بریدههای کتاب کتاب پسر رعنا حشمتی 1402/12/28 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 15 دو سال تمام جز ستون جنایی، روزنامه نخوانده بودم. تنها چیزهایی که هنوز بهشان علاقه داشتم اخبار جنایی و کتابهایی دربارهی قاتلهای زنجیرهای بود. انگار فقط بروز آشکار شر میتوانست من را از لاقیدی خودم نجات بدهد. 0 14 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 74 0 2 مبینا 1403/10/4 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 66 آدم ها که بزرگ میشوند همان چند خصلتِ خوبی هم که در بچگی داشتهاند از دست میدهند. 0 32 مبینا 1403/10/4 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 34 در واقع، هر کسی را تا کمی بهتر می شناسی برایت غیر قابل تحمل می شود. 0 7 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 65 0 1 رعنا حشمتی 1403/2/8 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 35 قشنگ میتوانم تصور کنم که آن دختره با گوشوارههای مروارید بوی گند میداده. اروپای آن زمان حمام نداشته و سخت میشود زن اروپایی آن دوره را چیزی جز ناقل باکتری طاعون تصور کرد. تا جایی که میدانیم، آن زن کٌلفَت بوده. قبل این که جلو نقاش بنشیند، که قصد جاودانه کردن زیبایی و به عبارتی دروغ گفتن دربارهاش داشته، میبایست غذای آن روز را بپزد و کف اتاقهای خانه را بشوید و خریدها را بکند. به طور حتم سهباری عرق ریخته و بودن با او در یک اتاق وحشتآور بوده. ولی مردی نیست که او را روی دیوار موزهای ببیند و هوس بوسیدنش را نکند. 0 7 مبینا 1403/10/4 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 58 «نمی دونید زندگی بدون مجازات چه قدر سخته،دنیا اگه توش همهش بخشش باشه جای کثافتیه» 1 22 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 85 0 0 رعنا حشمتی 1403/2/8 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 58 بهشان گفته بوده فقط برای اینکه مجازات شود برگشته اولسین. برگشته بوده چون فکر میکرده پدرش به خاطر آن همه جنایتش او را میکشد. اگر جرئتش را میداشته خودکشی هم راهحلی بوده ولی اعتراف کرده همیشهی خدا بزدل بوده. برای همین به هوای مجازاتی برگشته که بدجور دنبالش بوده. در عوض، با بخشش روبهرو شده و دیگر تحمل این یکی را نداشته. برای همین پدرش را کشته، چون امیدوار بوده قانون بیرحموبخشش باشد و بالاخره یکی بکشدش. به همه چیز اقرار کرده بوده و در ازایش تقاضای اعدام داشته. گفته بوده «همهی عمرم دلم مجازات میخواست. به تلافی مجازات نشدن برای جرم قبلی، جنایت بعدیم رو مرتکب میشدم. بابام من رو سر همهچی میبخشید و زندگیم رو به گه کشید.» پسره جلو افسرهای سردرگم افسرهای پلیس داد میزده «نمیدونید زندگی بدون مجازات چهقدر سخته، دنیا اگه توش همهش بخشش باشه جای کثافتیه.» بعد شنیدن این حرفها فهمیدم دلم حسابی برایش میسوزد. 0 9 فاطمه صیدی 1403/2/28 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 53 0 1 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 91 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 130 0 3 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 81 0 0 رعنا حشمتی 1403/2/8 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 66 فکر کردم آدمها که بزرگ میشوند همان چند خصلت خوبی هم که در بچگی داشتهاند از دست میدهند. برای همین است که وقتی رفقای بچگیمان را میبینیم، که مدتهاست گمشان کردهایم، همیشه سرخورده میشویم. رفاقت در نهایت فقط توی بچگی ممکن است، چون مقوله رفاقت سادهلوحیای طلب میکند که فقط بچگی ضامنش است. 0 13 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 111 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 70 0 14 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 80 0 5 فاطمه صیدی 1403/2/29 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 62 0 7 معصومه فراهانی 1403/2/29 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 17 اوضاع نه به خاطر من هیچوقت خراب شد، نه به لطف من هیچوقت خوب. اتفاقها همیشه میافتند و من همیشه تماشاچیام. فقط خودم را باشان وفق میدهم. 3 32 سینا معروف 1403/4/24 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 66 0 10
