بریدۀ کتاب
1403/2/13
صفحۀ 326
گفت: «من میشناسمتان، برای اینکه خودم را میشناسم. ما خیال میکردیم که راه رسیدن به آن ناکجاآبادمان از هر کوچهای باشد، باشد، قصد فقط رسیدن است، به دست گرفتن قدرت است، حاکمیت سیاسی است. فکر هم میکردیم این چیزها، این دوروییها را وقتی به آن جامعه رسیدیم، مثل یک جامهی قرضی درمیآوریم و میاندازیم توی زبالهدانی تاریخ. اما حالا میفهمم تاریخ اصلاً زبالهدانی ندارد. هیچچیز را نمیشود دور ریخت.» [از فتحنامهی مغان.]
گفت: «من میشناسمتان، برای اینکه خودم را میشناسم. ما خیال میکردیم که راه رسیدن به آن ناکجاآبادمان از هر کوچهای باشد، باشد، قصد فقط رسیدن است، به دست گرفتن قدرت است، حاکمیت سیاسی است. فکر هم میکردیم این چیزها، این دوروییها را وقتی به آن جامعه رسیدیم، مثل یک جامهی قرضی درمیآوریم و میاندازیم توی زبالهدانی تاریخ. اما حالا میفهمم تاریخ اصلاً زبالهدانی ندارد. هیچچیز را نمیشود دور ریخت.» [از فتحنامهی مغان.]
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.