مریم السادات هاشمی

مریم السادات هاشمی

@MaryamSadat

3 دنبال شده

6 دنبال کننده

                غباری  ز خیابان نجف 
تاریخ خوانِ دوست‌دار فلسفه 
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        فیلم ذهن زیبا باعث شد که این کتاب را بخوانم حقیقتاً هم کتاب، هم فیلم در جایگاه خودشان عالی بودند البته در فیلم شخصیت پردازی بهتری صورت گرفته و سیر داستانی بسیار زیبایی دارد و امید در آن موج می‌زند. اقتباسی که در فیلم صورت گرفته از کتاب بهتر و دل‌نشین تر است.

وجود انسان های مومنی چون آقای حسین بهاروند در عرصه علم نیاز واقعی هر جامعه است که با وجود علمی که دارد نیاز خود به مذهب را انکار نمی‌کند و خود را مدیون میهن‌ش می‌داند و برای کم‌ کردن رنج از انسان ها تلاش می کند. از همه مهم‌تر پشتکار این انسان ستودنی ست.
در موضوعات علمی به نوشتن مقاله یا کتاب قانع نمی‌شود و علوم را برای برطرف کردن نیاز ها کاربردی می کند.  نسلی از محققین را تربیت می‌کند حتی حواسش به کودکان و نوجوانان هست که با موضوعات علمی ارتباط برقرار کنند. 
شیوه تامین مالی رویان که بیان شد هم جالب بود به قول آقای کاظمی گدایی علمی و برطرف کردن  نیاز از راه امور خیریه، در حالی که اکثر افراد فکر می‌کنند رویان مرکزی دولتی ست.
جای چنین فیلم ها و کتاب هایی برای محققین و علمای علوم انسانی و علوم اسلامی خالی ست که مردم بیشتر با دستاوردها و نتایج کار علوم انسانی آشنا شود، علوم تجربی به دلیل ملموس بودن دستاورد هایش بیشتر برای مردم شناخته شده است اما حقیقت این است، کسی که برای روح و عقیده انسان ها تلاش می‌کند کمک بیشتری به بشر می‌کند تا کسی که جسمش را درمان می‌کند.
به طور معمول عکس ها در انتهای کتاب خاطرات قرار دارند اما در این کتاب عکس ها در کنار موضوعات مربوط شان آورده اند برای من عکس های آخر کتاب انگیزه ای برای تمام کردن کتاب هستند هر چند این کتاب خودش جذابیت کافی داشت.

      

0

        ایده همراهی نویسنده با چنین کاروانی ایده جالبی ست اما بخش زیادی از کتاب درگیر تکرار مکررات است در هر شهر و هر موقف ازدحام جمعیت، اشتیاق مردم و ممانعت شان از رفتن کاروان ضریح موضوعی طبیعی ست که این میزان از بیان آن لازم نبود. شاید به جای نوشتن سفرنامه اگر مجموعه روایت ها از این سفر جمع آوری شده بود کتاب مختصر و مفید تری به دست ما می‌رسید.

اما حکایت خود ضریح هم حکایت جالبی ست. 
ضریح مجموع چندین قطعه طلا و نقره نیست، نشان ارادت و عشق این مردم به امام و مولای شان است کسی که به قطعه ای فلز دخیل می‌بندد می‌خواهد چنگ بزند به دامن پر مهر امام، که بگوید: آقا ما با عشق شما به خدا نزدیک می‌شویم «اتقرّب الی الله بحبکم» نه تنها خودتان بلکه به هر چیزی که به شما مرتبط باشد عشق می‌ورزیم چرا که شما رحمت واسعه خدا و باب نجات امت هستید.

در حال و هوای این کتاب که روایت انتقال ضریح امام حسین علیه السلام به کربلا ست، اپیزود اول فیلم هیهات هم می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد.
https://www.aparat.com/v/v3500l5
مستند ضریح نیز از روند ساخت این ضریح با طراحی استاد فرشچیان و روند ساخت آن است.
https://telewebion.com/episode/0x5939b27 
این برنامه هم گفت و گو با آقا رضای کتاب که راننده تریلی حامل ضریح است که دیدنش خالی از لطف نیست.
https://tv3.ir/program/77953
      

0

        تقریظ رهبری به این کتاب باعث شد که آن را برای خواندن انتخاب کنم. مدت ها بود که کمتر سراغ کتاب های عاشقانه به خصوص خاطرات همسران شهدا رفته بودم دلیل آن هم فانتزی های ذهنی که این کتاب ها در ذهن از زندگی ایجاد می‌کند که ممکن است در زندگی واقعی محقق نشود. در خواندن این کتاب ها باید توجه داشت سختی ها و شیرینی های زندگی را با هم دید وگرنه وارد مقایسه ای غیرواقعی خواهیم شد.
فضای خانوادگی فخرالسادات تا حدودی با فضای خانواده های آن زمان متفاوت است از تاکید مادر بر شیک پوشی و اشتغال دخترانش تا حضور در باشگاه افسران مرا یاد فضای حاکم در کتاب «چراغ ها را من خاموش می‌کنم» از زویا پیرزاد می‌اندازد. البته در ادامه جا به جایی محل کار یا بهتر است بگوییم تبعید پدرِ ارتشی فخرالسادات مخالفت او با رژیم را نشان می‌دهد. 
شجاعت فخرالسادات در همراهی با کار های انقلابی، احساس تکلیف او نسبت زلزله زدگان ، حقیقت جویی و روح بزرگش در گذشتن از علایقش در راه خدا او را به انسان بزرگی در ذهنم تبدیل کرده است. احساس می‌کنم کتاب ظرفیت تبدیل شدن به فیلم را دارد .

