بریده کتابهای امیرمهدی جمشیدیها امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/25 شب های روشن فیودور داستایفسکی 3.9 230 صفحۀ 73 افکار عجیبی ذهنم را سخت به خود مشغول میدارد. احساسات غمانگیزی دلم را تنگ کرده و افکار زیادی، که هنوز برای خودم روشن نیست، در ذهنم زیرورو میشود. نه میتوانم مسائلم را حل کنم نه میلی به حل کردنشان دارم. این کار کار من نیست. 1 12 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/11 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 105 چه سرّی است در عشق که درست در آن دم که بیش از همه به آن نیازمندیم، از ما میگریزد؟ 0 41 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/10 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 122 من به آن زاهد که تقدسش در چهرهاش نوشته شده، به پرندهای که در آسمانش و بهشتش پرواز میکند، به ماهی در اقیانوسش، حسادت میکنم، حتی به جانوری وحشی که در بیشه می خزد حسادت میکنم، چون همهی آنها خاطری آسوده دارند. 0 8 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/10 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 146 چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزهایی که باید بارشان را تکوتنها روی گرده بکشیم، مثل صلیب شهدا، و پیش خودمان نگه داریم. نمیشود از چیزی که در درون ما جریان دارد با همه حرف زد. بیشتر وقتها حتی نمیفهمند از چه چیزی حرف میزنیم. 0 12 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/9 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 110 از کجا معلوم که در طومارهای الهی نوشته نشده باشد که بدبختی تنها طالع من است و راه مصیبت تنها راهی است که قدمهای سمج من در تمام روزهای غمگرفتهام میتواند در آن سیر کند؟ 0 6 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/9 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 110 هرگز نمیشود به بدبختی عادت کرد، باور کنید، چون ما همیشه مطمئنیم که بلای فعلی آخری است، گرچه بعدها، با گذشت زمان، متقاعد میشویم که هنوز بدتر از این در راه است. 0 17 امیرمهدی جمشیدیها 1403/2/13 نیمه تاریک ماه (داستانهای کوتاه) هوشنگ گلشیری 4.3 7 صفحۀ 326 گفت: «من میشناسمتان، برای اینکه خودم را میشناسم. ما خیال میکردیم که راه رسیدن به آن ناکجاآبادمان از هر کوچهای باشد، باشد، قصد فقط رسیدن است، به دست گرفتن قدرت است، حاکمیت سیاسی است. فکر هم میکردیم این چیزها، این دوروییها را وقتی به آن جامعه رسیدیم، مثل یک جامهی قرضی درمیآوریم و میاندازیم توی زبالهدانی تاریخ. اما حالا میفهمم تاریخ اصلاً زبالهدانی ندارد. هیچچیز را نمیشود دور ریخت.» [از فتحنامهی مغان.] 0 5 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/24 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 14 صفحۀ 176 وقتی به روزهای بعد از انقلاب فکر میکنم که عکس اعدامشدگان را به دیوار اتاقمان میچسباندیم و با احساسی پر از رضایت میخوابیدیم، خجالت میکشم. ما برای اعدام سران رژیم سابق هورا میکشیدیم و همین شد الگویی که بعدها، بیمحاکمه، دستهدسته اعدام کردند. حالا هم نمیدانیم که آن اولیها، سران رژیم شاه، واقعاً گناهکار بودند یا نه، محاکمه شده بودند یا نه. 0 2 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/16 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 14 صفحۀ 105 [پدر گفت:] «[...] شما میخواهید با مملکت چه کنید؟ حتی با خودتان؟ میتوانید با همدیگر کنار بیایید؟» اسد گفت: «بله پدر. امام خمینی گفته است که همهی احزاب با گرایشهای مختلف میتوانند در انقلاب سهیم باشند.» ما چه میدانستیم که بعدها همه به خون یکدیگر تشنه میشویم. حتی به این حرف پدر هم توجه نکردیم که گفت: «فریدون سه پسر داشت، اما شماها شاهنامه را درست نخواندید تا بدانید برادرها چه بر سر همدیگر آوردند.» 1 5 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/16 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 14 صفحۀ 23 به آلمانی که حرف میزنی، حالتی در صدات نیست، نه غمی، نه غمبادی، نه... ای مردهشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همهی هستیاش میآید بالا. آدم رو میشود. 1 47
