بریدههای کتاب strawdelly strawdelly 1404/3/28 دختری که به اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.1 181 صفحۀ 79 آدم ها موجوداتی بی ثبات و خشن هستن. از اون جا که از مرگ می ترسن، به جنگ روی می آرن و در عرض چند ثانیه همهٔ چیزهایی که سال ها طول میکشه تا توی زمین رشد کنه، نابود میکنن. 0 1 strawdelly 1404/3/28 دختری که به اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.1 181 صفحۀ 51 عشق همون چیزی که افراد رو از هم جدا می کنه و باز هم عشق چیزیه که اون ها رو دور هم جمع میکنه؛ البته اگه اون قدر لجباز نباشن و همدیگه رو ببخشن! 0 1 strawdelly 1404/3/28 سال بلوا عباس معروفی 4.1 162 صفحۀ 62 ماهی ها از ترس آدم ها ماهی شده اند و به آب پناه برده اند، ولی آن جا هم در امان نیستند. 0 1 strawdelly 1404/3/28 سال بلوا عباس معروفی 4.1 162 صفحۀ 48 آه مظلوم، خورشید را می کشد. 0 2 strawdelly 1404/3/14 غرور و تعصب جین آستین 4.1 163 صفحۀ 43 "چه کسی اولین بار پی برد که شعر می تواند در عشق کارساز باشد؟!" 0 12 strawdelly 1404/3/14 غرور و تعصب جین آستین 4.1 163 صفحۀ 24 گاهی ملاحظه کاری زیاد، به ضررت تمام میشود. اگر زنی احساسش را مخفی نگه دارد و آن را بروز ندهد شاید فرصت جلب علاقه آن مرد را برای همیشه از دست بدهد و دیگر چه فرقی میکند کسی این موضوع را بداند یا نه. تقریبا در هر دلبستگی، قدردانی یا خودبینی وجود دارد و نباید هر یک را به حال خود رها کرد. همه ما میتوانیم رابطهای با میل و رغبت را شروع کنیم و کمی علاقه هم تا حدی طبیعی است، اما تعداد کمی از ما شجاعت کافی به خرج میدهیم که واقعا بدون هیچ دلگرمی عاشق شویم. از هر ده زن، نه تای آنها احساساتشان را بیشتر از آنچه که هست بروز میدهند. 0 6 strawdelly 1404/1/23 دختری که به حال خود رها کردی جوجو مویز 3.5 77 صفحۀ 60 «سوفی ، عزیزترینم! از آخرین باری که خبری از تو به دستم رسیده است ، خیلی می گذرد. در تاریک ترین لحظات به خودم می گفتم که اگر نباشی قسمتی از وجودم میتواند مانند ارتعاشات ناقوس آن را حس کند. حرف کمی برای گفتن دارم. برای اولین بار تمایلی به بازگردانی رنگ دنیای اطرافم ندارم. کلمات کاملا نامناسب اند. همسر ارزشمندم! دانست ناینکه همهٔ ذهن و جان و روحم آکنده از یاد توست کار دشواری نیست . اینجا همهٔ مردان عکس عشقشان را مانند طلسمی در برابر تاریکی به همراه دارند- همان عکس های مچاله و کثیفی که همچون گنج گران بهایی برای ماست .من برای به یاد آوردنت نیازی به عکس ندارم؛همین که چشمانم را ببندم چهره ات صدایت عطرتنت را به یاد می آورم و تو نمیدانی چقدر موجب آسایش منی. منم مثل همرزم هایم که از عزیزانشون دور هستند، نمی توانم هر روز تو را ببینم، اما خدا را شاکرم که زنده ام و این یعنی بر میگردم و تمام بیست و چهار ساعت روز و شب را به تماشای تو می نشینم.» ((ادوارد تو )) 0 4
بریدههای کتاب strawdelly strawdelly 1404/3/28 دختری که به اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.1 181 صفحۀ 79 آدم ها موجوداتی بی ثبات و خشن هستن. از اون جا که از مرگ می ترسن، به جنگ روی می آرن و در عرض چند ثانیه همهٔ چیزهایی که سال ها طول میکشه تا توی زمین رشد کنه، نابود میکنن. 0 1 strawdelly 1404/3/28 دختری که به اعماق دریا افتاد اکسی اوه 4.1 181 صفحۀ 51 عشق همون چیزی که افراد رو از هم جدا می کنه و باز هم عشق چیزیه که اون ها رو دور هم جمع میکنه؛ البته اگه اون قدر لجباز نباشن و همدیگه رو ببخشن! 0 1 strawdelly 1404/3/28 سال بلوا عباس معروفی 4.1 162 صفحۀ 62 ماهی ها از ترس آدم ها ماهی شده اند و به آب پناه برده اند، ولی آن جا هم در امان نیستند. 0 1 strawdelly 1404/3/28 سال بلوا عباس معروفی 4.1 162 صفحۀ 48 آه مظلوم، خورشید را می کشد. 0 2 strawdelly 1404/3/14 غرور و تعصب جین آستین 4.1 163 صفحۀ 43 "چه کسی اولین بار پی برد که شعر می تواند در عشق کارساز باشد؟!" 0 12 strawdelly 1404/3/14 غرور و تعصب جین آستین 4.1 163 صفحۀ 24 گاهی ملاحظه کاری زیاد، به ضررت تمام میشود. اگر زنی احساسش را مخفی نگه دارد و آن را بروز ندهد شاید فرصت جلب علاقه آن مرد را برای همیشه از دست بدهد و دیگر چه فرقی میکند کسی این موضوع را بداند یا نه. تقریبا در هر دلبستگی، قدردانی یا خودبینی وجود دارد و نباید هر یک را به حال خود رها کرد. همه ما میتوانیم رابطهای با میل و رغبت را شروع کنیم و کمی علاقه هم تا حدی طبیعی است، اما تعداد کمی از ما شجاعت کافی به خرج میدهیم که واقعا بدون هیچ دلگرمی عاشق شویم. از هر ده زن، نه تای آنها احساساتشان را بیشتر از آنچه که هست بروز میدهند. 0 6 strawdelly 1404/1/23 دختری که به حال خود رها کردی جوجو مویز 3.5 77 صفحۀ 60 «سوفی ، عزیزترینم! از آخرین باری که خبری از تو به دستم رسیده است ، خیلی می گذرد. در تاریک ترین لحظات به خودم می گفتم که اگر نباشی قسمتی از وجودم میتواند مانند ارتعاشات ناقوس آن را حس کند. حرف کمی برای گفتن دارم. برای اولین بار تمایلی به بازگردانی رنگ دنیای اطرافم ندارم. کلمات کاملا نامناسب اند. همسر ارزشمندم! دانست ناینکه همهٔ ذهن و جان و روحم آکنده از یاد توست کار دشواری نیست . اینجا همهٔ مردان عکس عشقشان را مانند طلسمی در برابر تاریکی به همراه دارند- همان عکس های مچاله و کثیفی که همچون گنج گران بهایی برای ماست .من برای به یاد آوردنت نیازی به عکس ندارم؛همین که چشمانم را ببندم چهره ات صدایت عطرتنت را به یاد می آورم و تو نمیدانی چقدر موجب آسایش منی. منم مثل همرزم هایم که از عزیزانشون دور هستند، نمی توانم هر روز تو را ببینم، اما خدا را شاکرم که زنده ام و این یعنی بر میگردم و تمام بیست و چهار ساعت روز و شب را به تماشای تو می نشینم.» ((ادوارد تو )) 0 4