بریده‌ای از کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود اثر مصطفی چمران

بریدۀ کتاب

صفحۀ 18

ای غم ای دوست قدیمی من سلام بر تو بیا که دلم به خاطرت می‌تپد. ای خدای بزرگ معنی زندگی را نمیفهمم چیزهایی که برای دیگران لذت بخش است مرا خسته میکند اصلا دلم از همه چیز سیر شده است، حتی از خوشی و لذت متنفرم چیزهایی که دیگران به دنبال آن میدوند من از آن میگریزم.

ای غم ای دوست قدیمی من سلام بر تو بیا که دلم به خاطرت می‌تپد. ای خدای بزرگ معنی زندگی را نمیفهمم چیزهایی که برای دیگران لذت بخش است مرا خسته میکند اصلا دلم از همه چیز سیر شده است، حتی از خوشی و لذت متنفرم چیزهایی که دیگران به دنبال آن میدوند من از آن میگریزم.

42

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.