بریدههای کتاب هستی هستی 1404/3/1 The Song of Achilles مدلین میلر 4.4 22 صفحۀ 408 توی تاریکی، دو سایه، توی غروب ناامید کننده و سنگینی شکل میگیرن دست هاشون به هم میرسه و نور مثل صد کوزه ی طلا بالای سرشون از خورشید بیرون میریزه 9 15 هستی 1403/11/2 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 50 ای ستاره ها چه شد که در نگاه من دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مُرد؟ ای ستاره ها چه شد که بر لبان او آخر آن نوای گرم عاشقانه مُرد؟ 0 14 هستی 1403/5/25 خانم چاپستیک شین ران 4.2 0 صفحۀ 44 مردم زیادی در دریای تجارت غرق شدند، اما مردمی که در ساحل بودند نمیتوانستند غرق شدن مردم درون دریا را ببینند، و فقط آن تعداد اندکی که موفق شده بودند را میدیدند و آنها را الگوی خودشان قرار میدادند 0 15 هستی 1403/5/25 خانم چاپستیک شین ران 4.2 0 صفحۀ 23 همیشه جمله ای را از مادرش به یاد داشت که میگفت: اگه یه نفر با یه مشت آب زندگیت رو نجات داد، کندن یه چاه آب هم برای جبران محبتش کافی نیست. 0 3 هستی 1403/5/19 همچون پرستوها آمدند ویلیام ماکسول 2.5 1 صفحۀ 28 اگر مادرش نبود چه میشد.چه کار میکرد اگر مادرش نبود تا از او در برابر همه چیز های ناخوشایند محافظت کند. در دنیایی بدون گرما و آرامش و مهر چه بلایی بر سرش میآمد؟ 1 22 هستی 1403/5/11 نجواگر الکس نورث 4.1 99 صفحۀ 353 عجیب بود که زندگی اینچنین ادامه دارد. اینکه زندگی همیشه و تحت هر شرایطی،ادامه دارد. آدم تنها زمانی متوجه این اتفاق میشود که بخشی از وجودش را جا گذاشته باشد. 0 42 هستی 1403/4/16 سنگ کاغذ قیچی آلیس فینی 3.8 127 صفحۀ 45 محبت مثل نواختن پیانوست و اگر تمرین نکنی راه و رسمش یادت میرود 0 24
بریدههای کتاب هستی هستی 1404/3/1 The Song of Achilles مدلین میلر 4.4 22 صفحۀ 408 توی تاریکی، دو سایه، توی غروب ناامید کننده و سنگینی شکل میگیرن دست هاشون به هم میرسه و نور مثل صد کوزه ی طلا بالای سرشون از خورشید بیرون میریزه 9 15 هستی 1403/11/2 اسیر فروغ فرخزاد 2.8 0 صفحۀ 50 ای ستاره ها چه شد که در نگاه من دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مُرد؟ ای ستاره ها چه شد که بر لبان او آخر آن نوای گرم عاشقانه مُرد؟ 0 14 هستی 1403/5/25 خانم چاپستیک شین ران 4.2 0 صفحۀ 44 مردم زیادی در دریای تجارت غرق شدند، اما مردمی که در ساحل بودند نمیتوانستند غرق شدن مردم درون دریا را ببینند، و فقط آن تعداد اندکی که موفق شده بودند را میدیدند و آنها را الگوی خودشان قرار میدادند 0 15 هستی 1403/5/25 خانم چاپستیک شین ران 4.2 0 صفحۀ 23 همیشه جمله ای را از مادرش به یاد داشت که میگفت: اگه یه نفر با یه مشت آب زندگیت رو نجات داد، کندن یه چاه آب هم برای جبران محبتش کافی نیست. 0 3 هستی 1403/5/19 همچون پرستوها آمدند ویلیام ماکسول 2.5 1 صفحۀ 28 اگر مادرش نبود چه میشد.چه کار میکرد اگر مادرش نبود تا از او در برابر همه چیز های ناخوشایند محافظت کند. در دنیایی بدون گرما و آرامش و مهر چه بلایی بر سرش میآمد؟ 1 22 هستی 1403/5/11 نجواگر الکس نورث 4.1 99 صفحۀ 353 عجیب بود که زندگی اینچنین ادامه دارد. اینکه زندگی همیشه و تحت هر شرایطی،ادامه دارد. آدم تنها زمانی متوجه این اتفاق میشود که بخشی از وجودش را جا گذاشته باشد. 0 42 هستی 1403/4/16 سنگ کاغذ قیچی آلیس فینی 3.8 127 صفحۀ 45 محبت مثل نواختن پیانوست و اگر تمرین نکنی راه و رسمش یادت میرود 0 24