بریده‌های کتاب بازی های میراث

از بازی شطرنج در این حد آموخته بودم : هرچه استراتژی فردی پیچیده تر به نظر بیاد ، احتمال اینکه حریف دنبال جواب های ساده بگرده کمتره ، اگه بتونی کسی رو وادار کنی به اسبت نگاه کنه ، می توانی با یک سرباز شکستش بدی ، چیزهایی که خیلی سخت بنظر میان معمولا جوابی ساده دارن

خشم جهنم هم به اندازه زنی نیست که بهش بی حرمتی شده..

" پدربزرگم این بازی رو درست کرد تا بهم یادآوری کنه من باعث مرگش شدم. من باعث شدم امیلی بمیره. همه این ها، همشون بخاطر منه"

هیچی مثل سرعت نمیتونه کمک کنه سرت خالی شه.

به زندر خیره شدم-جوان ترین ، بلندقدترین و احتمالا باهوش ترینِ برادران هاثورن.

یکبار هم که شده،جای اینکه ببینم چقدر میتوانم کم بذارم،میخواستم ببینم چقدر میتوانم پیش بروم.

بوسیدنش مثل آتش بود . لطیف و شیرین نبود،نیازی به لطافت و شیرینی نداشتم.این دقیقا چیزی بود که به آن نیاز داشتم :)

صادقانه بگم ، بیشتر لطف هام نتیجه ی عکس میدن .

باید دنیا رو ببینی تا بتونی تغییرش بدی.

خشم جهنم هم به اندازه ای زنی نیست که بهش "بی حرمتی" شده

«... خشم جهنم هم به اندازه زنی نیست که بهش بی‌حرمتی شده.»

«خشم جهنم هم به اندازه زنی نیست که بهش بی حرمتی شده.»

دردناک بود ، چون حقیقت داشت ، من به او نیاز داشتم . همیشه من بیشتر از آنچه او به من نیاز داشت ، به او نیاز داشتم ، چون او دوستم بود ، تنها دوستم

متاسف نباش، خانم گرمبز. لیاقتش رو داشته باش.

"هیچکس را نداشتم"

می‌تونی براساس قانون بازی کنی... یا می‌تونی قانون رو بسازی.

من به آن نیاز داشتم؛ اوهم داشت... اورا به سمت دیوار هُل دادم: - باشه؟ جیمسون به من خیره شد؛ لب‌هایش پیچ خوردند: - باشه؛ وارث. جلو رفتم و لب هایم را به لب هایش دوختم...

-این یه ایده بده... ـ تاحالا بهت گفته بودم من خراب ایده های بدم؟

.من به قلبم قفل و بست زده ام.

خشم جهنم هم به اندازه زنی نیست که بهش بی حرمتی شده.