بریدههای کتاب آرام جان Telka 1402/12/8 آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 68 ما در کانون اغتشاشات و شورش ها زندگی می کردیم. هر شب در قیطریه بلوای جدیدی به پا می شد. از داخل مجتمع سبحان هر چیزی که فکرش را بکنی، به سمت بسیجی ها پرت می کردند. محمدحسین تازه پایش در پایگاه بسیج قائم باز شده بود. وقتی با فرهاد بیرون می رفت، با خودم می گفتم شاید برنگردند. یک بار نشد که بگویم نروید. دلم شور می زد. می گفتم خب این ها نروند پس چه کسی برود؟ 0 6 مستَعین🌱 1404/4/25 آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 50 اسم بچه را خودش پیشنهاد داد: «متبرک باد به نام مجتبی.. » 0 6 مستَعین🌱 1404/4/27 آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 120 بغضش را بیشتر میشنیدم؛ تا صدایش را.. 2 14 فاطمه توکلی 7 روز پیش آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 12 با هم بسازید اصلاح نفس کنید به هم دروغ نگویید 0 0 Roshana 1404/1/17 آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 2 سرمایه ندارم ببرم محضر ارباب سرمایه سری ست فدای سر ارباب از کودکی یادگرفتم که بگویم : مادر پدرم نذر پدر مادر ارباب 0 1
بریدههای کتاب آرام جان Telka 1402/12/8 آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 68 ما در کانون اغتشاشات و شورش ها زندگی می کردیم. هر شب در قیطریه بلوای جدیدی به پا می شد. از داخل مجتمع سبحان هر چیزی که فکرش را بکنی، به سمت بسیجی ها پرت می کردند. محمدحسین تازه پایش در پایگاه بسیج قائم باز شده بود. وقتی با فرهاد بیرون می رفت، با خودم می گفتم شاید برنگردند. یک بار نشد که بگویم نروید. دلم شور می زد. می گفتم خب این ها نروند پس چه کسی برود؟ 0 6 مستَعین🌱 1404/4/25 آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 50 اسم بچه را خودش پیشنهاد داد: «متبرک باد به نام مجتبی.. » 0 6 مستَعین🌱 1404/4/27 آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 120 بغضش را بیشتر میشنیدم؛ تا صدایش را.. 2 14 فاطمه توکلی 7 روز پیش آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 12 با هم بسازید اصلاح نفس کنید به هم دروغ نگویید 0 0 Roshana 1404/1/17 آرام جان محمدعلی جعفری 4.3 48 صفحۀ 2 سرمایه ندارم ببرم محضر ارباب سرمایه سری ست فدای سر ارباب از کودکی یادگرفتم که بگویم : مادر پدرم نذر پدر مادر ارباب 0 1