بریده کتابهای پاییز پدرسالار پرتقال 1403/11/5 پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 292 در باتلاقی از واقعیت های ضد و نقیض دست و پا میزد و به دنبال حقیقت میگشت که ممکن بود دروغ هم باشد 0 0 امید ابد 1402/7/2 خزان خودکامه گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 124 این مملکتی است که بدون مشورت با من ، به من تحمیل کرده اند! مملکتی با چهل درجه حرارت و نود و هشت درصد رطوبت در سایه غلیظ کالسکه ریاست جمهوری؛ اینجا باید گرد و خاک تنفس کرد ، از بدعهدی باد فتق شکنجه برد ، هیچکس نیست که آدم از دهنش ، یک حرف راست بشنود. 0 4 محمدصدرا 1403/1/18 پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 39 راست میگویم ژنرال... از فرصت استفاده کن و حالا که من دارم میمیرم با من بمیر، هیچکس مثل من پیدا نمیشود که این را به تو بگوید چون من هیچ وقت قصد نداشتم که خودم را شبیه کسی کنم چه برسد به قهرمان ملی.... من تنها شیشهگری ساده و غمگین بودم که مثل پدرانم بطری میساختم فرصت را غنیمت بشمار ژنرال مرگ آن قدرها که فکر میکنیم آزار دهنده نیست!» 0 3 محمدصدرا 1403/1/26 پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 283 حتى لرد كوشل هم به هیجان آمده بود، اما ژنرال بیتوجه به شرایط از خوزه پرسید: «چرا این قدر از مرگ میترسی؟» و او در حالی که یقه ی خیس لباسش را درست میکرد جواب داد: «طبیعی است... ترس از مرگ باعث خوشبختی و رضایت از زندگی میشود، چیزی که شما ندارید ژنرال!» 0 23 پرتقال دیروز پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 334 انسان فقط زنده است! خیلی دیر متوجه می شود که زندگی بسیار مجلل و دلخواه هم در نهایت به مرحله ای میرسد که به انسان می آموزد چگونه باید زندگی کرد 0 0 پرتقال 1403/10/22 پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 215 مهم نیست که آیا اندیشه ای در یک دوره خاص به واقعیت می پیوندد یا نه، ولی به هر حال گذشت زمان می تواند آن را تحقق ببخشد 0 1
بریده کتابهای پاییز پدرسالار پرتقال 1403/11/5 پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 292 در باتلاقی از واقعیت های ضد و نقیض دست و پا میزد و به دنبال حقیقت میگشت که ممکن بود دروغ هم باشد 0 0 امید ابد 1402/7/2 خزان خودکامه گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 124 این مملکتی است که بدون مشورت با من ، به من تحمیل کرده اند! مملکتی با چهل درجه حرارت و نود و هشت درصد رطوبت در سایه غلیظ کالسکه ریاست جمهوری؛ اینجا باید گرد و خاک تنفس کرد ، از بدعهدی باد فتق شکنجه برد ، هیچکس نیست که آدم از دهنش ، یک حرف راست بشنود. 0 4 محمدصدرا 1403/1/18 پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 39 راست میگویم ژنرال... از فرصت استفاده کن و حالا که من دارم میمیرم با من بمیر، هیچکس مثل من پیدا نمیشود که این را به تو بگوید چون من هیچ وقت قصد نداشتم که خودم را شبیه کسی کنم چه برسد به قهرمان ملی.... من تنها شیشهگری ساده و غمگین بودم که مثل پدرانم بطری میساختم فرصت را غنیمت بشمار ژنرال مرگ آن قدرها که فکر میکنیم آزار دهنده نیست!» 0 3 محمدصدرا 1403/1/26 پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 283 حتى لرد كوشل هم به هیجان آمده بود، اما ژنرال بیتوجه به شرایط از خوزه پرسید: «چرا این قدر از مرگ میترسی؟» و او در حالی که یقه ی خیس لباسش را درست میکرد جواب داد: «طبیعی است... ترس از مرگ باعث خوشبختی و رضایت از زندگی میشود، چیزی که شما ندارید ژنرال!» 0 23 پرتقال دیروز پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 334 انسان فقط زنده است! خیلی دیر متوجه می شود که زندگی بسیار مجلل و دلخواه هم در نهایت به مرحله ای میرسد که به انسان می آموزد چگونه باید زندگی کرد 0 0 پرتقال 1403/10/22 پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز 3.7 16 صفحۀ 215 مهم نیست که آیا اندیشه ای در یک دوره خاص به واقعیت می پیوندد یا نه، ولی به هر حال گذشت زمان می تواند آن را تحقق ببخشد 0 1