بریدههای کتاب لهجه های غزه ای رهگذر 1403/8/20 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 1 مادر بزرگ در حالی که به دستان من و عمو محمود تکیه کرده بود ایستاد و سرمان داد زد همانجا جایش بگذاریم. تصورش را بکن توقع داشت آنجا زیر آن بمباران رهایش کنیم چون حس میکرد وزن زیاد و ناتوانیاش در راه رفتن برای ما دردسرساز خواهد شد. دستش را فشردم و گفتم بریم مادر میرسیم. زنی داشت از پنجره یک ساختمان به ما نگاه میکرد همانطور که یک جفت دمپایی را از پنجره به پایین پرت میکرد مادرم را صدا زد که حاج خانم اینا رو پات کن! تازه آن وقت متوجه شدم مادربزرگت با پای برهنه بیرون آمده است زنی در سن ۸۰ سالگی موقع بمباران از خانهاش آواره شده همانطور که وقتی ۴ ساله بود با پای برهنه همراه خانوادهاش در روز نکبت آواره شد 0 1 مرتضی .... 1403/9/9 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 104 ...صبح در تاریکترین لحظات شب متولد میشود... 0 11 زاهده صالحان 1403/8/29 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 39 مادرم اشک هایش را برای زمستان آینده ذخیره میکند تا کسی فرق بین باران و اشک هایش را نفهمد. 0 14 فهیمه حدیدی 1403/6/8 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 75 _خانواده ات کجان؟ _خداروشکر خیالم ازشونراحته. قبل از این که بیام دفن شون کردم. 2 46 کوثر 🇵🇸 1403/12/12 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 28 «دوست ندارم فقط وجود داشته باشم ،دوست دارم زندگی کنم» 0 13
بریدههای کتاب لهجه های غزه ای رهگذر 1403/8/20 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 1 مادر بزرگ در حالی که به دستان من و عمو محمود تکیه کرده بود ایستاد و سرمان داد زد همانجا جایش بگذاریم. تصورش را بکن توقع داشت آنجا زیر آن بمباران رهایش کنیم چون حس میکرد وزن زیاد و ناتوانیاش در راه رفتن برای ما دردسرساز خواهد شد. دستش را فشردم و گفتم بریم مادر میرسیم. زنی داشت از پنجره یک ساختمان به ما نگاه میکرد همانطور که یک جفت دمپایی را از پنجره به پایین پرت میکرد مادرم را صدا زد که حاج خانم اینا رو پات کن! تازه آن وقت متوجه شدم مادربزرگت با پای برهنه بیرون آمده است زنی در سن ۸۰ سالگی موقع بمباران از خانهاش آواره شده همانطور که وقتی ۴ ساله بود با پای برهنه همراه خانوادهاش در روز نکبت آواره شد 0 1 مرتضی .... 1403/9/9 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 104 ...صبح در تاریکترین لحظات شب متولد میشود... 0 11 زاهده صالحان 1403/8/29 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 39 مادرم اشک هایش را برای زمستان آینده ذخیره میکند تا کسی فرق بین باران و اشک هایش را نفهمد. 0 14 فهیمه حدیدی 1403/6/8 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 75 _خانواده ات کجان؟ _خداروشکر خیالم ازشونراحته. قبل از این که بیام دفن شون کردم. 2 46 کوثر 🇵🇸 1403/12/12 لهجه های غزه ای یوسف القدره 3.9 10 صفحۀ 28 «دوست ندارم فقط وجود داشته باشم ،دوست دارم زندگی کنم» 0 13