ما وقتی داریم راه میرویم،در اصل داریم یک کاری میکنیم که نیفتیم. کشفم را برای مامان اشی هم توضیح دادم.او گفت پس با این حساب راه رفتن مثل زندگی کردن است،چون توی زندگی اگر پای عقبیمان را جلو نگذاریم با دماغ میخوریم زمین... 0 3 bookworm:] 1403/12/28 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 25 صفحۀ 260 "شاید بتونیم باهاشون بجنگیم؟" "اون عقل ناقصت رو از دست دادی؟فکر میکنی میتونی با دویست تا سرباز مبارزه کنی.میدونم من خیلی خوشتیپم،جی،اما بروسلی که نیستم. " "بروسلی دیگه کیه؟" کنجی متعجب میپرسد:"بروسلی کیه؟وای خدای من.ما دیگه نمیتونیم با هم دوست باشیم." "چرا؟یکی از دوستاته؟" "اصلا میدونی چیه.هیچی نگو.فقط...اصلا الان نمیتونم باهات حرف بزنم." 0 9 bookworm:] 1403/12/27 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 25 صفحۀ 206 "آرون؟" "بله،عزیزم." 2 9 bookworm:] 1403/12/26 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 25 صفحۀ 89 0 3 bookworm:] 1403/12/26 شعله ورم کن جلد 3 طاهره مافی 4.4 25 صفحۀ 65 0 1 bookworm:] 1403/11/29 کشفم کن طاهره مافی 4.3 55 صفحۀ 139 0 3 bookworm:] 1403/11/29 کشفم کن طاهره مافی 4.3 55 صفحۀ 92 0 3 bookworm:] 1403/11/17 همنام آدریان یانگ 4.4 30 صفحۀ 198 0 7 bookworm:] 1403/11/17 همنام آدریان یانگ 4.4 30 صفحۀ 336 0 5 bookworm:] 1403/9/26 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 73 صفحۀ 101 آتش هر بخشی از تو که تغییر کرده است که خراشیده شده است به دلیل مسخره شدن در حیاط مدرسه یا بازیچه دست بزرگترها شدن از یاد رفته اند و درد دوستانی که مردهاند او آن تکه های روی زمین ریخته را جمع کرد شبیه تراشه های چوب او از آنها برای سوخت استفاده کرد تبدیل به آتش شدند و سوختند نور کافی برای اینکه برای همیشه ببیند. 0 3 bookworm:] 1403/9/26 کتابخانه نیمه شب مت هیگ 4.0 73 صفحۀ 91 نورا، چون برخی اوقات تنها راه برای یاد گرفتن، زندگی کردن است. 0 3 bookworm:] 1403/9/16 قصری در مه ایمی افرون 3.3 2 صفحۀ 41 بعضی وقتا بعضی چیزا از اول قراره که اتفاق بیوفتن. 0 3