بریدههای کتاب پیش از بستن چمدان Zoha EBI 1403/8/25 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 29 از د جدا شد. رفت پشت پنجره. به پل خلوت چشم دوخت. اشک نریخته اش را از گوشه چشم پاک کرد و گفت: اسب های وحشی، با چشمانی اشک بار، افسار شده اند. 0 3 Satoru 1404/5/31 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 57 یقهام را گرفتهاید، قبول؛ ولی حق ندارید نفسم را هم بگیرید. 0 9 شمیم 1404/4/31 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 141 آموختن زبان دل، سخت شده. انگار همه مان باید برویم کلاس. 0 1 Satoru 1404/6/1 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 62 تو اندونزی درختهایی هست به اسم یوپاس. این درختها سم ترشح میکنند و آن قدر انبوه و پر برگند که همهی گیاهان دوربر خودشان را نابود میکنند.این روزها احساس میکنم، زیر یکی از درختهام. 0 11 Satoru 7 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 78 «من معتقدم خوبها خیلی بیشتر از بدها هستند؛ فقط بدها سروصدای بیشتری دارند؛ برای همین شاید بیشتر دیده میشوند. کی بود میگفت بدی در سطح حرکت میکند و خوبی در عمق؟» 0 10 Satoru 1404/6/2 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 46 چرا فقط زخمی را که از آن خون میرود، میبینید؟ :))) 3 34 Satoru 7 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 77 «من نمیخواهم همه چیز کسی باشم این جوری دوست داشتن فقط قفل و زنجیره. این پدر و مادرها انتظار دارند حتی اگر آدم بمیرد، از آن دنیا اس ام اس بزند که رسیدم.» 0 13 Satoru 1404/6/2 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 65 -« میدونی سختترین کار دنیا چیه؟» +«چیه؟» -«دوست داشتن گلی جان» 0 17 Satoru 4 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 136 «شد من یک بار بروم سفر و اوضاع شما عادی بماند؟» گلهمند گفت : «بله شده بارها. بدیاش این است که آرامش در خاطره نمیماند.» 0 43 Satoru 4 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 143 در هر جایی مهم ترین چیز برای من پنجرههاشه. این که رو به کجا باز میشوند و چه قدر میتوانند حال و هوای آدم را عوض کنند. 0 10 Satoru 3 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 145 «اتفاقا من از صدای زنگ تلفن خوشم میآید از صدای زنگ در هم خوشم میآید. اینها همه نشان میدهد که آدم تنها نیست.» 0 12 Parmin دیروز پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 156 عشق، نجاتدهنده است. 0 1 Satoru 17 ساعت پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 146 آدم وقتی به یک آرزویش نرسد میرود سراغ یک آرزوی دیگر؛ اما مادرم فقط یکیه. پدرم هم فقط یکی بود. 0 9 Satoru 3 ساعت پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 148 «دلم برای مامان میسوزد؛ اما دلم نمیخواهد به خاطر دلسوزی از حرفم بگذرم. با دلسوزی هیچ وقت حالم خوب نمیشود. دلم میخواهد قانع شوم .دلم میخواهد مامان هم متوجه اشتباهاتش بشود. » 0 3 Satoru 5 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 89 اشکال مامان اینه که فکر میکنه با زحمت کشیدن برای شکم، میتواند مغز را هم شست و شو بدهد. 2 39
بریدههای کتاب پیش از بستن چمدان Zoha EBI 1403/8/25 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 29 از د جدا شد. رفت پشت پنجره. به پل خلوت چشم دوخت. اشک نریخته اش را از گوشه چشم پاک کرد و گفت: اسب های وحشی، با چشمانی اشک بار، افسار شده اند. 0 3 Satoru 1404/5/31 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 57 یقهام را گرفتهاید، قبول؛ ولی حق ندارید نفسم را هم بگیرید. 0 9 شمیم 1404/4/31 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 141 آموختن زبان دل، سخت شده. انگار همه مان باید برویم کلاس. 0 1 Satoru 1404/6/1 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 62 تو اندونزی درختهایی هست به اسم یوپاس. این درختها سم ترشح میکنند و آن قدر انبوه و پر برگند که همهی گیاهان دوربر خودشان را نابود میکنند.این روزها احساس میکنم، زیر یکی از درختهام. 0 11 Satoru 7 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 78 «من معتقدم خوبها خیلی بیشتر از بدها هستند؛ فقط بدها سروصدای بیشتری دارند؛ برای همین شاید بیشتر دیده میشوند. کی بود میگفت بدی در سطح حرکت میکند و خوبی در عمق؟» 0 10 Satoru 1404/6/2 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 46 چرا فقط زخمی را که از آن خون میرود، میبینید؟ :))) 3 34 Satoru 7 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 77 «من نمیخواهم همه چیز کسی باشم این جوری دوست داشتن فقط قفل و زنجیره. این پدر و مادرها انتظار دارند حتی اگر آدم بمیرد، از آن دنیا اس ام اس بزند که رسیدم.» 0 13 Satoru 1404/6/2 پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 65 -« میدونی سختترین کار دنیا چیه؟» +«چیه؟» -«دوست داشتن گلی جان» 0 17 Satoru 4 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 136 «شد من یک بار بروم سفر و اوضاع شما عادی بماند؟» گلهمند گفت : «بله شده بارها. بدیاش این است که آرامش در خاطره نمیماند.» 0 43 Satoru 4 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 143 در هر جایی مهم ترین چیز برای من پنجرههاشه. این که رو به کجا باز میشوند و چه قدر میتوانند حال و هوای آدم را عوض کنند. 0 10 Satoru 3 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 145 «اتفاقا من از صدای زنگ تلفن خوشم میآید از صدای زنگ در هم خوشم میآید. اینها همه نشان میدهد که آدم تنها نیست.» 0 12 Parmin دیروز پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 156 عشق، نجاتدهنده است. 0 1 Satoru 17 ساعت پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 146 آدم وقتی به یک آرزویش نرسد میرود سراغ یک آرزوی دیگر؛ اما مادرم فقط یکیه. پدرم هم فقط یکی بود. 0 9 Satoru 3 ساعت پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 148 «دلم برای مامان میسوزد؛ اما دلم نمیخواهد به خاطر دلسوزی از حرفم بگذرم. با دلسوزی هیچ وقت حالم خوب نمیشود. دلم میخواهد قانع شوم .دلم میخواهد مامان هم متوجه اشتباهاتش بشود. » 0 3 Satoru 5 روز پیش پیش از بستن چمدان مینو کریم زاده 4.0 14 صفحۀ 89 اشکال مامان اینه که فکر میکنه با زحمت کشیدن برای شکم، میتواند مغز را هم شست و شو بدهد. 2 39