بریده‌های کتاب گامبی نهایی

مکس این را با لحنی پرسید که مرا به فکر انداخت حتما هر چهار برادر هاثورن را در حالی تصور میکند که همدیگر را با بالش می زنند . احتمالا بدون پوشش بالا تنه.

زندر اظهار نظر کرد:«نه اینکه به لقب دیگه ای نیاز داشته باشی ، ولی من شرلوک رو می پسندم. پیامش چی بود؟»

est unus ex nobis.nos defendat eius.

لیبی پرسید: «چرا آدم باید یه مهره رو قربانی کنه؟» گفتم: «برای اینکه کنترل صفحهٔ بازی رو به دست بگیره.»

گریسون گفت :«شیشه خورد شده.» موجی از فشار عصبی در بدنش جریان داشت . «اون سخنرانی که تحویلمون داد، درباره اینکه چطور اگه بخوایم کاری رو که اون کرده بکنیم،باید چیز هایی قربانی می شدن . شکسته میشدن. و اگه خرده هاش رو جمع نمیکردیم...» زندر جمله را تمام کرد و سیب آدمش بالا و پایین رفت .«آدم ها صدمه می دیدن.»

آهسته گفتم:(شاید"به هیچکس اعتماد نکن" درواقع به این معنی باشه که "به اون اعتماد نکن.")

وقتی به طرف جیمسون میرفتم ، اعلام کرد :«شوالیه همراه با دوشیزه پریشان باز می گردد.» نگاهی به گریسون انداخت . «دوشیزه هه تویی.» گریسون با چهره ای خشک و جدی گفت:«خودم فهمیدم.»

به هیچکس اعتماد نکن.

جیمسون چشم در چشم من دوخت ، بعد به زندر نگاه کرد. زیر لب گفت:«پلنگ پرنده؟» زندر جواب داد:«خدنگان مخفی!» و یک لحظه بعد ، هر دو با تکل ضربتی هم زمان تحسین برانگیزی ، بر سر نش ریختند.

با صدای بلند گفت:«بچه، به نفع کوفتی خودته که کثیف بازی کنی.»

«خب پس ، وارث . بازی شروع شد.»

و در ضمن،ما به چیز های نادیدنی چشم دوخته ایم نه به چیز های دیدنی ، زیرا آنچه به چشم می آید موقتی است ولی چیزهای نادیدنی تا ابد پایدارند...

«اگه برنده بشی،چیزی به اسم مبارزه کثیف وجود نداره.»

«اندوه تو رو ضعیف نمی کنه، گریسون» «اما عشق میکنه.»

اهمیت دادن منجر به صدمه دیدم می شه و من مدت هاست که به کسی اجازه ندادم بهم صدمه بزنه!..

«این پسره رو خفه میکنم!» فقط و فقط یک نفر بود که می توانست این طور کفر خواهرم را درآورد.

توبیاس هاثورن فقط انتظار زیبایی نداشت . چهار نوه هاثورن به طرزی کوفتی مرگبار هم بودند.

ربکا گفت :«هیچی.»و من صدای شکستنش رو شنیدم.

راز ها ، دروغ ها هرچه بیزارم از آن ها. درخت زهر است ، نمی بینی ؟ اِس و زِد و مرا مسموم کرده. مدرکی که دزدیدم در تاریک ترین حفره دفن کردم. نور روشن خواهد کرد بسیار ، آنچه را نوشته ام بر روی ...