بریده‌های کتاب شش کلاغ: پادشاهی شیادها

بذار یه رازی رو بهت بگم هانا. هیولاهای خیلی خیلی بد، اصلاً شبیه هیولا نیستن.

تنها احمق‌ها نترس هستند. ما با ترس روبه‌رو می‌شیم‌. میزبان این مهمان ناخوانده می‌شیم و گوش می‌دیم ببینیم چی می‌خواد بگه. وقتی ترس تو دلت می‌شینه، قراره خبرایی بشه.

«من با تو جز مهربونی کاری نکردم. من هیولا نیستم.» «نه، تو اون آدمی هستی که وقتی هیولا داره سیر و پر می‌خوره، یه گوشه بی‌تفاوت می‌شینی و با خودت عشق می‌کنی که چقدر با نزاکتی.»

«انصاف نیست!» «اگه هنوزم فکر می‌کنی چیزی به اسم انصاف وجود داره، پس زندگی‌ات خیلی خوب بوده.»

«چرا خداها همیشه دوست دارن تو جاهای بلند و مرتفع عبادت‌شون کنن؟» «آدم‌ها دنبال عظمتن. حضرات قدیس‌ها هر جا که ذکری گفته بشه، می‌شنون.»

چیزی که ما می‌خوایم و چیزی که به درد دنیا می‌خوره، همیشه یکی نیست.

ترس مثل یه ققنوسه. هزار بار هم که به چشم خودت سوختنش رو ببینی، بازم برمی‌گرده.

هنوز هم می‌گریست اما هرگز اشک نمی‌ریخت. اشک‌ها فضای خالی درونش را پر کردند و چاه اندوهی درست شد که هر شب خودش را مثل سنگ درون آن غرق می‌کرد.

«طوری با دردت برخورد نکن که انگار زاده‌ی خیالاتته. اگه زخم رو واقعی ببینی، اون‌وقت می‌تونی درمانش کنی.»

حقایق دهشتناک بهتر از دروغ های محبت آمیزن.

طوری با دردت برخورد نکن که انگار زاده خیالاتته.اگه زخم رو واقعی ببینی،اون وقت می‌تونی درمانش کنی.

ماتایاس می‌دانست اگر در عملیات ها مثل مراقب دوره بیفتد دنبال نینا ، دختر دست به کمر میزد و دانش خود را در زمینه فحاشی با چندین زبان مختلف به معرض نمایش می‌گذاشت .

« همه بلدن شلیک کنن ، ولی همه بلد نیستن هدف بگیرن »

بدون سوگواری ، بدون خاکسپاری. این هم یک راهش بود که بخواهند برای هم آرزوی موفقیت کنند اما پشت این حرف چیزی بیش از این خوابیده بود . انگار داشتند می‌گفتند برای آدم های مثل آنها نه خبری از مراسم تدفین پر خرج بود ، نه سنگ یادبود مرمری که آیندگان اسمشان را به یاد داشته باشند ، نه تاج گل پروانش و گل سرخ :)

نه عزاداری نه کفن و دفنی. این هم یک راهش بود که بخواهند برای هم آرزوی موفقیت کنند اما پشت این حرف چیزی بیش از این خوابیده بود. انگار داشتند می‌گفتند برای ادم هایی مثل انها نه خبری از مراسم تدفین پر خرج بود نه سنگ یاد بود مرمری که آیندگان اسمشان را به یاد داشته باشند.

حقایق دهشتناک بهتر از دروغ های محبت آمیزن :) اینژ-

کز گفت : بعضی وقتا به دزد خوب فقط نمیدزده . گاهی وقتا هم چیزی پشت سر جا می‌ذاره

همیشه خدا زاویه‌ی پنهانی وجود داشت و او استاد پیدا کردنش بود!