بریده‌ کتاب‌های جنبش های مدرن فلسفه اروپایی

جنبش های مدرن فلسفه اروپایی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 127

سارتر نهايتاً در خاتمه مشهورش بر هستی و نیستی ناممکن بودن هستی شناسانه خداباوری را راه حلی برای تعارضات وجود بشری به نمایش می‌گذارد برای سارتر خدا بازتاب انسانی یک ترکیب آرمانی از وجود در خود و وجود برای خود است یعنی ترکیبی از هستی و نیستی وجود متعادلی که آن را علت العلل تعریف میکنند خدا هم آزادی مطلق برای خود و هم علتِ وجودی خود است؛ نماینده غایتِ خیالِ کل بشر است انسان خواستار خدا شدن است اما این بازتابی نامعقول و پوچ است. به این دلیل ساده که خدا در ذات خود واجد تعارضی هستی شناسانه است در سطح پدیدارشناختی وجود متناهی و زمانمند که تنها سطحی است که سارتر آن را از لحاظ فلسفی قابل قبول میداند آزادی و غایت با یکدیگر در تضادی دائمی هستند وجود در خود و وجود برای خود با یکدیگر متباین اند و نمیتوانند رابطه ای غیر از تضاد با یکدیگر داشته باشند. درنتیجه خدا را باید بازتابی متناقض از تخیل بشری در نظر گرفت: آرمانی که تا ابد غیر قابل تحقق است به نظر سارتر باور به خدا ناصواب ترین اعتقاد است. زیرا باور به خدا به معنای باور به بزرگترین دروغ و قوی ترین خیال پردازی والبته که هوشمندانه ترین حقه بشر است.

3

جنبش های مدرن فلسفه اروپایی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 102

مشهورترین شرح وبسط پدیدارشناختی اختیار در آثار سارتر را می توان در اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر یافت این کتاب که در سال ١٩٤٦ به چاپ رسید، دعوتی مشتاقانه به سمتِ اگزیستانسیالیسم به عنوان مناسب ترین پاسخ فلسفی به بحران اجتماعی و فرهنگی ای است که اروپا را پس از جنگ جهانی دوم فرا گرفته بود سارتر چالش را با این جمله معروفش آغاز کرد و مردمی را که با نظامهای سنتی معنا تخریب شده بودند مستقیماً مخاطب قرار داد. او اعلام کرد هر معنایی که بخواهد از فروپاشی تمدن اروپایی در امان ،بماند باید از هیچ و از سرچشمه آگاهیهای فردی ساخته شود. تنها فرد است که میتواند با اختیار و مسئولیت انتخاب مطلق، وسیله آغازی دوباره را در خود بیابد. هنجارها و تعهدات سنتی دیگر نمی توانند به مثابه داوری بی طرف به کمک ما بیایند در این راستا سارتر این جمله مشهور کی یرکگور راکه در جمع حقیقتی نیست حقیقت قائم به فرد است با این پیام پدیدارشناختی که برای بازکشف رابطه آگاهانه و خلاقانه با جهان باید به تجربه زیسته خود بازگردیم در هم آمیخت. سارتر رویکرد انسانگرایانه خود به پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی را با این باورگسترش داد که این رویکرد بهترین امکان برای آغازی نو را در اختیار بشریت قرار می‌دهد. اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر نقشه راهی برای وجود اصیل ارائه میدهد. البته سارتر - برخلافِ هایدگر «اصالت را نه به عنوان نوعی هستی شناسی بنیادین بلکه به عنوان راهنمایی برای انسان شناسی بنیادین به خدمت میگیرد او بیش از آنکه به وجود به طورکلی بپردازد دل مشغول وجود انسانی است. برای سارتر، اصالت وجود به معنای شناخت این نکته است که وجود انسان برذات او مقدم است.

3