بریدهای از کتاب چخوف در قاب تصویر اثر پتر اوربان
1403/11/10
صفحۀ 61
بیایید یک بار داستانی در این باره بنویسید که چطور یک جوان، پسر یک کارگر روزمزد، در آن زمان شاگرد مدرسه، خواننده کلیسا، شاگرد مدرسه و دانشجو، تربیتشده برای حرمت گذاشتن به بالادستیها، برای بوسهزدن بر دست کشیشها، برای کرنش در برابر افکار دیگران، برای قدردانی بابت هر تکه نان، که اغلب کتک میخورده، پابرهنه به کلاس درس میرفته، با دیگران کتککاری میکرده، به آزار حیوانات میپرداخته، دوست داشته پیش بستگان پولدارش ناهار بخورد، بیهیچ ضرورتی در برابر خدا و دیگران تظاهر میکرده و این کار را تنها با وقوف به ناجنس بودنش مرتکب میشده -که چطور این جوان قطرهقطره بردگی را از بدنش بیرون کشید و چطور یک صبح زیبا از خواب برخاست و احساس کرد در رگهایش نه خون برده، بلکه خونی اصیل و انسانی جاری است...
بیایید یک بار داستانی در این باره بنویسید که چطور یک جوان، پسر یک کارگر روزمزد، در آن زمان شاگرد مدرسه، خواننده کلیسا، شاگرد مدرسه و دانشجو، تربیتشده برای حرمت گذاشتن به بالادستیها، برای بوسهزدن بر دست کشیشها، برای کرنش در برابر افکار دیگران، برای قدردانی بابت هر تکه نان، که اغلب کتک میخورده، پابرهنه به کلاس درس میرفته، با دیگران کتککاری میکرده، به آزار حیوانات میپرداخته، دوست داشته پیش بستگان پولدارش ناهار بخورد، بیهیچ ضرورتی در برابر خدا و دیگران تظاهر میکرده و این کار را تنها با وقوف به ناجنس بودنش مرتکب میشده -که چطور این جوان قطرهقطره بردگی را از بدنش بیرون کشید و چطور یک صبح زیبا از خواب برخاست و احساس کرد در رگهایش نه خون برده، بلکه خونی اصیل و انسانی جاری است...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.