بریده کتابهای امیرمهدی جمشیدیها امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/25 شب های روشن فیودور داستایفسکی 3.9 230 صفحۀ 73 افکار عجیبی ذهنم را سخت به خود مشغول میدارد. احساسات غمانگیزی دلم را تنگ کرده و افکار زیادی، که هنوز برای خودم روشن نیست، در ذهنم زیرورو میشود. نه میتوانم مسائلم را حل کنم نه میلی به حل کردنشان دارم. این کار کار من نیست. 1 12 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/11 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 105 چه سرّی است در عشق که درست در آن دم که بیش از همه به آن نیازمندیم، از ما میگریزد؟ 0 41 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/10 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 122 من به آن زاهد که تقدسش در چهرهاش نوشته شده، به پرندهای که در آسمانش و بهشتش پرواز میکند، به ماهی در اقیانوسش، حسادت میکنم، حتی به جانوری وحشی که در بیشه می خزد حسادت میکنم، چون همهی آنها خاطری آسوده دارند. 0 8 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/10 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 146 چیزهایی هستند که برای همه ارزش یکسان ندارند، چیزهایی که باید بارشان را تکوتنها روی گرده بکشیم، مثل صلیب شهدا، و پیش خودمان نگه داریم. نمیشود از چیزی که در درون ما جریان دارد با همه حرف زد. بیشتر وقتها حتی نمیفهمند از چه چیزی حرف میزنیم. 0 12 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/9 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 110 از کجا معلوم که در طومارهای الهی نوشته نشده باشد که بدبختی تنها طالع من است و راه مصیبت تنها راهی است که قدمهای سمج من در تمام روزهای غمگرفتهام میتواند در آن سیر کند؟ 0 6 امیرمهدی جمشیدیها 1403/3/9 خانواده ی پاسکوآل دوآرته کامیلو خوزه سلا 3.6 17 صفحۀ 110 هرگز نمیشود به بدبختی عادت کرد، باور کنید، چون ما همیشه مطمئنیم که بلای فعلی آخری است، گرچه بعدها، با گذشت زمان، متقاعد میشویم که هنوز بدتر از این در راه است. 0 17 امیرمهدی جمشیدیها 1403/2/13 نیمه تاریک ماه (داستانهای کوتاه) هوشنگ گلشیری 4.3 7 صفحۀ 326 گفت: «من میشناسمتان، برای اینکه خودم را میشناسم. ما خیال میکردیم که راه رسیدن به آن ناکجاآبادمان از هر کوچهای باشد، باشد، قصد فقط رسیدن است، به دست گرفتن قدرت است، حاکمیت سیاسی است. فکر هم میکردیم این چیزها، این دوروییها را وقتی به آن جامعه رسیدیم، مثل یک جامهی قرضی درمیآوریم و میاندازیم توی زبالهدانی تاریخ. اما حالا میفهمم تاریخ اصلاً زبالهدانی ندارد. هیچچیز را نمیشود دور ریخت.» [از فتحنامهی مغان.] 0 5 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/24 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 14 صفحۀ 176 وقتی به روزهای بعد از انقلاب فکر میکنم که عکس اعدامشدگان را به دیوار اتاقمان میچسباندیم و با احساسی پر از رضایت میخوابیدیم، خجالت میکشم. ما برای اعدام سران رژیم سابق هورا میکشیدیم و همین شد الگویی که بعدها، بیمحاکمه، دستهدسته اعدام کردند. حالا هم نمیدانیم که آن اولیها، سران رژیم شاه، واقعاً گناهکار بودند یا نه، محاکمه شده بودند یا نه. 0 2 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/16 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 14 صفحۀ 105 [پدر گفت:] «[...] شما میخواهید با مملکت چه کنید؟ حتی با خودتان؟ میتوانید با همدیگر کنار بیایید؟» اسد گفت: «بله پدر. امام خمینی گفته است که همهی احزاب با گرایشهای مختلف میتوانند در انقلاب سهیم باشند.» ما چه میدانستیم که بعدها همه به خون یکدیگر تشنه میشویم. حتی به این حرف پدر هم توجه نکردیم که گفت: «فریدون سه پسر داشت، اما شماها شاهنامه را درست نخواندید تا بدانید برادرها چه بر سر همدیگر آوردند.» 1 5 امیرمهدی جمشیدیها 1403/1/16 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی 4.2 14 صفحۀ 23 به آلمانی که حرف میزنی، حالتی در صدات نیست، نه غمی، نه غمبادی، نه... ای مردهشور این حال آدم را ببرد که فقط وقتی به زبان مادری حرف میزند، همهی هستیاش میآید بالا. آدم رو میشود. 1 47