بریدههای کتاب چخوف در قاب تصویر روشنا 1403/11/10 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 49 ساکنان ساختمان اِلکیج به من که مهملات طنزآمیز مینویسم، عنوان دکتر میدهند، و این خطاب گوشم را درد میآورد، چرا که برایم نامأنوس است، اما برعکس پدر و مادرم از شنیدن آن خوششان میآید؛ پدر و مادرم آدمهای عامی محترمیاند که پیش از این در «الهههای پزشکی» چیزی خودپسندانه، سختگیرانه و رسمی میدیدند، موجوداتی که بدون قرار قبلی کسی را نزد خود نمیپذیرند، و بعد از اینکه پذیرفتند، یک اسکناس ده روبلی دریافت میکنند، کسی جرئت نگاهکردن به چشمهایشان را ندارد: آیا من فردی غاصب و دچار توهمم یا واقعاً یک پزشکم؟ چنان تکریمم میکنند که انگار بازپرس جناییام. 0 5 روشنا 1404/1/5 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 275 شما از حق حکومت سخن میگویید، اما اعتقادی به حق ندارید. حق و عدالت همانگونه که درمورد حکومت باید رعایت شود، درمورد هر شخص حقوقی نیز باید اعمال شود. اگر حکومت به ناحق قطعه زمینی را از من بگیرد، من شکایت آن را به دادگاه میبرم و این دادگاه باید حق پایمالشدهام را بازستاند؛ اگر به جای آن حکومت به من تازیانه بزند، آیا حق ندارم به خاطر این اعمال خشونت حکومتی و ضایع شدن حقم شاکی باشم؟ مفهوم حکومت باید بر اساس ضوابط حقوق خاصی باشد، واگرنه میشود یک کابوس، طنینی توخالی، که در دل افراد وحشت میافکند. 0 9 روشنا 1403/11/10 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 61 بیایید یک بار داستانی در این باره بنویسید که چطور یک جوان، پسر یک کارگر روزمزد، در آن زمان شاگرد مدرسه، خواننده کلیسا، شاگرد مدرسه و دانشجو، تربیتشده برای حرمت گذاشتن به بالادستیها، برای بوسهزدن بر دست کشیشها، برای کرنش در برابر افکار دیگران، برای قدردانی بابت هر تکه نان، که اغلب کتک میخورده، پابرهنه به کلاس درس میرفته، با دیگران کتککاری میکرده، به آزار حیوانات میپرداخته، دوست داشته پیش بستگان پولدارش ناهار بخورد، بیهیچ ضرورتی در برابر خدا و دیگران تظاهر میکرده و این کار را تنها با وقوف به ناجنس بودنش مرتکب میشده -که چطور این جوان قطرهقطره بردگی را از بدنش بیرون کشید و چطور یک صبح زیبا از خواب برخاست و احساس کرد در رگهایش نه خون برده، بلکه خونی اصیل و انسانی جاری است... 0 0 روشنا 1403/11/10 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 43 به نظر من برای انسانهای باتربیت شرایط زیر لازم است: ... دلسوزیشان تنها متوجه گداها و گربهها نیست. روح آنها از مسائلی هم که با دو چشم دیده نمیشود، به درد میآید. 0 3 روشنا 1403/12/25 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 132 دنیای خدا زیباست. آنچه زیبا نیست ماییم. چقدر حس انصاف و فروتنیمان کم است و چه تصور نادرستی از وطنپرستی داریم! یک مرد دائمالخمر، خشن و لاابالی عاشق زن و بچههایش است، اما این عشق چه فایدهای دارد؟ ما آنگونه که در روزنامهها مینویسند، موطن پهناورمان را دوست داریم، اما این دوستداشتن در کجا خودش را نمایان میکند؟ به جای دانشْ وقاحت صِرف و خودپسندی بیحدوحصر، به جای کار -کاهلی و خوکدانی، هیچ عدالتی نیست، مفهوم شرافت از شرافت اونیفورم فراتر نمیرود، اونیفورمی که تنها به درد زینت دادن هر روزه به نیمکت اتهاممان میخورد. کار باید کرد، باقی چیزها بروند به درک. مسئله اصلی این است که آدم منصف باشد، باقی چیزها همه حاصل آناند. 4 10 روشنا 1404/1/5 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 276 نه حاکم، بلکه کل روشنفکران مقصراند، کلشان، آقا. مادامی که آنها هنوز دانشجو و محصلاند، صداقت دارند و خوباند، امیدمان هستند، آیندهٔ روسیهاند، اما کافی است که این دانشجوها و محصلها راهشان را بروند، بزرگ شوند، آنگاه امید ما و آینده روسیه دود میشود و میرود هوا، و آنچه در صافی باقی میماند پزشکها، صاحبان خانههای ییلاقی، کارمندان گرسنه و مهندسان دزد هستند. 0 11 روشنا 1403/11/10 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 47 پزشک بودن برایم بدشانسی بزرگی است، هیچکس حاضر نیست از گپ زدن با من درباره پزشکی صرفنظر کند. و تنها وقتی از ادبیات حرفی به میان میآید که از گپ زدن درباره پزشکی خسته میشوند. 0 3 روشنا 1403/12/25 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 121 همه چیز را دیدم، اما مسئله دیگر این نیست که چه چیزهایی را دیدهام، بلکه مسئله در چگونه دیدن آنهاست. 1 44
