مریم السادات هاشمی

تاریخ عضویت:

آذر 1403

مریم السادات هاشمی

@MaryamSadat

3 دنبال شده

11 دنبال کننده

                غباری  ز خیابان نجف 
تاریخ خوانِ دوست‌دار فلسفه 
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این سفرنامه را به پیشنهاد سفرنامه نویسان در کتاب «چگونه می‌نویسم» خواندم. سفر حج در آن زمان سختی های بیشتری داشته که در این روایت مشخص است نویسنده به خوبی فضای حج را تصویر کرده است.
کتاب دیدگاه انتقادی جالبی دارد هم نسبت به دینداری تقلیدی هم نسبت به نحوه اداره حج توسط عربستان سعودی؛ جلال معتقد است که سعودی هادر این امر ناکارآمد اند و توان اداره این حرکت بزرگ را ندارند و پیشنهاد اداره بین المللی شهر های زیارتی را دارد (درمورد پیشنهاد او نمی‌توانم نظری بدهم هرچند که خود نویسنده هم شاید نتواند نظر دقیقی درمورد امور سیاسی کلان داشته باشد.)
یکی از مواردی که از ناکارآمدی در اداره حج به آن اشاره شد کشتارگاه عید قربان است تا جایی که اطلاع دارم هنوز هم به همین شیوه است که گوشت قربانی به جای اینکه میان فقرای جهان یا به عنوان تبرک میان مسلمانان پخش شود، حیف و میل می‌شود.
در کتاب از واژه های غیرمودبانه استفاده شده شاید برخی از افراد به خاطر همین صراحت قلم نویسنده به آن علاقه مند باشند اما  هیچ وقت با بیان برخی از واژه ها که از ادب خارج است کنار نمی‌آیم.
کلمه جدیدی که در این کتاب با آن آشنا شدم،«و الخ » مخفف « و الی آخر » است که نویسنده به وفور از آن استفاده کرده است.
آثار زیادی از جلال آل احمد نخوانده ام اما با تفکرات نویسنده تا حدودی در این کتاب می‌توان آشنا شد که دین داری به سبک روحانیت را نمی‌پسندد و به نظر می‌رسد که طرفدار اسلام منهای روحانیت است و از این مسئله که افراد دین‌دار هر از چند گاهی حتی در کنار خانه خدا هم به صحرای کربلا می‌زنند و از امام حسین یاد می‌کنند اظهار کلافگی می‌کند.

      

2

        باید تاریخ بنی اسرائیل را خواند تا اشتباهات شان را تکرار نکرد.ریشه تفکرات صهیونیستی را نیز باید از تاریخ بنی اسرائیل کشف کرد از جمله تفکر برتر دانستن خود از دیگر ملیت ها. از بزرگترین اشتباهات بنی اسرائیل این بود که برگزیدگی خدا برای مأموریت بزرگ را که شنیدند فقط برگزیدگی را پذیرفتند ماموریت بزرگی که آماده‌سازی جهان برای ظهور پیامبر آخرالزمان بوده را نپذیرفتند و احساس کردند آن ها تافته جدا بافته اند که خدا آن ها نجات داده است.
با تن‌پروری و ایراد گیری و مادی‌گرایی راه هدایت پیامبران را سخت کردند، نکته ای که در این کتاب برایم جالب بود این بود که شنیده بودم بنی اسرائیل پیامبران شان را می‌کشتند اما متوجه شدم که منظور این است که با فاش کردن راز های آن ها زمینه قتل پیامبران را فراهم می‌کردند.
 
ماجرای بنی اسرائیل پس از حضرت موسی نیز جالب است که ابتدا هر سبط یا گروهی، قاضی یا کدخدایی داشت که این دوره معروف به دوران داوران است و پس از آن بنی اسرائیل درخواست کردند که پادشاهی داشته باشند که دوره فرمانروایی حضرت داوود و سلیمان اتفاق افتاد اکنون نیز برخلاف ما که معتقد به نبوت این انبیا هستیم یهودیان به دید یک پادشاه قدرت‌مند به این دو نفر توجه دارند نه یک نبی و هدایت‌گر.
نکته دیگری که به چشم می‌خورد انصاف در خصوص این قوم بود که یک ویژگی هر چند در یک قوم همگیر باشد اما استثنائاتی دارد که باید به آن توجه کرد.
دیروز این کتاب را تمام کردم  و امروز سینمایی موسی کلیم الله، فصل طلوع را دیدم تا حدودی آنچه در این کتاب آمده را با فیلم مقایسه کردم بعضی موارد تطبیق داشت از جمله این که فرزندان یعقوب ۱۲ تیره یا سبط شدند و حضرت موسی از سبط بنی لابی ست، فرعونیان یا هر طاغوتی، انبیا و مصلحان را به عنوان ویران‌گر می‌شناسند چون نظم فرعونی را به هم می‌ریزد. و مردم را نیز از همین مسئله می‌ترساند که نظم زندگی شما به هم خواهد ریخت تا در این مسیر انبیا را همراهی نکنند.
اما آنچه که در فیلم قابل توجه بود دیدگاه منتظران منجی در این فیلم بود که انتظار منجی را برای نجات خودشان می‌کشیدند نه هدایت؛ شاید در تاریخ هم این‌گونه باشد و بنی اسرائیل این‌ گونه انتظاری داشتند. که چنین انتظاری باعث می‌شود که قدرت تحمل سختی در این راه را نداشته باشند و دستورات پیامبران را تبعیت نکنند.

این کتاب از آیت الله مصباح یزدی است که تدوین آن برعهده آقای عزیزی کیا بوده، نمی‌دانم چرا آقای عزیزی کیا را به عنوان نویسنده نوشته اند.
      