      

0

        قیدار حکایتی از ادب نوکری و مرام پهلوانی ست.
چقدر جای چنین افرادی در جامعه خالی ست، کسی که دنبال ریشه و منشا کارش باشد برایش مهم باشد که کارش به کدام نبی یا ولی می‌رسد، با وضو بودن مکانیک را با اهمیت بشمارد و بیمه کامیون های گاراژ را به بهای گوسفند قربانی با جوْن غلام ارباب حساب کند. 
جایی که پی ساختمان‌ش رو با مقتل لهوف و دیوان کمپانی و دیوان حافظ ریخته اند اجر و برکت نامش از جای پای سید اهل نفس‌ دارد باید هم بشود لنگر پا سید که همیشه خدا درش برای مظلوم و در راه مانده ها نیمه باز است.

ولی تا دل تان بخواهد شاه‌رخ قرتی در اطراف مان می‌بینیم کسی که اولویت را تنها پول درآوردن میداند با هر ترفندی می‌خواهد رقیب را از میدان بدر کند نه مرام به خرج می‌دهند نه ادب

یکی از ویژگی های رضا امیرخانی این است که شخصیتی را خلق میکند و انگار که نمی‌خواهد از آن دل بکند سر و کله اش در رمان دیگرش پیدا می‌شود مثل شخصیت علی فتاحِ منِ‌او که در قیدار هم ردی از او بود.
      

1

        تنها گریه کن 
هر زمان که بخواهند از سنگین ترین داغ ها سخن بگویند مادرداغ جوان دیده را مثال می‌زنند اما این کتاب مفهوم این اصطلاح را در ذهنم عوض کرد. 
این حد از حب و علاقه به اهل بیت است که چنین مقاومت و صبری را به وجود می آورد 

پیشنهاد می‌کنم این کتاب را بخوانید و آن فیلم را نبینید!

*فیلم آخرین دیدار که بر اساس این کتاب ساخته شده پایبندی به اصل کتاب نداشته شخصیتی که از اشرف سادات در فیلم تصویر شده به شدت در تضاد با شخصیتی ست که از کتاب برداشت می‌شود حتی وقایع نیز به گونه ای دیگر روایت شدند.
مدت زمان بسیاری از فیلم، به بحث او با حبیب (همسرش) در خصوص مخالفت با کار برای جبهه و انقلاب می‌گذرد در حالی که در کتاب گفته شد همسرش با کار او مخالفتی نداشته بلکه همراه او نیز بوده است اشرف سادات نیز برای به وجود نیامدن تعارض سعی می‌کرد که بدون کنار گذاشتن وظایف خود در خانه فعالیت اجتماعی انجام دهد تا رضایت همسرش نیز کسب شود.
دید متعالی اشرف سادات در خصوص جبهه،میزان مذهبی بودن حبیب و هدف محمد از رفتن به جبهه سانسور شده یا در خوشبینانه ترین حالت توان به تصویر کشیدنش وجود نداشته است.
در کتاب سوژه های دراماتیک زیادی بود که  قابلیت به تصویر کشیده شدن را داشت که از آن ها استفاده نشد به جای آن فیلم پر بود از فلاش بک های خسته کننده که هدف آن مشخص نبود.
(تنها یک قسمت از کودکی اشرف سادات در فیلم بود ولی بار ها و بار ها سکانس های آن تکرار شد.)
      

