بریده‌های کتاب بازی های میراث

پول قدرته و قدرت جذب کننده

((ممکنه حس بهتری داشته باشه که به کسی که می‌شناسی ببخشی تا به یه غریبه، یا راحت‌تر باشه به سازمانی اعطا کنی که داستانش اشک به چشم‌هات می‌آره، ولی این فقط بازی‌هاییه که ذهنت باهات می‌کنه. اخلاقیاتِ یه عمل، نهایتاً و تنها، به خروجی‌ش بستگی داره.)) "گریسون"

"تله پشت‌تله.معما پشت‌ معما."

باید دنیارو ببینی تا بتونی تغییرش بدی.

گاهی باید یه زخم رو جراحی کنی تا بتونه درمان بشه.

هرچی تو بگی، دال.میم. میتونم بهت بگم دال.میم، دختر مرموز؟

قدرت فاسد میکند. قدرت مطلق فساد مطلق در پی دارد.

"گاهی چیز هایی که از نظر بیرونی متفاوت به نظر میرسن در درون دقیقا یکسان‌ان"

حمایتگری، و به نظر می‌آد کثیف مبارزه می‌کنی و اگه من به یه چیز احترام بذارم، به آدم‌هاییه که این دو مشخصه‌ی خاص رو با هم دارن. "نش"

گفتم:((من باید برم.))به اینجا‌تعلق نداشتم و اگر میماندم،تنها کاری که از دستم بر می آمد نگاه کردن بود.

《اگه امیلی یه چیز بهم یاد داده باشه،اینه که همه چی واقعاً یه بازی.حتی این. به خصوص این.》

ولی من اندوه را میشناختم،میتوانستم حسش کنم...میتوانستم عملا آن را بو بکشم.

به زودی همه ازت یه چیزی خواهند خواست.

قدرت فاسد می کند. قدرت مطلق فساد مطلق در پی دارد.

احساسات منفی آدمو پیر میکنه

جیمسون، شیطانی که میشناسی بهتر از شیطانی است که نمی شناسی...این طور نیست؟ قدرت فاسد میکند. قدرتِ مطلق فساد مطلق در پی دارد. هرچه برق می‌زند طلا نیست. هیچ چیز جز مرگ و مالیات قطعی نیست. اگر رحمت الهی نبود، من نیز اکنون چنین وضعیتی داشتم. قضاوت نکن.

احساسات منفی آدم‌رو پیر میکنه.