بریدههای کتاب عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/30 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 154 0 3 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/20 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 66 سر که زد چوبه محمل دل ما خورد ترک ریخت بر قلب و دل جمله عشاق نمک آن قدر داغ عظیم است که بر دل شده حک سر زینب به سلامت،سر نوکر به *درک *حضرت آقا گفتند سر نو کر به فلک، چرا به درک؟ 0 4 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/31 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 223 برگشت گفت:(اسماعیل، دیگه چیزی به نام ترس تو وجودم نیست.) 0 5 هما 1403/1/7 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 26 توی حرم امام رضا (ع) یادگاری خوبی از او برایم باقیمانده. میگفت :" تا بهت اشک ندادن، نرو داخل!" میگفتم :" خب چی کار کنم؟" میگفت :" توی صحن قدم بزن ." من هنوز هم که مشهد میروم، این سنت را دارم. از صحن جامع رضوی شروع میکرد و یک دور، دور حرم میچرخید و زمزمه میکرد، شعر میخواند، استغفرالله میگفت تا واقعا گریه اش میگرفت، بعد میگفت حالا بیا برویم داخل، پیش ضریح. آنجا هم سلام میداد و زیاد جلو نمیرفت...... 0 5 ♡مَجْنونْ اَلحُسِیْنْ♡ 1404/3/2 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 53 توی حرم امام رضا علیه سلام یادگاری خوبی از او برایم باقی مانده. میگفت:«تا بهت اشک ندادن نرو داخل!» می گفتم:«خب چیکار کنم؟» میگفت:«توی صحن قدم بزن»:)))🕊🥀 0 3 سارا بجلی 1403/10/16 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 15 یواش یواش حالی ام شد فازی که در هیئت هست، در هیچ جایی پیدا نمیشود. هیئت روح را پرورش میدهد و آدم را سبک می کند و باعث میشود خوب زندگی کنی. سرت را بالا بگیرید و بگویی: «من نوکرم ،ولی افتخار می کنم به این نوکری.» 0 2 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/30 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 151 هی این جمله را به رفقایش گوشزد میکرد:( نکنه دچار روزمرگی بشیم!) 0 6 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/24 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 131 0 3
بریدههای کتاب عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/30 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 154 0 3 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/20 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 66 سر که زد چوبه محمل دل ما خورد ترک ریخت بر قلب و دل جمله عشاق نمک آن قدر داغ عظیم است که بر دل شده حک سر زینب به سلامت،سر نوکر به *درک *حضرت آقا گفتند سر نو کر به فلک، چرا به درک؟ 0 4 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/31 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 223 برگشت گفت:(اسماعیل، دیگه چیزی به نام ترس تو وجودم نیست.) 0 5 هما 1403/1/7 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 26 توی حرم امام رضا (ع) یادگاری خوبی از او برایم باقیمانده. میگفت :" تا بهت اشک ندادن، نرو داخل!" میگفتم :" خب چی کار کنم؟" میگفت :" توی صحن قدم بزن ." من هنوز هم که مشهد میروم، این سنت را دارم. از صحن جامع رضوی شروع میکرد و یک دور، دور حرم میچرخید و زمزمه میکرد، شعر میخواند، استغفرالله میگفت تا واقعا گریه اش میگرفت، بعد میگفت حالا بیا برویم داخل، پیش ضریح. آنجا هم سلام میداد و زیاد جلو نمیرفت...... 0 5 ♡مَجْنونْ اَلحُسِیْنْ♡ 1404/3/2 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 53 توی حرم امام رضا علیه سلام یادگاری خوبی از او برایم باقی مانده. میگفت:«تا بهت اشک ندادن نرو داخل!» می گفتم:«خب چیکار کنم؟» میگفت:«توی صحن قدم بزن»:)))🕊🥀 0 3 سارا بجلی 1403/10/16 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 15 یواش یواش حالی ام شد فازی که در هیئت هست، در هیچ جایی پیدا نمیشود. هیئت روح را پرورش میدهد و آدم را سبک می کند و باعث میشود خوب زندگی کنی. سرت را بالا بگیرید و بگویی: «من نوکرم ،ولی افتخار می کنم به این نوکری.» 0 2 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/30 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 151 هی این جمله را به رفقایش گوشزد میکرد:( نکنه دچار روزمرگی بشیم!) 0 6 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1403/6/24 عمار حلب: شهید محمدحسین محمدخانی محمدعلی جعفری 4.5 20 صفحۀ 131 0 3