بریدههای کتاب چخوف در قاب تصویر روشنا 1403/11/10 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 49 ساکنان ساختمان اِلکیج به من که مهملات طنزآمیز مینویسم، عنوان دکتر میدهند، و این خطاب گوشم را درد میآورد، چرا که برایم نامأنوس است، اما برعکس پدر و مادرم از شنیدن آن خوششان میآید؛ پدر و مادرم آدمهای عامی محترمیاند که پیش از این در «الهههای پزشکی» چیزی خودپسندانه، سختگیرانه و رسمی میدیدند، موجوداتی که بدون قرار قبلی کسی را نزد خود نمیپذیرند، و بعد از اینکه پذیرفتند، یک اسکناس ده روبلی دریافت میکنند، کسی جرئت نگاهکردن به چشمهایشان را ندارد: آیا من فردی غاصب و دچار توهمم یا واقعاً یک پزشکم؟ چنان تکریمم میکنند که انگار بازپرس جناییام. 0 5 روشنا 1404/1/5 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 275 شما از حق حکومت سخن میگویید، اما اعتقادی به حق ندارید. حق و عدالت همانگونه که درمورد حکومت باید رعایت شود، درمورد هر شخص حقوقی نیز باید اعمال شود. اگر حکومت به ناحق قطعه زمینی را از من بگیرد، من شکایت آن را به دادگاه میبرم و این دادگاه باید حق پایمالشدهام را بازستاند؛ اگر به جای آن حکومت به من تازیانه بزند، آیا حق ندارم به خاطر این اعمال خشونت حکومتی و ضایع شدن حقم شاکی باشم؟ مفهوم حکومت باید بر اساس ضوابط حقوق خاصی باشد، واگرنه میشود یک کابوس، طنینی توخالی، که در دل افراد وحشت میافکند. 0 9 روشنا 1403/11/10 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 61 بیایید یک بار داستانی در این باره بنویسید که چطور یک جوان، پسر یک کارگر روزمزد، در آن زمان شاگرد مدرسه، خواننده کلیسا، شاگرد مدرسه و دانشجو، تربیتشده برای حرمت گذاشتن به بالادستیها، برای بوسهزدن بر دست کشیشها، برای کرنش در برابر افکار دیگران، برای قدردانی بابت هر تکه نان، که اغلب کتک میخورده، پابرهنه به کلاس درس میرفته، با دیگران کتککاری میکرده، به آزار حیوانات میپرداخته، دوست داشته پیش بستگان پولدارش ناهار بخورد، بیهیچ ضرورتی در برابر خدا و دیگران تظاهر میکرده و این کار را تنها با وقوف به ناجنس بودنش مرتکب میشده -که چطور این جوان قطرهقطره بردگی را از بدنش بیرون کشید و چطور یک صبح زیبا از خواب برخاست و احساس کرد در رگهایش نه خون برده، بلکه خونی اصیل و انسانی جاری است... 0 0 روشنا 1403/11/10 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 43 به نظر من برای انسانهای باتربیت شرایط زیر لازم است: ... دلسوزیشان تنها متوجه گداها و گربهها نیست. روح آنها از مسائلی هم که با دو چشم دیده نمیشود، به درد میآید. 0 3 روشنا 1403/12/25 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 132 دنیای خدا زیباست. آنچه زیبا نیست ماییم. چقدر حس انصاف و فروتنیمان کم است و چه تصور نادرستی از وطنپرستی داریم! یک مرد دائمالخمر، خشن و لاابالی عاشق زن و بچههایش است، اما این عشق چه فایدهای دارد؟ ما آنگونه که در روزنامهها مینویسند، موطن پهناورمان را دوست داریم، اما این دوستداشتن در کجا خودش را نمایان میکند؟ به جای دانشْ وقاحت صِرف و خودپسندی بیحدوحصر، به جای کار -کاهلی و خوکدانی، هیچ عدالتی نیست، مفهوم شرافت از شرافت اونیفورم فراتر نمیرود، اونیفورمی که تنها به درد زینت دادن هر روزه به نیمکت اتهاممان میخورد. کار باید کرد، باقی چیزها بروند به درک. مسئله اصلی این است که آدم منصف باشد، باقی چیزها همه حاصل آناند. 4 10 روشنا 1404/1/5 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 276 نه حاکم، بلکه کل روشنفکران مقصراند، کلشان، آقا. مادامی که آنها هنوز دانشجو و محصلاند، صداقت دارند و خوباند، امیدمان هستند، آیندهٔ روسیهاند، اما کافی است که این دانشجوها و محصلها راهشان را بروند، بزرگ شوند، آنگاه امید ما و آینده روسیه دود میشود و میرود هوا، و آنچه در صافی باقی میماند پزشکها، صاحبان خانههای ییلاقی، کارمندان گرسنه و مهندسان دزد هستند. 0 11 روشنا 1403/11/10 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 47 پزشک بودن برایم بدشانسی بزرگی است، هیچکس حاضر نیست از گپ زدن با من درباره پزشکی صرفنظر کند. و تنها وقتی از ادبیات حرفی به میان میآید که از گپ زدن درباره پزشکی خسته میشوند. 0 3 روشنا 1403/12/25 چخوف در قاب تصویر پتر اوربان 4.5 1 صفحۀ 121 همه چیز را دیدم، اما مسئله دیگر این نیست که چه چیزهایی را دیدهام، بلکه مسئله در چگونه دیدن آنهاست. 1 44