بریدههای کتاب فاطمه ای که تو یادمان دادی عَلَـویه 1402/9/16 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 15 همیشه نشسته ایم پای در سوخته و آسمان آسمان اشک می باریم و کسی نیست به ما بگوید: درِ سوخته بیشتر گریه دارد یا دل سوخته؟ 1 4 سمیه جمشیدی 1402/9/21 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 90 چه کار کنیم؟ چشم ها که اجازه نمی گیرند از ما! دارند خودشان می خوانند و اشک می ریزند. وای از این قبر و این سنگ قبر! اِنگار که از روی قبر کنده شده و دارد می خورد روی سرمان. بالای این سنگ بزرگ،نوشته شده:مادر. زیر مادر،نام یک زن را نوشته اند و زیر اسمش نوشته اند که او کنیز مادرت بوده. به کجا ببریم این غم را؟ قبر کنیز مادرت نشان دارد امّا مزار مادر تو بی نشان است. 0 18 عَلَـویه 1402/9/18 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 98 مگر خیر خواهی مردم چه در خفا چه آشکارا گناه است؟ مردم از مادر چیزی جز خیر خواهی می خواهند؟ اگر خیر خواهی ، گناه مادر نبود پس تو بگو گناه مادر چه بود؟ 1 7 آوا سادات 1403/7/7 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 13 فاطمه ما هم بازويش كبود است، هم صورتش هم دلى دارد كه ازما درياى خون شده آقا! مزد رسالت جدت را ما با خون كردن دل دخترش داده ايم ودشمنانش با كبود كردن بازو و صورتش اين كه قابل كتمان نيست، هست؟ فاطمه ما هميشه بيمار است ولى فاطمه تو فقط چند روزى بيمارشد تابيماری اش سرمايه بيدار شدن يك عالم باشد واى به حال ما! براى بيمارى فاطمه اشک ريختيم و پس از آن خوابيديم ما صورت فاطمه را با رنگ نيلى مىشناسيم كه خبر از سيلى می دهد، فاطمة توهم سيلى خورده اما صورت او خورشيدى است كه هم دنيا را مى دهد، هم بهشت را، 0 0 عَلَـویه 1402/9/16 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 14 ما گریه می کنیم هم بر گریه ی دمادم فاطمه (ع)، هم بر فریادهای او در مسجد. آری ؛ ما اشک ریختن را خوب یاد گرفته ایم اما فریاد زدن را نه . 0 1 عَلَـویه 1402/9/18 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 99 نور دادن به اهالی زمین و آسمان که گناه نیست؟ هست؟ 0 3 عَلَـویه 1402/9/18 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 117 بگو که فاطمه دوست نداشت با مرد غریبه ای روبرو شود ، چه رسد به نامرد:)... 0 4
بریدههای کتاب فاطمه ای که تو یادمان دادی عَلَـویه 1402/9/16 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 15 همیشه نشسته ایم پای در سوخته و آسمان آسمان اشک می باریم و کسی نیست به ما بگوید: درِ سوخته بیشتر گریه دارد یا دل سوخته؟ 1 4 سمیه جمشیدی 1402/9/21 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 90 چه کار کنیم؟ چشم ها که اجازه نمی گیرند از ما! دارند خودشان می خوانند و اشک می ریزند. وای از این قبر و این سنگ قبر! اِنگار که از روی قبر کنده شده و دارد می خورد روی سرمان. بالای این سنگ بزرگ،نوشته شده:مادر. زیر مادر،نام یک زن را نوشته اند و زیر اسمش نوشته اند که او کنیز مادرت بوده. به کجا ببریم این غم را؟ قبر کنیز مادرت نشان دارد امّا مزار مادر تو بی نشان است. 0 18 عَلَـویه 1402/9/18 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 98 مگر خیر خواهی مردم چه در خفا چه آشکارا گناه است؟ مردم از مادر چیزی جز خیر خواهی می خواهند؟ اگر خیر خواهی ، گناه مادر نبود پس تو بگو گناه مادر چه بود؟ 1 7 آوا سادات 1403/7/7 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 13 فاطمه ما هم بازويش كبود است، هم صورتش هم دلى دارد كه ازما درياى خون شده آقا! مزد رسالت جدت را ما با خون كردن دل دخترش داده ايم ودشمنانش با كبود كردن بازو و صورتش اين كه قابل كتمان نيست، هست؟ فاطمه ما هميشه بيمار است ولى فاطمه تو فقط چند روزى بيمارشد تابيماری اش سرمايه بيدار شدن يك عالم باشد واى به حال ما! براى بيمارى فاطمه اشک ريختيم و پس از آن خوابيديم ما صورت فاطمه را با رنگ نيلى مىشناسيم كه خبر از سيلى می دهد، فاطمة توهم سيلى خورده اما صورت او خورشيدى است كه هم دنيا را مى دهد، هم بهشت را، 0 0 عَلَـویه 1402/9/16 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 14 ما گریه می کنیم هم بر گریه ی دمادم فاطمه (ع)، هم بر فریادهای او در مسجد. آری ؛ ما اشک ریختن را خوب یاد گرفته ایم اما فریاد زدن را نه . 0 1 عَلَـویه 1402/9/18 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 99 نور دادن به اهالی زمین و آسمان که گناه نیست؟ هست؟ 0 3 عَلَـویه 1402/9/18 فاطمه ای که تو یادمان دادی محسن عباسی ولدی 3.8 2 صفحۀ 117 بگو که فاطمه دوست نداشت با مرد غریبه ای روبرو شود ، چه رسد به نامرد:)... 0 4