بریدههای کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش gharneshin 1404/4/17 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 7 خودکشی را طبیعیترین راه چاره میدید و هنوز هم درست نمیدانست چرا آن روزها این قدم آخر را برنداشته بود. گذشتن از مرز زندگی و مرگ، سختتر از این نبود که تخممرغ خام لیزی را ته گلو بیندازد. 0 2 gharneshin 1404/4/17 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 8 مثل آدمی که در توفان، نومیدانه به تیر چراغی بچسبد، به این روال هر روزه چسبیده بود. 0 2 gharneshin 1404/4/17 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 37 خب، بیشتر وقتها فکر میکنم برای بقیه آدمها کسلکننده و بیاهمیتم. برای خودم هم همینجور. 0 2 gharneshin 1404/4/17 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 37 میتوانی روی خاطرهها سرپوش بگذاری، یا چه میدانم، سرکوبشان کنی، ولی نمیتوانی تاریخی را که این خاطرات را شکل داده پاک کنی. 0 41 gharneshin 1404/4/18 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 50 آدم را درد است که به تفکر میرساند. ربطی به سن هم ندارد، چه برسد به ریش. 0 23 آناهیتا 1404/4/19 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 256 هر قدر هم سفرهی دلت را برای آدمی باز کنی، هنوز چیزهایی هست که فاش نمیشود کرد. 0 2 آناهیتا 1404/4/19 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 289 فکر کرد انگار زندگی من سرِ بیستسالگی ایستاده. روزهایی که بعدش آمدند وزن و جِرم نداشتند. سالها پی هم آمده و رفته بودند، بیصدا مثل نسیمی ملایم. نه زخمی جا گذاشته بودند، نه اندوهی.. 0 7 gharneshin 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 198 دردسر واقعی وقتی است که دیگر درد را هم نفهمی. 0 45 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 8 انگار در زندگی خوابگردی میکرد، انگار مرده بود و هنوز حالیاش نبود. 0 3 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 20 جایی از وجودش آسوده و رها شده و جایی دیگر کیپ و محکم بسته شده بود. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 30 حس میکرد انگار لقمهی قلنبهای از چیزی را قورت داده که نبایست میداده، چیزی که نه میتواند تفش کند نه هضمش. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 39 وقتی دیگر طاقتِ درد نداشت، خودش را از تناش جدا میکرد و از نزدیک، از نقطهای بیدرد، سوکورو تازاکی را نگاه میکرد که این چنین زجر میکشید. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 59 آدمهایی که آزادیشان گرفته میشود، آخرسر همیشه از یکی بدشان میآید. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 159 گاهی وقتها واقعیت من را یاد شهری مدفون زیر ماسهها میاندازد. هرقدر زمان میگذرد، ماسهها روی هم بیشتر تلنبار میشوند. یک وقت هم بادی میآید و ماسهها را کنار میزند و چیزی که زیرشان است پیدا میشود. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 249 در عمیقترین نقطهی جانش به درک رسید. درک اینکه هیچ قلبی صرفا به واسطهی هماهنگی، با قلب دیگری وصل نیست؛ زخم است که قلبها را عمیقا به هم پیوند میدهد. 0 3 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 289 انگار زندگیِ من سرِ بیست سالگی ایستاده. روزهایی که بعدش آمدند وزن و جِرم نداشتند. 0 5 gharneshin 1404/4/22 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 209 بعضی چیزها توی زندگی آنقدر پیچیدهاند که به هیچ زبانی نمیشود توضیحشان داد. 0 0 gharneshin 1404/4/22 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 234 کلی چیز جورواجور هست که توی زندگی باید باهاش سروکله بزنیم. همیشه هم انگار هر چیزی به یک چیز دیگر وصل است. میآیی یک مشکل را حل کنی، بعد میبینی یک چیز دیگر که اصلا انتظارش را نداشتهای، بهجاش میزند بیرون. میبینی خلاص شدن از دستشان آنقدر هم ساده نبوده. 0 35 gharneshin 1404/4/22 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 249 سوکورو تازاکی در عمیقترین نقطهی جانش به درک رسید. درک اینکه هیچ قلبی صرفا به واسطهی هماهنگی، با قلب دیگری وصل نیست؛ زخم است که قلبها را عمیقا بهم پیوند میدهد. پیوند درد با درد، شکنندگی با شکنندگی. تا صدای زجه بلند نشود، سکوت معنی ندارد و تا خونی ریخته نشود، عفو معنی ندارد و تا از دل ضایعهای بزرگ گذر نکنی، رضا و رضایت بیمعنی است. هماهنگی واقعی در همینها ریشه دارد. 0 0 gharneshin 1404/4/22 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 256 هر قدر هم سفرهی دلت را برای آدمی باز کنی، هنوز چیزهایی هست که فاش نمیشود کرد. 0 2
