بریدههای کتاب جاناتان استرنج و آقای نورل مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 769 «اوه، من خیلی چیزها گفتهام! هر فکر عجیبی راهش را به کلهام باز میکند. حجم اندوه میتواند همراهش تقلایی جنونآمیز بیاورد، همانقدر که میتواند هر چیز دیگری همراه خودش بیاورد. اگر بخواهم حقیقت را به شما بگویم، مدتی است دیگر عملاً خودم نیستم. اگر بخواهم حقیقت را بگویم، کمی وحشی شدهام.» 0 0 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 70 «بهراستی همین است. چون هر زمان اندوهگین هستم شما با صحبت از چیزهای دلنشین با من مینشینید و روحیۀ پایینم را درمان میکنید و برای همین هم من باید همین کار را با شما بکنم. دوستی مگر همین نیست؟» «صداقت و سرراستی آقای استرنج. فکر میکنم همینها بهترین پایههای دوستی باشند.» 0 0 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 641 «برای اولین مرتبه فهمید جهان ابداً خنگ نیست، بلکه منتظر است تا کسی فقط به زبانی سخن بگوید که متوجهش بشود.» 0 2 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 513 «احساس میکردی که تمامی چیزهای خوب زندگیات را برای ابد از دست دادهای و همۀ چیزهای بدی که در زندگیات دیدهای، دارند برای تو رخ میدهند. درنتیجه، این خدمهٔ افسرده شده و خمیده گشته و احساس میکردند که زندگی، دیگر ارزش زیستن را ندارد.» 0 0 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 256 «کتابها و کاغذها، پایۀ تحقیقی خوب هستند و صدای دانش را همراه خویش میآورند.» 0 33 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 385 «آه، اما آقا، خواننده دقیقاً با نظراتی که درباب آثار دیگران میدهید و اینکه اشتباهات آنان را نمایان میسازید است که میتواند نظرات شما را بهتر و بیشتر بشناسد. سادهترین کار در کل جهان این است که مروری بر یک اثر را به جملات و نظرات خودتان تبدیل کنید. آدم فقط کافی است یکی دو بار در کل مقاله نامی از آن کتاب ببرد و بقیهاش را به مضمون موردنظر خودش بپردازد. من به شما تضمین میدهم که همگان به همین کار مشغول هستند.» 0 0 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 984 «در حقیقت، حالا که فکرش را میکنم، مگر خودم عاشقش نبودم؟ فکر میکنم باید همین باشد. شیرینترین راه گفتن نامم را میدانست و لبخندهایش همیشه یکی بودند و هر مرتبه لبخند میزد، قلبم سمتش موج میگرفت.» 0 1 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 1005 جعبه کوچک بود و ظاهراً از جنس نقره و چینی پورسلین بود. سایۀ زیبای آبی داشت، اما دقیقاً آبی هم نبود، بیشتر شبیه به یاس بنفش بود. هرچند دوباره، دقیقاً شبیه به رنگ یاس بنفش هم نبود، چون تهرنگی از خاکستری هم داشت. اگر میخواستی دقیقتر باشی، به رنگ قلبدرد بود. بااینحال، متاسفانه نه میس گریاستیل و نه عمه گریاستیل تاکنون دچار قلبدرد نشده بودند و برای همین هیچکدامشان آن را تشخیص ندادند. 0 2
بریدههای کتاب جاناتان استرنج و آقای نورل مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 769 «اوه، من خیلی چیزها گفتهام! هر فکر عجیبی راهش را به کلهام باز میکند. حجم اندوه میتواند همراهش تقلایی جنونآمیز بیاورد، همانقدر که میتواند هر چیز دیگری همراه خودش بیاورد. اگر بخواهم حقیقت را به شما بگویم، مدتی است دیگر عملاً خودم نیستم. اگر بخواهم حقیقت را بگویم، کمی وحشی شدهام.» 0 0 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 70 «بهراستی همین است. چون هر زمان اندوهگین هستم شما با صحبت از چیزهای دلنشین با من مینشینید و روحیۀ پایینم را درمان میکنید و برای همین هم من باید همین کار را با شما بکنم. دوستی مگر همین نیست؟» «صداقت و سرراستی آقای استرنج. فکر میکنم همینها بهترین پایههای دوستی باشند.» 0 0 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 641 «برای اولین مرتبه فهمید جهان ابداً خنگ نیست، بلکه منتظر است تا کسی فقط به زبانی سخن بگوید که متوجهش بشود.» 0 2 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 513 «احساس میکردی که تمامی چیزهای خوب زندگیات را برای ابد از دست دادهای و همۀ چیزهای بدی که در زندگیات دیدهای، دارند برای تو رخ میدهند. درنتیجه، این خدمهٔ افسرده شده و خمیده گشته و احساس میکردند که زندگی، دیگر ارزش زیستن را ندارد.» 0 0 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 256 «کتابها و کاغذها، پایۀ تحقیقی خوب هستند و صدای دانش را همراه خویش میآورند.» 0 33 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 385 «آه، اما آقا، خواننده دقیقاً با نظراتی که درباب آثار دیگران میدهید و اینکه اشتباهات آنان را نمایان میسازید است که میتواند نظرات شما را بهتر و بیشتر بشناسد. سادهترین کار در کل جهان این است که مروری بر یک اثر را به جملات و نظرات خودتان تبدیل کنید. آدم فقط کافی است یکی دو بار در کل مقاله نامی از آن کتاب ببرد و بقیهاش را به مضمون موردنظر خودش بپردازد. من به شما تضمین میدهم که همگان به همین کار مشغول هستند.» 0 0 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 984 «در حقیقت، حالا که فکرش را میکنم، مگر خودم عاشقش نبودم؟ فکر میکنم باید همین باشد. شیرینترین راه گفتن نامم را میدانست و لبخندهایش همیشه یکی بودند و هر مرتبه لبخند میزد، قلبم سمتش موج میگرفت.» 0 1 مبینا 1404/4/20 جاناتان استرنج و آقای نورل سوزانا کلارک 4.6 2 صفحۀ 1005 جعبه کوچک بود و ظاهراً از جنس نقره و چینی پورسلین بود. سایۀ زیبای آبی داشت، اما دقیقاً آبی هم نبود، بیشتر شبیه به یاس بنفش بود. هرچند دوباره، دقیقاً شبیه به رنگ یاس بنفش هم نبود، چون تهرنگی از خاکستری هم داشت. اگر میخواستی دقیقتر باشی، به رنگ قلبدرد بود. بااینحال، متاسفانه نه میس گریاستیل و نه عمه گریاستیل تاکنون دچار قلبدرد نشده بودند و برای همین هیچکدامشان آن را تشخیص ندادند. 0 2