بریدۀ کتاب
1403/8/25
صفحۀ 29
از د جدا شد. رفت پشت پنجره. به پل خلوت چشم دوخت. اشک نریخته اش را از گوشه چشم پاک کرد و گفت: اسب های وحشی، با چشمانی اشک بار، افسار شده اند.
از د جدا شد. رفت پشت پنجره. به پل خلوت چشم دوخت. اشک نریخته اش را از گوشه چشم پاک کرد و گفت: اسب های وحشی، با چشمانی اشک بار، افسار شده اند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.