بریدههای کتاب کلیدر (جلد اول و دوم) نوید نظری 3 روز پیش کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 45 سپارشِ تن به نوازش خورشید؛ بیداد عطش در جان؛ تلاطم خاک در زیر گامها؛ و امیدی که از افق میتابید. جان، در کشاکش این همه یا میسوخت یا بال میگرفت 0 6 نوید نظری 3 روز پیش کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 58 دشت، آینه آفتاب؛ کوه، پناهگاه باد؛ دل مردمان، خانه غم. هرچه میکاشتند، پیش از گندم، آه میرویید و پیش از خوشه، اندوه برمیآمد. 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/9/16 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 45 در خانهای غریبی، میهمانی، گنگ و بهتزده و درماندهای، اما همین که دستت به کاری پیوند خورد احساس میکنی که دیگر زاید نیستی ... پیوستهای. خود را حقدار میبینی ... و دلت میخواهد این حق را بیشتر از خود کنی. برای همین ذهنت مثل موشی کور در جستجو و تکاپوست تا جایی را بیابد. وجود تو در تلاش روزنهای است که نیاز به تو داشته باشد و تو خود را در آن بتپانی. دنبال کاری میگردی که زمین مانده باشد و تو آن را به انجام برسانی. چشم در پی کودکی میگردانی که زمین خورده باشد و تو آن را از روی خاک و خل بلند کنی و بالهایش را بتکانی. بالاخره پی این هستی که با وجودت بتوانی گودالی، چالهای را پر کنی و به این احساس دست بیابی که سربار نیستی ... ستونی رهاشدهای که میخواهی خودت را به چیز یا جایی تکیه بدهی ... بیتابی. رنجی پنهان از درون میجَوَدَت ... برای همین پنهانی و با موذیانهترین جلوهاش، در خود خداخدا میکنی که بر سر سفرهدارت بلایی فرود آید که تو بتوانی به یاریاش بشتابی و او را از شری برهانی تا توانسته باشی بزرگواریهای او را پاسخی گفته باشی. 0 4 zeinvzfh 1403/1/9 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 108 چشمهای آدم از زبانش راستتر حرف میزند. 0 7 ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 8 آن که از خویش بکند، میان سیاه چادر دیگری جای پای پایداری ندارد. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/9/12 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 16 روز رنگی دیگر میگیرد هنگام که روزگار تو زیر و زبر شده است. غروب سرخ است یا تیره؟ تو چگونهاش میبینی؟ تا چگونهاش ببینی! شب نورباران است، هنگام که قلب برفروز باشد. غروب گنگ است، اگر مارال قلبی گنگ داشته باشد، اگر روحی گنگ داشته باشد. غروب گنگ بود. 0 2
بریدههای کتاب کلیدر (جلد اول و دوم) نوید نظری 3 روز پیش کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 45 سپارشِ تن به نوازش خورشید؛ بیداد عطش در جان؛ تلاطم خاک در زیر گامها؛ و امیدی که از افق میتابید. جان، در کشاکش این همه یا میسوخت یا بال میگرفت 0 6 نوید نظری 3 روز پیش کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 58 دشت، آینه آفتاب؛ کوه، پناهگاه باد؛ دل مردمان، خانه غم. هرچه میکاشتند، پیش از گندم، آه میرویید و پیش از خوشه، اندوه برمیآمد. 0 3 ! Se Mo Ha ! 1403/9/16 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 45 در خانهای غریبی، میهمانی، گنگ و بهتزده و درماندهای، اما همین که دستت به کاری پیوند خورد احساس میکنی که دیگر زاید نیستی ... پیوستهای. خود را حقدار میبینی ... و دلت میخواهد این حق را بیشتر از خود کنی. برای همین ذهنت مثل موشی کور در جستجو و تکاپوست تا جایی را بیابد. وجود تو در تلاش روزنهای است که نیاز به تو داشته باشد و تو خود را در آن بتپانی. دنبال کاری میگردی که زمین مانده باشد و تو آن را به انجام برسانی. چشم در پی کودکی میگردانی که زمین خورده باشد و تو آن را از روی خاک و خل بلند کنی و بالهایش را بتکانی. بالاخره پی این هستی که با وجودت بتوانی گودالی، چالهای را پر کنی و به این احساس دست بیابی که سربار نیستی ... ستونی رهاشدهای که میخواهی خودت را به چیز یا جایی تکیه بدهی ... بیتابی. رنجی پنهان از درون میجَوَدَت ... برای همین پنهانی و با موذیانهترین جلوهاش، در خود خداخدا میکنی که بر سر سفرهدارت بلایی فرود آید که تو بتوانی به یاریاش بشتابی و او را از شری برهانی تا توانسته باشی بزرگواریهای او را پاسخی گفته باشی. 0 4 zeinvzfh 1403/1/9 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 108 چشمهای آدم از زبانش راستتر حرف میزند. 0 7 ! Se Mo Ha ! 1403/9/10 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 8 آن که از خویش بکند، میان سیاه چادر دیگری جای پای پایداری ندارد. 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/9/12 کلیدر (جلد اول و دوم) جلد 1 محمود دولت آبادی 4.4 15 صفحۀ 16 روز رنگی دیگر میگیرد هنگام که روزگار تو زیر و زبر شده است. غروب سرخ است یا تیره؟ تو چگونهاش میبینی؟ تا چگونهاش ببینی! شب نورباران است، هنگام که قلب برفروز باشد. غروب گنگ است، اگر مارال قلبی گنگ داشته باشد، اگر روحی گنگ داشته باشد. غروب گنگ بود. 0 2