بریدههای کتاب آدم خواران سیده هدی پورمانی 1403/3/26 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 74 مَزِرا از دوردست نالهاش بلند شد: میدانم که والی بزدل است، اما کشیش کجاست؟ بوتودون غرید: زیر صلیب مسیح خُروپف میکند! آمد حواس این جماعت را پرت کند ولی خودش آن قدر مست شده که توی کلیسا پـس افتاده! 0 10 mahdie 1403/2/4 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 83 اصلا اگر دوست داشتید میتوانید آن را بخورید:) 0 11 زهرا 1403/9/6 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 79 خاکسترش از حماقت و شرارت بی کرانِ این مردمان به ٱسمان ها سر کشید 0 5 آسمان احمدی 1403/1/9 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 79 مردم فهمیده بودند که کشتن یک انسان به راحتی برداشتِ محصول است. 0 28 زهرا 1403/9/6 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 82 مادری رنجور پشت پنجرهٔ بازِ خانه منتظر فرزندش بود 0 3 mahan 1403/11/14 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 14 دوست دارم طوری برقصم انگار فردایی در کار نیست! 0 17 سیده هدی پورمانی 1403/3/26 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 55 پشت محراب مسیح بر روی صلیبش از حال رفته و موهای بلندش به پایین ریخته بود. گویی او را طوری آن جا گذاشته بودند که ببیند آن پایین انسانهای وحشی در حال ارتکاب چه جنایتی هستند. 0 12 ༄ 𝐋𝐄𝐍𝐀 ࿐ 5 روز پیش آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 76 «هورا! نفس میکشد! نمرده! قرار است زنده بسوزانیمش!» 0 1 نیلا 1403/7/27 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 92 اکنون داشتند ساندویچ های ساخته شده از چربی یک انسان را میخوردند 0 12 ☆setareh☆ 1404/1/3 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 113 ما یه زمانی،آدم های خوبی بودیم. 0 2 زهرا 1403/9/6 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 76 چه طور دوست قدیمیش آنقدر غریبه شده بود؟ 0 2 mahan 1403/11/14 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 20 آلن به این فکر میکرد که مردم امسال، به رغم خندههاشان، فقط وانمود میکنند که خوشحالاند. 0 11 Emerald 1403/9/26 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 40 حماقت چشمشان را کور کرده،نمیتوانند حقیقت را ببینند. 0 4 mahan 1403/11/15 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 69 در سر لرزان و صورت اشک آلودش، در قلب شکسته و گرفته اش، در تمام وجودش، دیگر نه اراده ی محکمی بود نه عزمی راسخ برای کاری. 1 9 سیده هدی پورمانی 1403/3/26 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 55 وحشیگری را میشد در پرچمی دید که بالای خانهی والی افراشته شده بود. 10 10 mahan 1403/11/15 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 58 در موندو نان تازه است شراب کهنه و مردم سرزنده. 0 1 لورِل 1403/3/19 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 107 0 4 mahan 1403/11/14 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 9 ،چه پسر عزیزی هستی.چقدر ساده دل و خوبی. اصلا به دنیا آمده ای که دل ببری.همیشه شادی. هیچوقت لبخند از روی لب هایت پاک نمیشود.چشمانت هم که مثل آسمان است 0 9 فضل الله روش مهر 1403/2/21 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 94 «نمی دانیم آن روز چه بلایی سرمان آمده بود.» همیشه همین طور است. یک روز اتفاقی می افتد و همه می گویند «درست است ولی فلانی بود که.... » 0 9
بریدههای کتاب آدم خواران سیده هدی پورمانی 1403/3/26 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 74 مَزِرا از دوردست نالهاش بلند شد: میدانم که والی بزدل است، اما کشیش کجاست؟ بوتودون غرید: زیر صلیب مسیح خُروپف میکند! آمد حواس این جماعت را پرت کند ولی خودش آن قدر مست شده که توی کلیسا پـس افتاده! 0 10 mahdie 1403/2/4 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 83 اصلا اگر دوست داشتید میتوانید آن را بخورید:) 0 11 زهرا 1403/9/6 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 79 خاکسترش از حماقت و شرارت بی کرانِ این مردمان به ٱسمان ها سر کشید 0 5 آسمان احمدی 1403/1/9 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 79 مردم فهمیده بودند که کشتن یک انسان به راحتی برداشتِ محصول است. 0 28 زهرا 1403/9/6 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 82 مادری رنجور پشت پنجرهٔ بازِ خانه منتظر فرزندش بود 0 3 mahan 1403/11/14 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 14 دوست دارم طوری برقصم انگار فردایی در کار نیست! 0 17 سیده هدی پورمانی 1403/3/26 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 55 پشت محراب مسیح بر روی صلیبش از حال رفته و موهای بلندش به پایین ریخته بود. گویی او را طوری آن جا گذاشته بودند که ببیند آن پایین انسانهای وحشی در حال ارتکاب چه جنایتی هستند. 0 12 ༄ 𝐋𝐄𝐍𝐀 ࿐ 5 روز پیش آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 76 «هورا! نفس میکشد! نمرده! قرار است زنده بسوزانیمش!» 0 1 نیلا 1403/7/27 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 92 اکنون داشتند ساندویچ های ساخته شده از چربی یک انسان را میخوردند 0 12 ☆setareh☆ 1404/1/3 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 113 ما یه زمانی،آدم های خوبی بودیم. 0 2 زهرا 1403/9/6 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 76 چه طور دوست قدیمیش آنقدر غریبه شده بود؟ 0 2 mahan 1403/11/14 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 20 آلن به این فکر میکرد که مردم امسال، به رغم خندههاشان، فقط وانمود میکنند که خوشحالاند. 0 11 Emerald 1403/9/26 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 40 حماقت چشمشان را کور کرده،نمیتوانند حقیقت را ببینند. 0 4 mahan 1403/11/15 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 69 در سر لرزان و صورت اشک آلودش، در قلب شکسته و گرفته اش، در تمام وجودش، دیگر نه اراده ی محکمی بود نه عزمی راسخ برای کاری. 1 9 سیده هدی پورمانی 1403/3/26 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 55 وحشیگری را میشد در پرچمی دید که بالای خانهی والی افراشته شده بود. 10 10 mahan 1403/11/15 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 58 در موندو نان تازه است شراب کهنه و مردم سرزنده. 0 1 لورِل 1403/3/19 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 107 0 4 mahan 1403/11/14 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 9 ،چه پسر عزیزی هستی.چقدر ساده دل و خوبی. اصلا به دنیا آمده ای که دل ببری.همیشه شادی. هیچوقت لبخند از روی لب هایت پاک نمیشود.چشمانت هم که مثل آسمان است 0 9 فضل الله روش مهر 1403/2/21 آدم خواران ژان تولی 3.9 154 صفحۀ 94 «نمی دانیم آن روز چه بلایی سرمان آمده بود.» همیشه همین طور است. یک روز اتفاقی می افتد و همه می گویند «درست است ولی فلانی بود که.... » 0 9