0

        در این کتاب از چگونگی مصاحبه برای خاطرات شفاهی گفته شده است این کتاب جیبی ۷۴ نکته درباره این موضوع آمده است. که خلاصه ای از آن را بیان می‌کنم:
برای انتخاب مصاحبه شونده، دنبال خاطره ای بگردید که حرف تازه ای داشته باشد و ارزش افزوده ای به اطلاعات موجود اضافه کند و انجام ندادن این مصاحبه خسارت معنوی و فرهنگی به بار بیاورد.
روز قبل از مصاحبه استراحت کنید یک خمیازه شما ممکن است خسته کننده بودن روایت تلقی شود در اولین دیدار ظاهری آراسته داشته باشید و حتماً دست خالی نروید و مدتی را به احوال پرسی بپردازید و گرم آغاز کنید و از شروع رسمی پرهیز داشته باشید همچنین به فکر مکان مناسبی باشید که شخص خاطره دار راحت تر بتواند خاطرات‌ش را به یاد آورد.
در ستایش شخص حد تعادل را نگه دارید و سعی کنید اعتماد او را جلب کنید روال خطی و سیر زمانی را حفظ کنید 
به سوالات خود توجه کنید مثلاً از مصاحبه کننده نخواهید که خود را معرفی کند و سوالات کلی نپرسید مثلاً از یک رزمنده پرسیدن «چه خاطره ای از جنگ دارید» سوال مضحکی است 
به میزان لازم یادداشت برداری کنید که هم تمرکز خود را حفظ کنید هم دقت خود را نشان دهید پس از مصاحبه به سوالات و روندی که طی کردید را مرور کنید و ایرادات خود را پیدا کنید.
به دقت به صحبت های خاطره دار گوش کنید،به گونه ای که احساس کند سنگ صبوری پیدا کرده که می‌تواند به او اطمینان کند کم تر خودتان صحبت کنید؛ خود را به کار دیگری مشغول نکنید برای نشان دادن توجه خود از زبان بدن استفاده کنید؛ واکنش حقیقی تان را نشان دهید، اگر گریه یا خنده تان گرفت جلوی آن را نگیرید اما دلسوزی تان حالت ترحم به خود نگیرد.
شاید مصاحبه کننده اشتیاقی به توضیح برهه از زندگی اش نداشته باشد از اجبار استفاده نکنید، ممکن است یک جمله ای که شخص به راحتی از آن می‌گذرد اطلاعات مفیدی برایتان داشته باشد سرنخ را بگیرید و اطلاعات را کسب کنید برای پرسیدن سوال بعدی چند ثانیه ای مکث کنید شاید شخص توضیحاتی را به سوال قبلی اضافه کند .
زمانی که می‌خواهید گفت وگو را به ریل اصلی اش بازگردانید. از تکنیک خلاصه کردن استفاده کنید به این صورت که بگویید «شما گفتید که... خب،بر گردیم به موضوع...» یا «درباره ... صحبت کردیم برویم سراغ....» اما هیچ گاه به او تذکر ندهید که حرف ها مطلوب تان نیست.
 سوالات باز یا توضیحی بپرسید به این صورت که «من درست متوجه شدم؟ شما می‌خواستید...» دقت داشته باشد که سوالات بسته را که جواب یک کلمه ای دارند به میزان مناسبی بپرسید یا بگذارید در انتهای مصاحبه یادر جلسه ای جداگانه مطرح کنید تا روند داستان به هم نریزد.

به موقع سوال بپرسید و به موقع سکوت کنید از سوالات حدسی استفاده کنید در زمان های حساس مصاحبه که مصاحبه شونده سکوت می‌کند گاهی از جمله آخر او سوالی طرح کنید که ادامه بدهد، مثال های بیشتر بخواهیدتا محدود به توصیفات کلی نشود قسمتی را که متوجه نشدید توضیح بخواهید سوالاتی که رنج آور  را با لحن تلطیف شده بپرسید و این پرسش ها را به آخر مصاحبه موکول کنید. 
زمانی که می‌خواهید وقت اضافه بگیرید بگویید«ببخشید ...سوال های من خیلی شما را خسته کرده.»
اگر سوژه ای پیدا کردید که از آن انگشت به دهن ماندید آن را به مستندساز مربوطه معرفی کنید، اگر خودتان تخصص ندارید دست به کار نشوید برای نوشتن خاطره از زبان صمیمی ادبی استفاده کنید.

گفته ها را راستی آزمایی کنید و بین دو گفته ناهماهنگ فقط می‌توانید بگویید «راستی من این طور شنیدم» اما حالت کارآگاهی که می‌خواهد کسی را متهم کند به خود نگیرید 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        پس از مطالعه این کتاب درباره بانو مجتهده امین ،بسیار متعجب شدم که چنین اشخاصی تاکنون به نسل جوان معرفی نشده‌اند این غفلت موجب شده نسل جوان را با خلأ الگو، به سمت الگو های خیالی و موهومی سوق دهد که مطابق با فرهنگ او نیست.

گذشته از مقام علمی، ویژگی بارزی که ایشان را متمایز می‌کند، عمق ایمان و عرفانشان است. در حالی که برخی از افراد درک نظری از وجود خداوند دارند، اما در مواجهه با چالش‌های زندگی، خدا و مسیر هدایت را گم می‌کنند، این بانوی بزرگوار با وجود از دست دادن هفت فرزند خود به دلیل بیماری‌های گوناگون، همچنان عاشقانه به خداوند متعال عشق می‌ورزند و در راه او تلاش می‌کنند. این امر نشان‌دهنده پشتوانه فکری و عرفانی بی‌نظیر ایشان است.

با وجود ثروت فراوان، ایشان به امور دنیوی و مادی دل نبستند و ثروت خود را صرف تربیت دینی دختران کردند. ایشان مدارسی را تأسیس کردند تا در دورانی که احکام دینی در مدارس اجرا نمی‌شود، دختران مسلمان از تحصیل باز نمانند.
این بانو  با وجود مقام علمی که دارند، آثار شان بسیار مغفول است و برایم سوال ایجاد شد که آیا کتاب های ایشان تجدید چاپ می‌شوند یا نه؟


      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.