0

        فیلم ذهن زیبا باعث شد که این کتاب را بخوانم حقیقتاً هم کتاب، هم فیلم در جایگاه خودشان عالی بودند البته در فیلم شخصیت پردازی بهتری صورت گرفته و سیر داستانی بسیار زیبایی دارد و امید در آن موج می‌زند. اقتباسی که در فیلم صورت گرفته از کتاب بهتر و دل‌نشین تر است.

وجود انسان های مومنی چون آقای حسین بهاروند در عرصه علم نیاز واقعی هر جامعه است که با وجود علمی که دارد نیاز خود به مذهب را انکار نمی‌کند و خود را مدیون میهن‌ش می‌داند و برای کم‌ کردن رنج از انسان ها تلاش می کند. از همه مهم‌تر پشتکار این انسان ستودنی ست.
در موضوعات علمی به نوشتن مقاله یا کتاب قانع نمی‌شود و علوم را برای برطرف کردن نیاز ها کاربردی می کند.  نسلی از محققین را تربیت می‌کند حتی حواسش به کودکان و نوجوانان هست که با موضوعات علمی ارتباط برقرار کنند. 
شیوه تامین مالی رویان که بیان شد هم جالب بود به قول آقای کاظمی گدایی علمی و برطرف کردن  نیاز از راه امور خیریه، در حالی که اکثر افراد فکر می‌کنند رویان مرکزی دولتی ست.
جای چنین فیلم ها و کتاب هایی برای محققین و علمای علوم انسانی و علوم اسلامی خالی ست که مردم بیشتر با دستاوردها و نتایج کار علوم انسانی آشنا شود، علوم تجربی به دلیل ملموس بودن دستاورد هایش بیشتر برای مردم شناخته شده است اما حقیقت این است، کسی که برای روح و عقیده انسان ها تلاش می‌کند کمک بیشتری به بشر می‌کند تا کسی که جسمش را درمان می‌کند.
به طور معمول عکس ها در انتهای کتاب خاطرات قرار دارند اما در این کتاب عکس ها در کنار موضوعات مربوط شان آورده اند برای من عکس های آخر کتاب انگیزه ای برای تمام کردن کتاب هستند هر چند این کتاب خودش جذابیت کافی داشت.

      

0

        ایده همراهی نویسنده با چنین کاروانی ایده جالبی ست اما بخش زیادی از کتاب درگیر تکرار مکررات است در هر شهر و هر موقف ازدحام جمعیت، اشتیاق مردم و ممانعت شان از رفتن کاروان ضریح موضوعی طبیعی ست که این میزان از بیان آن لازم نبود. شاید به جای نوشتن سفرنامه اگر مجموعه روایت ها از این سفر جمع آوری شده بود کتاب مختصر و مفید تری به دست ما می‌رسید.

اما حکایت خود ضریح هم حکایت جالبی ست. 
ضریح مجموع چندین قطعه طلا و نقره نیست، نشان ارادت و عشق این مردم به امام و مولای شان است کسی که به قطعه ای فلز دخیل می‌بندد می‌خواهد چنگ بزند به دامن پر مهر امام، که بگوید: آقا ما با عشق شما به خدا نزدیک می‌شویم «اتقرّب الی الله بحبکم» نه تنها خودتان بلکه به هر چیزی که به شما مرتبط باشد عشق می‌ورزیم چرا که شما رحمت واسعه خدا و باب نجات امت هستید.

در حال و هوای این کتاب که روایت انتقال ضریح امام حسین علیه السلام به کربلا ست، اپیزود اول فیلم هیهات هم می‌تواند مورد توجه قرار بگیرد.
https://www.aparat.com/v/v3500l5
مستند ضریح نیز از روند ساخت این ضریح با طراحی استاد فرشچیان و روند ساخت آن است.
https://telewebion.com/episode/0x5939b27 
این برنامه هم گفت و گو با آقا رضای کتاب که راننده تریلی حامل ضریح است که دیدنش خالی از لطف نیست.
https://tv3.ir/program/77953
      

0

        تقریظ رهبری به این کتاب باعث شد که آن را برای خواندن انتخاب کنم. مدت ها بود که کمتر سراغ کتاب های عاشقانه به خصوص خاطرات همسران شهدا رفته بودم دلیل آن هم فانتزی های ذهنی که این کتاب ها در ذهن از زندگی ایجاد می‌کند که ممکن است در زندگی واقعی محقق نشود. در خواندن این کتاب ها باید توجه داشت سختی ها و شیرینی های زندگی را با هم دید وگرنه وارد مقایسه ای غیرواقعی خواهیم شد.
فضای خانوادگی فخرالسادات تا حدودی با فضای خانواده های آن زمان متفاوت است از تاکید مادر بر شیک پوشی و اشتغال دخترانش تا حضور در باشگاه افسران مرا یاد فضای حاکم در کتاب «چراغ ها را من خاموش می‌کنم» از زویا پیرزاد می‌اندازد. البته در ادامه جا به جایی محل کار یا بهتر است بگوییم تبعید پدرِ ارتشی فخرالسادات مخالفت او با رژیم را نشان می‌دهد. 
شجاعت فخرالسادات در همراهی با کار های انقلابی، احساس تکلیف او نسبت زلزله زدگان ، حقیقت جویی و روح بزرگش در گذشتن از علایقش در راه خدا او را به انسان بزرگی در ذهنم تبدیل کرده است. احساس می‌کنم کتاب ظرفیت تبدیل شدن به فیلم را دارد .

      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.