بریدههای کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش gharneshin 1404/4/17 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 7 خودکشی را طبیعیترین راه چاره میدید و هنوز هم درست نمیدانست چرا آن روزها این قدم آخر را برنداشته بود. گذشتن از مرز زندگی و مرگ، سختتر از این نبود که تخممرغ خام لیزی را ته گلو بیندازد. 0 2 gharneshin 1404/4/17 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 8 مثل آدمی که در توفان، نومیدانه به تیر چراغی بچسبد، به این روال هر روزه چسبیده بود. 0 2 gharneshin 1404/4/17 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 37 خب، بیشتر وقتها فکر میکنم برای بقیه آدمها کسلکننده و بیاهمیتم. برای خودم هم همینجور. 0 2 gharneshin 1404/4/17 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 37 میتوانی روی خاطرهها سرپوش بگذاری، یا چه میدانم، سرکوبشان کنی، ولی نمیتوانی تاریخی را که این خاطرات را شکل داده پاک کنی. 0 41 gharneshin 1404/4/18 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 50 آدم را درد است که به تفکر میرساند. ربطی به سن هم ندارد، چه برسد به ریش. 0 23 آناهیتا 1404/4/19 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 256 هر قدر هم سفرهی دلت را برای آدمی باز کنی، هنوز چیزهایی هست که فاش نمیشود کرد. 0 2 آناهیتا 1404/4/19 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 289 فکر کرد انگار زندگی من سرِ بیستسالگی ایستاده. روزهایی که بعدش آمدند وزن و جِرم نداشتند. سالها پی هم آمده و رفته بودند، بیصدا مثل نسیمی ملایم. نه زخمی جا گذاشته بودند، نه اندوهی.. 0 7 gharneshin 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 198 دردسر واقعی وقتی است که دیگر درد را هم نفهمی. 0 45 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 8 انگار در زندگی خوابگردی میکرد، انگار مرده بود و هنوز حالیاش نبود. 0 3 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 20 جایی از وجودش آسوده و رها شده و جایی دیگر کیپ و محکم بسته شده بود. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 30 حس میکرد انگار لقمهی قلنبهای از چیزی را قورت داده که نبایست میداده، چیزی که نه میتواند تفش کند نه هضمش. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 39 وقتی دیگر طاقتِ درد نداشت، خودش را از تناش جدا میکرد و از نزدیک، از نقطهای بیدرد، سوکورو تازاکی را نگاه میکرد که این چنین زجر میکشید. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 59 آدمهایی که آزادیشان گرفته میشود، آخرسر همیشه از یکی بدشان میآید. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 159 گاهی وقتها واقعیت من را یاد شهری مدفون زیر ماسهها میاندازد. هرقدر زمان میگذرد، ماسهها روی هم بیشتر تلنبار میشوند. یک وقت هم بادی میآید و ماسهها را کنار میزند و چیزی که زیرشان است پیدا میشود. 0 1 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 249 در عمیقترین نقطهی جانش به درک رسید. درک اینکه هیچ قلبی صرفا به واسطهی هماهنگی، با قلب دیگری وصل نیست؛ زخم است که قلبها را عمیقا به هم پیوند میدهد. 0 3 حنا 1404/4/21 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 289 انگار زندگیِ من سرِ بیست سالگی ایستاده. روزهایی که بعدش آمدند وزن و جِرم نداشتند. 0 5 gharneshin 1404/4/22 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 209 بعضی چیزها توی زندگی آنقدر پیچیدهاند که به هیچ زبانی نمیشود توضیحشان داد. 0 0 gharneshin 1404/4/22 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 234 کلی چیز جورواجور هست که توی زندگی باید باهاش سروکله بزنیم. همیشه هم انگار هر چیزی به یک چیز دیگر وصل است. میآیی یک مشکل را حل کنی، بعد میبینی یک چیز دیگر که اصلا انتظارش را نداشتهای، بهجاش میزند بیرون. میبینی خلاص شدن از دستشان آنقدر هم ساده نبوده. 0 35 gharneshin 1404/4/22 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 249 سوکورو تازاکی در عمیقترین نقطهی جانش به درک رسید. درک اینکه هیچ قلبی صرفا به واسطهی هماهنگی، با قلب دیگری وصل نیست؛ زخم است که قلبها را عمیقا بهم پیوند میدهد. پیوند درد با درد، شکنندگی با شکنندگی. تا صدای زجه بلند نشود، سکوت معنی ندارد و تا خونی ریخته نشود، عفو معنی ندارد و تا از دل ضایعهای بزرگ گذر نکنی، رضا و رضایت بیمعنی است. هماهنگی واقعی در همینها ریشه دارد. 0 0 gharneshin 1404/4/22 سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش هاروکی موراکامی 3.9 78 صفحۀ 256 هر قدر هم سفرهی دلت را برای آدمی باز کنی، هنوز چیزهایی هست که فاش نمیشود کرد. 0 2