بریدههای کتاب تولدی دیگر ! Se Mo Ha ! 1403/12/24 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 160 هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نیلبک چوبین مینوازد آرام، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد تولدی دیگر 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/12/23 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 106 من از نهایت شب حرف میزنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم اگر به خانهی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم هدیه 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/12/24 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 146 پرنده گفت: «چه بویی، چه آفتابی، آه بهار آمده است و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت.» پرنده از لب ایوان پرید، مثل پیامی پرید و رفت پرنده کوچک بود پرنده فکر نمیکرد پرنده روزنامه نمیخواند پرنده قرض نداشت پرنده آدمها را نمیشناخت پرنده روی هوا و بر فراز چراغهای خطر در ارتفاع بیخبری میپرید و لحظههای آبی را دیوانهوار تجربه میکرد پرنده، آه، فقط یک پرنده بود 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/12/24 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 158 به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصلهای خشک گذر میکردند به دستههای کلاغان که عطر مزرعههای شبانه را برای من به هدیه میآوردند به مادرم که در آیینه زندگی میکرد و شکل پیری من بود و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را از تخمههای سبز میانباشت ـ سلامی، دوباره خواهم داد میآیم، میآیم، میآیم با گیسویم: ادامهی بوهای زیر خاک با چشمهایم: تجربههای غلیظ تاریکی با بوتهها که چیدهام از بیشههای آن سوی دیوار میآیم، میآیم، میآیم و آستانه پر از عشق میشود و من در آستانه به آنها که دوست میدارند و دختری که هنوز آنجا، در آستانهی پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد 0 0 علیرضا اورسجی 1403/8/19 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 25 ای ماهی طلایی مرداب خون من خوش باد مستیات، که مرا نوش میکنی تو دره بنفش غروبی که روز را بر سینه میفشاری و خاموش میکنی 0 4
بریدههای کتاب تولدی دیگر ! Se Mo Ha ! 1403/12/24 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 160 هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نیلبک چوبین مینوازد آرام، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد تولدی دیگر 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/12/23 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 106 من از نهایت شب حرف میزنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم اگر به خانهی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم هدیه 0 1 ! Se Mo Ha ! 1403/12/24 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 146 پرنده گفت: «چه بویی، چه آفتابی، آه بهار آمده است و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت.» پرنده از لب ایوان پرید، مثل پیامی پرید و رفت پرنده کوچک بود پرنده فکر نمیکرد پرنده روزنامه نمیخواند پرنده قرض نداشت پرنده آدمها را نمیشناخت پرنده روی هوا و بر فراز چراغهای خطر در ارتفاع بیخبری میپرید و لحظههای آبی را دیوانهوار تجربه میکرد پرنده، آه، فقط یک پرنده بود 0 0 ! Se Mo Ha ! 1403/12/24 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 158 به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصلهای خشک گذر میکردند به دستههای کلاغان که عطر مزرعههای شبانه را برای من به هدیه میآوردند به مادرم که در آیینه زندگی میکرد و شکل پیری من بود و به زمین، که شهوت تکرار من، درون ملتهبش را از تخمههای سبز میانباشت ـ سلامی، دوباره خواهم داد میآیم، میآیم، میآیم با گیسویم: ادامهی بوهای زیر خاک با چشمهایم: تجربههای غلیظ تاریکی با بوتهها که چیدهام از بیشههای آن سوی دیوار میآیم، میآیم، میآیم و آستانه پر از عشق میشود و من در آستانه به آنها که دوست میدارند و دختری که هنوز آنجا، در آستانهی پر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد 0 0 علیرضا اورسجی 1403/8/19 تولدی دیگر فروغ فرخزاد 4.2 5 صفحۀ 25 ای ماهی طلایی مرداب خون من خوش باد مستیات، که مرا نوش میکنی تو دره بنفش غروبی که روز را بر سینه میفشاری و خاموش میکنی 0 4