بریده‌ای از کتاب سم هستم، بفرمایید اثر داستین تائو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 97

دلم برای بودنش تنگ شده بود. دلم برای با او بودن، زیر یک سقف، نفس کشیدن در یک هوا، گذاشتن سر روی سینه اش و صحبت کردن درباره هرچه آزارم می داد، تنگ شده بود. او همیشه برای گوش سپردن به درد دل های من آماده بود. حتی وقتی برای دلداری دادنم کاری از دستش برنمی آمد.

دلم برای بودنش تنگ شده بود. دلم برای با او بودن، زیر یک سقف، نفس کشیدن در یک هوا، گذاشتن سر روی سینه اش و صحبت کردن درباره هرچه آزارم می داد، تنگ شده بود. او همیشه برای گوش سپردن به درد دل های من آماده بود. حتی وقتی برای دلداری دادنم کاری از دستش برنمی آمد.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.