بریده کتابهای سم هستم، بفرمایید حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 95 چون من دارم تو رو برای دنیای واقعی آماده می کنم؛ و اون بیرون، زندگی هرگز وقت تو رو تمدید نمی کنه. حتی توی سختترین شرایط، پس بذار این درس مهم و باارزش رو از من بگیری .مطمئن باش که بعداً به خاطرش از من تشکر می کنی. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/14 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 17 دیگر نمیتوانم تو را در اطرافم نگه دارم، سم. چون با این کار فکر می کنم هنوز اینجایی که یک روز بر می گردی که دوباره تو را می بینم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/14 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 14 کاش می توانستم این لحظه را همین طور متوقف کنم و برای همیشه نگهش دارم. کاش. اما نمی توانستم. حتی در خواب و رویاهایم هم نمی توانستم زمان را از حرکت بازدارم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 97 دلم برای بودنش تنگ شده بود. دلم برای با او بودن، زیر یک سقف، نفس کشیدن در یک هوا، گذاشتن سر روی سینه اش و صحبت کردن درباره هرچه آزارم می داد، تنگ شده بود. او همیشه برای گوش سپردن به درد دل های من آماده بود. حتی وقتی برای دلداری دادنم کاری از دستش برنمی آمد. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 143 صدای باران همیشه برایم الهام بخش بود. انگار که می بارید و می بارید و با بارشش ذهن مرا می شست و پاک میکرد. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 257 تو یکی از بهترین اتفاقایی هستی که برای من افتاد. هر بار که به زندگیام فکر می کنم، به حضور تو توی اون هم فکر می کنم. تو همه هستی من توی دنیا هستی جولی. تو همه دنیامی؛ و امیدوارم که منم یه بخش کوچکی از دنیای تو باشم. امیدوارم که منو توی دنیای خودت نگه داری. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 91 همیشه آهنگ هایش را برای من روی سی دی می ریخت، چون می دانست که من هر چیز فیزیکی را به نسخه دیجیتال آن ترجیح می دهم .در مورد کتاب هم همین حس را داشتم. همیشه دوست داشتم یک کتاب واقعی را در دستانم بگیرم و برگه هایش را لمس کنم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 181 از تصور زندگی بدون او متنفر بودم. کاش می توانستم او را نگه دارم ...تا جان در بدن دارم او را پیش خودم نگه دارم .نمی دانستم بعد از رفتنش چطور باید زندگی کنم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 98 او همیشه حالم را از صدایم میخواند. من عاشق این رفتارش بودم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 248 غم و اندوه روی آدما اثرای مختلفی میذاره.اثری که غم روی من میذاره هیچوقت شبیه اثری که روی تو میذاره نیست. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 235 معنی رها کردن اصلا فراموش کردن نیست. باید بین حرکت رو به جلو و زندگی یه تعادلی پیدا کنی، نه اینکه تمام گذشتت رو به دست فراموشی بسپاری. گهگاه هم می تونی به گذشته نگاهی بندازی و کسایی که توی این گذشته سهیم بودن رو به یاد بیاری. بدون اینکه که تعادل زندگیات رو به هم بزنی. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/14 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 32 میدونی؟ من احساس می کنم که زندگیام اصلا قبل از اومدن تو شروع نشده بود. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 93 هر بار که به ساعت خیره می شدم، احساس می کردم که زمان متوقف شده و امروز خیال تمام شدن ندارد. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 195 من فکر می کنم اونا باید بدونن که ما حالمون خوبه ؛که با ادامه دادن مسیرشون مشکلی نداریم. می دونی این بعضی وقتا خیلی سخته، حتی برای اونایی که رفتن. اونا به دعای خیر ما نیاز دارن، اونا نیاز دارن که ما بدون وجودشون به زندگیمون ادامه بدیم تا خودشون هم راحت تر از این دنیا دل بکنن. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 76 همان طور که دستش را به سمتم دراز کرد گفت:«دل کتابا برات تنگ شده بود.» شاید این حرف از نظر دیگران عجیب بود، اما من عادت کرده بودم. میدانستم که او کتابها را مثل هر آدم زنده دیگری میبیند. هر بار که کتاب جدیدی برایمان میآوردند، می گفت:«باید یه خونه برای این کتاب پیدا کنیم.» 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 246 همیشه برنامه هامون اونجوری که فکر می کنیم پیش نمیرن. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/14 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 31 انگار همین دیروز بود که توی اتوبوس پشت سرت نشسته بودم و داشتم همه جسارتم رو جمع می کردم تا باهات حرف بزنم و یه چیزی بگم. باورم نمیشه که یه روزی بدون شناختن تو زندگی کردم. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 236 با اینکه او اینجا نبود، اما هنوز او را می دیدم، همه جا. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 81 زوجی دست در دست هم از کنارم گذشتند و مرا به یاد چیزی انداختند که از دست داده بودم. لمس یک دست. گرمای تن او. حس حضورش در کنارم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 75 او همیشه عاشق این بود که یکدفعه جلوی چشممان ظاهر شود، انگار که از ناکجاآباد آمده است. 0 0
