بریدههای کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود نرگس بامری 1404/4/1 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 55 ای درد، اگر تو نمایندهی خدایی که برای آزمایش من قدم به زمین گداشتهای، تورا در آغوش میکشم و هیچگاه شکوه نمیکنم ... 0 32 نسرین جمشیدی 1402/10/13 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 28 ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند . باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آن گاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ، این ها که از تو می خواهم چیزهائیست که فقط می خواهم درراه تو به کار اندازم و تو خوب می دانی که استعداد آن را داشته ام. 0 10 Alone🌚🕯 1404/2/10 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 87 1 8 نرگس بامری 1404/3/15 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 23 ای خدای بزرگ دردنیا، به چیزهای کوچکی خوشحال میشوم که ارزشی ندارند و ازچیزهایی رنج میبرم که بیاساسند، این خوشحالی ها و ناراحتی ها دلیل کم ظرفیتی من است. 0 9 Alone🌚🕯 1404/2/10 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 75 1 8 نرگس بامری 1404/3/15 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 24 هنوز گرفتارِ زندان غم و اندوهم، هنوز اسیر خوشی و لذتم ... کمندِ درازِ آمال و آرزوها، بال و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم کرده و با آزادی، آری آزادیِ واقعی خیلی فاصله دارم. از مناجات های شهید مصطفی چمران 0 7 نرگس بامری 1404/4/1 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 48 عمر هم شدت دارد و زندگی هم شدت دارد، درعرض یک سال آدمی به اندازهی ده سال زندگی میکند، بنابراین زودترهم شکسته میشود،جریان عمر در این حوالی طوفانی و گردابی است... در هرروز زندگی طوفانی وجود دارد و در هرقدم گردابیاست در کارها. 0 20 Alone🌚🕯 1404/2/9 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 70 1 6 مریم السادات هاشمی 1404/4/8 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 18 ای غم ای دوست قدیمی من سلام بر تو بیا که دلم به خاطرت میتپد. ای خدای بزرگ معنی زندگی را نمیفهمم چیزهایی که برای دیگران لذت بخش است مرا خسته میکند اصلا دلم از همه چیز سیر شده است، حتی از خوشی و لذت متنفرم چیزهایی که دیگران به دنبال آن میدوند من از آن میگریزم. 0 2 آوا سمیع فومنی 1404/5/12 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 31 شمع بودم،اشك شدم،عشق بودم،آب شدم.جمع بودم،روح شدم.قلب بودم،نور شدم.آتش بودم،دود شدم. 0 5
بریدههای کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود نرگس بامری 1404/4/1 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 55 ای درد، اگر تو نمایندهی خدایی که برای آزمایش من قدم به زمین گداشتهای، تورا در آغوش میکشم و هیچگاه شکوه نمیکنم ... 0 32 نسرین جمشیدی 1402/10/13 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 28 ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند . باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آن گاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم. ای خدای بزرگ، این ها که از تو می خواهم چیزهائیست که فقط می خواهم درراه تو به کار اندازم و تو خوب می دانی که استعداد آن را داشته ام. 0 10 Alone🌚🕯 1404/2/10 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 87 1 8 نرگس بامری 1404/3/15 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 23 ای خدای بزرگ دردنیا، به چیزهای کوچکی خوشحال میشوم که ارزشی ندارند و ازچیزهایی رنج میبرم که بیاساسند، این خوشحالی ها و ناراحتی ها دلیل کم ظرفیتی من است. 0 9 Alone🌚🕯 1404/2/10 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 75 1 8 نرگس بامری 1404/3/15 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 24 هنوز گرفتارِ زندان غم و اندوهم، هنوز اسیر خوشی و لذتم ... کمندِ درازِ آمال و آرزوها، بال و پرم را بسته، اسیر و گرفتارم کرده و با آزادی، آری آزادیِ واقعی خیلی فاصله دارم. از مناجات های شهید مصطفی چمران 0 7 نرگس بامری 1404/4/1 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 48 عمر هم شدت دارد و زندگی هم شدت دارد، درعرض یک سال آدمی به اندازهی ده سال زندگی میکند، بنابراین زودترهم شکسته میشود،جریان عمر در این حوالی طوفانی و گردابی است... در هرروز زندگی طوفانی وجود دارد و در هرقدم گردابیاست در کارها. 0 20 Alone🌚🕯 1404/2/9 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 70 1 6 مریم السادات هاشمی 1404/4/8 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 18 ای غم ای دوست قدیمی من سلام بر تو بیا که دلم به خاطرت میتپد. ای خدای بزرگ معنی زندگی را نمیفهمم چیزهایی که برای دیگران لذت بخش است مرا خسته میکند اصلا دلم از همه چیز سیر شده است، حتی از خوشی و لذت متنفرم چیزهایی که دیگران به دنبال آن میدوند من از آن میگریزم. 0 2 آوا سمیع فومنی 1404/5/12 خدا بود و دیگر هیچ نبود مصطفی چمران 4.3 19 صفحۀ 31 شمع بودم،اشك شدم،عشق بودم،آب شدم.جمع بودم،روح شدم.قلب بودم،نور شدم.آتش بودم،دود شدم. 0 5