بریدههای کتاب اربعین طوبی 🇮🇷 • خاوَردُخت •🇵🇸 1403/5/19 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 5 هرچهل روز، یک گره باید بیفتد توی زندگی ما.که اگر نیفتد شک میکنم به ایمانم و میترسم از اینکه نکند به حال خودمان رهایمان کرده باشد. 0 6 فاطره 🕊️✨ 1403/7/13 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 175 نمیدانستم کجا میروم. اما میدانستم که باید بروم. ... فوقش اگر خلاف جهت رفته باشم، دست آخر از آن سر دنیا میرسم در پشتی اش. 0 6 مریم برزویی 1403/6/4 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 129 برای این مسیر خون ها ریخته شده. قبل از صدام این راه باز بود و برو بیا داشت. موکب کم بود، اما قبایل می آمدند و زوار را با خود می بردند خانه هایشان. مضیف هایی ساخته بودند و مهمان داری می کردند. معروف بود که اگر دعوتشان را رد می کردی یک جاهایی شمشیر می کشیدند و زائر را به زور پذیرایی می کردند. آن همه شوکت و شکوه نمی دانم چه شد که با خروج این صدامی های ملعون، ممنوع شد. اگر کسی پیاده راهی کربلا می شد سر و کارش با استخبارات بود و شکنجه و اعدام... اما این مسیر تعطیل نشد. شیعیان و محبان، شبانه سفر می کردند. از بی راهه می رفتند. مردم قبایل هم پناهشان می دادند. توی مسیر با سنگ نشانه می گذاشتند؛ یک نشان... 0 12 فاطمه 1403/6/19 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 327 «چه تمنای جواب داری ای انصاری؟ که حسین در خون خود آغشته است و بین سر و بدنش جدایی افتاده!» 0 11 فاطره 🕊️✨ 1403/7/13 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 5 هر چهل روز، یک گره باید بیفتد توی زندگی ما. که اگر نیفتد شک میکنم به ایمانم و میترسم از اینکه نکند به حال خودمان رهایمان کرده باشد. منتظرم که همین روزها یک بلای کوچک در حد و اندازه من گیس سپید، سرم بیاید تا یک بار دیگر دست به زانویم بزنم و عبا سرم بگیرم و یک یا علی بگویم و یک پله بالاتر بروم... 0 2 فاطره 🕊️✨ 1403/7/13 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 174 - دیگر بهانه ای برای رفتن نداشتم. بهانهای برای ماندن داشتم. اصلاً چرا بروم؟ زندگی جایی است که در آن آرامش داشته باشی. 0 2 فاطره 🕊️✨ 1403/7/13 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 223 ... الحب عذاب! 0 4
بریدههای کتاب اربعین طوبی 🇮🇷 • خاوَردُخت •🇵🇸 1403/5/19 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 5 هرچهل روز، یک گره باید بیفتد توی زندگی ما.که اگر نیفتد شک میکنم به ایمانم و میترسم از اینکه نکند به حال خودمان رهایمان کرده باشد. 0 6 فاطره 🕊️✨ 1403/7/13 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 175 نمیدانستم کجا میروم. اما میدانستم که باید بروم. ... فوقش اگر خلاف جهت رفته باشم، دست آخر از آن سر دنیا میرسم در پشتی اش. 0 6 مریم برزویی 1403/6/4 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 129 برای این مسیر خون ها ریخته شده. قبل از صدام این راه باز بود و برو بیا داشت. موکب کم بود، اما قبایل می آمدند و زوار را با خود می بردند خانه هایشان. مضیف هایی ساخته بودند و مهمان داری می کردند. معروف بود که اگر دعوتشان را رد می کردی یک جاهایی شمشیر می کشیدند و زائر را به زور پذیرایی می کردند. آن همه شوکت و شکوه نمی دانم چه شد که با خروج این صدامی های ملعون، ممنوع شد. اگر کسی پیاده راهی کربلا می شد سر و کارش با استخبارات بود و شکنجه و اعدام... اما این مسیر تعطیل نشد. شیعیان و محبان، شبانه سفر می کردند. از بی راهه می رفتند. مردم قبایل هم پناهشان می دادند. توی مسیر با سنگ نشانه می گذاشتند؛ یک نشان... 0 12 فاطمه 1403/6/19 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 327 «چه تمنای جواب داری ای انصاری؟ که حسین در خون خود آغشته است و بین سر و بدنش جدایی افتاده!» 0 11 فاطره 🕊️✨ 1403/7/13 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 5 هر چهل روز، یک گره باید بیفتد توی زندگی ما. که اگر نیفتد شک میکنم به ایمانم و میترسم از اینکه نکند به حال خودمان رهایمان کرده باشد. منتظرم که همین روزها یک بلای کوچک در حد و اندازه من گیس سپید، سرم بیاید تا یک بار دیگر دست به زانویم بزنم و عبا سرم بگیرم و یک یا علی بگویم و یک پله بالاتر بروم... 0 2 فاطره 🕊️✨ 1403/7/13 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 174 - دیگر بهانه ای برای رفتن نداشتم. بهانهای برای ماندن داشتم. اصلاً چرا بروم؟ زندگی جایی است که در آن آرامش داشته باشی. 0 2 فاطره 🕊️✨ 1403/7/13 اربعین طوبی سیدمحسن امامیان 3.8 18 صفحۀ 223 ... الحب عذاب! 0 4