بریده کتابهای سم هستم، بفرمایید حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 95 چون من دارم تو رو برای دنیای واقعی آماده می کنم؛ و اون بیرون، زندگی هرگز وقت تو رو تمدید نمی کنه. حتی توی سختترین شرایط، پس بذار این درس مهم و باارزش رو از من بگیری .مطمئن باش که بعداً به خاطرش از من تشکر می کنی. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/14 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 17 دیگر نمیتوانم تو را در اطرافم نگه دارم، سم. چون با این کار فکر می کنم هنوز اینجایی که یک روز بر می گردی که دوباره تو را می بینم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/14 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 14 کاش می توانستم این لحظه را همین طور متوقف کنم و برای همیشه نگهش دارم. کاش. اما نمی توانستم. حتی در خواب و رویاهایم هم نمی توانستم زمان را از حرکت بازدارم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 97 دلم برای بودنش تنگ شده بود. دلم برای با او بودن، زیر یک سقف، نفس کشیدن در یک هوا، گذاشتن سر روی سینه اش و صحبت کردن درباره هرچه آزارم می داد، تنگ شده بود. او همیشه برای گوش سپردن به درد دل های من آماده بود. حتی وقتی برای دلداری دادنم کاری از دستش برنمی آمد. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 143 صدای باران همیشه برایم الهام بخش بود. انگار که می بارید و می بارید و با بارشش ذهن مرا می شست و پاک میکرد. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 257 تو یکی از بهترین اتفاقایی هستی که برای من افتاد. هر بار که به زندگیام فکر می کنم، به حضور تو توی اون هم فکر می کنم. تو همه هستی من توی دنیا هستی جولی. تو همه دنیامی؛ و امیدوارم که منم یه بخش کوچکی از دنیای تو باشم. امیدوارم که منو توی دنیای خودت نگه داری. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 91 همیشه آهنگ هایش را برای من روی سی دی می ریخت، چون می دانست که من هر چیز فیزیکی را به نسخه دیجیتال آن ترجیح می دهم .در مورد کتاب هم همین حس را داشتم. همیشه دوست داشتم یک کتاب واقعی را در دستانم بگیرم و برگه هایش را لمس کنم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 181 از تصور زندگی بدون او متنفر بودم. کاش می توانستم او را نگه دارم ...تا جان در بدن دارم او را پیش خودم نگه دارم .نمی دانستم بعد از رفتنش چطور باید زندگی کنم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 98 او همیشه حالم را از صدایم میخواند. من عاشق این رفتارش بودم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 248 غم و اندوه روی آدما اثرای مختلفی میذاره.اثری که غم روی من میذاره هیچوقت شبیه اثری که روی تو میذاره نیست. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 235 معنی رها کردن اصلا فراموش کردن نیست. باید بین حرکت رو به جلو و زندگی یه تعادلی پیدا کنی، نه اینکه تمام گذشتت رو به دست فراموشی بسپاری. گهگاه هم می تونی به گذشته نگاهی بندازی و کسایی که توی این گذشته سهیم بودن رو به یاد بیاری. بدون اینکه که تعادل زندگیات رو به هم بزنی. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/14 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 32 میدونی؟ من احساس می کنم که زندگیام اصلا قبل از اومدن تو شروع نشده بود. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 93 هر بار که به ساعت خیره می شدم، احساس می کردم که زمان متوقف شده و امروز خیال تمام شدن ندارد. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 195 من فکر می کنم اونا باید بدونن که ما حالمون خوبه ؛که با ادامه دادن مسیرشون مشکلی نداریم. می دونی این بعضی وقتا خیلی سخته، حتی برای اونایی که رفتن. اونا به دعای خیر ما نیاز دارن، اونا نیاز دارن که ما بدون وجودشون به زندگیمون ادامه بدیم تا خودشون هم راحت تر از این دنیا دل بکنن. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 76 همان طور که دستش را به سمتم دراز کرد گفت:«دل کتابا برات تنگ شده بود.» شاید این حرف از نظر دیگران عجیب بود، اما من عادت کرده بودم. میدانستم که او کتابها را مثل هر آدم زنده دیگری میبیند. هر بار که کتاب جدیدی برایمان میآوردند، می گفت:«باید یه خونه برای این کتاب پیدا کنیم.» 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 246 همیشه برنامه هامون اونجوری که فکر می کنیم پیش نمیرن. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/14 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 31 انگار همین دیروز بود که توی اتوبوس پشت سرت نشسته بودم و داشتم همه جسارتم رو جمع می کردم تا باهات حرف بزنم و یه چیزی بگم. باورم نمیشه که یه روزی بدون شناختن تو زندگی کردم. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 236 با اینکه او اینجا نبود، اما هنوز او را می دیدم، همه جا. 0 1 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 81 زوجی دست در دست هم از کنارم گذشتند و مرا به یاد چیزی انداختند که از دست داده بودم. لمس یک دست. گرمای تن او. حس حضورش در کنارم. 0 0 حمیدرضا فیاضی 1403/8/15 سم هستم، بفرمایید داستین تائو 4.6 1 صفحۀ 75 او همیشه عاشق این بود که یکدفعه جلوی چشممان ظاهر شود، انگار که از ناکجاآباد آمده است. 0 0