بریدههای کتاب کتاب پسر رعنا حشمتی 1402/12/28 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 15 دو سال تمام جز ستون جنایی، روزنامه نخوانده بودم. تنها چیزهایی که هنوز بهشان علاقه داشتم اخبار جنایی و کتابهایی دربارهی قاتلهای زنجیرهای بود. انگار فقط بروز آشکار شر میتوانست من را از لاقیدی خودم نجات بدهد. 0 14 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 74 0 2 مبینا 1403/10/4 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 66 آدم ها که بزرگ میشوند همان چند خصلتِ خوبی هم که در بچگی داشتهاند از دست میدهند. 0 32 مبینا 1403/10/4 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 34 در واقع، هر کسی را تا کمی بهتر می شناسی برایت غیر قابل تحمل می شود. 0 7 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 65 0 1 رعنا حشمتی 1403/2/8 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 35 قشنگ میتوانم تصور کنم که آن دختره با گوشوارههای مروارید بوی گند میداده. اروپای آن زمان حمام نداشته و سخت میشود زن اروپایی آن دوره را چیزی جز ناقل باکتری طاعون تصور کرد. تا جایی که میدانیم، آن زن کٌلفَت بوده. قبل این که جلو نقاش بنشیند، که قصد جاودانه کردن زیبایی و به عبارتی دروغ گفتن دربارهاش داشته، میبایست غذای آن روز را بپزد و کف اتاقهای خانه را بشوید و خریدها را بکند. به طور حتم سهباری عرق ریخته و بودن با او در یک اتاق وحشتآور بوده. ولی مردی نیست که او را روی دیوار موزهای ببیند و هوس بوسیدنش را نکند. 0 7 مبینا 1403/10/4 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 58 «نمی دونید زندگی بدون مجازات چه قدر سخته،دنیا اگه توش همهش بخشش باشه جای کثافتیه» 1 22 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 85 0 0 رعنا حشمتی 1403/2/8 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 58 بهشان گفته بوده فقط برای اینکه مجازات شود برگشته اولسین. برگشته بوده چون فکر میکرده پدرش به خاطر آن همه جنایتش او را میکشد. اگر جرئتش را میداشته خودکشی هم راهحلی بوده ولی اعتراف کرده همیشهی خدا بزدل بوده. برای همین به هوای مجازاتی برگشته که بدجور دنبالش بوده. در عوض، با بخشش روبهرو شده و دیگر تحمل این یکی را نداشته. برای همین پدرش را کشته، چون امیدوار بوده قانون بیرحموبخشش باشد و بالاخره یکی بکشدش. به همه چیز اقرار کرده بوده و در ازایش تقاضای اعدام داشته. گفته بوده «همهی عمرم دلم مجازات میخواست. به تلافی مجازات نشدن برای جرم قبلی، جنایت بعدیم رو مرتکب میشدم. بابام من رو سر همهچی میبخشید و زندگیم رو به گه کشید.» پسره جلو افسرهای سردرگم افسرهای پلیس داد میزده «نمیدونید زندگی بدون مجازات چهقدر سخته، دنیا اگه توش همهش بخشش باشه جای کثافتیه.» بعد شنیدن این حرفها فهمیدم دلم حسابی برایش میسوزد. 0 9 فاطمه صیدی 1403/2/28 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 53 0 1 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 91 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 130 0 3 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 81 0 0 رعنا حشمتی 1403/2/8 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 66 فکر کردم آدمها که بزرگ میشوند همان چند خصلت خوبی هم که در بچگی داشتهاند از دست میدهند. برای همین است که وقتی رفقای بچگیمان را میبینیم، که مدتهاست گمشان کردهایم، همیشه سرخورده میشویم. رفاقت در نهایت فقط توی بچگی ممکن است، چون مقوله رفاقت سادهلوحیای طلب میکند که فقط بچگی ضامنش است. 0 13 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 111 0 2 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 70 0 14 محمدرضا زاهدی 1404/1/11 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 80 0 5 فاطمه صیدی 1403/2/29 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 62 0 7 معصومه فراهانی 1403/2/29 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 17 اوضاع نه به خاطر من هیچوقت خراب شد، نه به لطف من هیچوقت خوب. اتفاقها همیشه میافتند و من همیشه تماشاچیام. فقط خودم را باشان وفق میدهم. 3 32 سینا معروف 1403/4/24 کتاب پسر آندری نیکولایدیس 3.5 17 صفحۀ 66 0 10